مردم دمشق چطور زندگی میکنند؟
- 27 مارس 2016 - 08 فروردین 1395
در رسانهها به داستان پناهجویان سوری که برای فرار از جنگ و رسیدن به اروپا تقلا میکنند، توجه زیادی میشود ولی شهروندان سوری که در وطنشان باقی ماندهاند، در چه شرایطی به سر میبرند؟
برای پاسخ به این سئوال من که خودم در دمشق بزرگ شدهام، ولی دو سال گذشته را در لندن گذراندهام، تصمیم گرفتم به بیروت که با دمشق فاصله زیادی ندارد، بروم تا به وطنم نزدیکتر باشم و بتوانم شاهد زندگی شهروندان سوری باشم.
بیش از یک سال بود که به دمشق نرفته بودم و میخواستم دوباره سری به این شهر بزنم.
صدها هزار نفر از ساکنان دمشق اکنون از این شهر گریختهاند. دمشق که قبلا قدیمیترین شهر پرجمعیت جهان که همچنان موقعیت خود را حفظ کرده، محسوب میشد اکنون به شهری که نیمی از ساکنانش فرار کردهاند تبدیل شده.
بیشتر کسانی که میشناسم دیگر در این شهر نیستند؛ شماری به جای امن پناه بردهاند، عده ای فوت کردهاند و بعضی هم به زندان افتادهاند. طبقه متوسط تحصیلکرده که دیگر قادر به کار کردن در این شهر نبود راه دریا را برای رسیدن به اروپا انتخاب کرده است.
جوانان معدودی که باقی ماندهاند، از بیم رفتن به سربازی از خانههایشان بیرون نمی آیند و زنان برای تامین معاش به سختی کار میکنند. کسانی که همچنان در سوریه ماندهاند، خسته و فرسوده هستند ولی پناهندگی را دوست ندارند. آنها ترجیح میدهند تا آنجا که امکان دارد در سوریه بمانند.
وضعیت عجیب و غریب
ارزش لیره سوریه در برابر دلار کاهش پیدا کرده و در نتیجه قیمتها افزایش یافته. کسانی که درآمد ماهانه شان معادل ۵۰۰ دلار و برای یک زندگی آبرومند کافی بود، اکنون میبینند قوه خرید درآمدشان تنها حدود ۵۰ دلار است که به سختی برای یک هفته کفایت میکند.
ولی بازار قدیمی و دکه های فروش ادویه هنوز مشتریان زیادی را جلب میکند که در حال گردش و لذت بردن از بخش های تاریخی صدمه نخورده دمشق هستند. بستنی فروشی معروف بکتاش، که در وسط بازار حمیدیه قرار دارد، مانند گذشته مملو از مشتری است.
کمی پایینتر، در نزدیکی مسجد اموی، زنان و مردان و کودکان در حال لذت بردن از آفتاب و تماشای پرستوهایی هستند که بر فراز منارههای مسجد در حال پروازند. اکثر آنان بیخانمانهایی هستند که زادگاه خود را ترک کرده و به دمشق پناه آوردهاند.
اما کوچه های تنگ و باریک اطراف بازار ادویه به طور غیرمعمول ساکت است. صاحبان مغازه های عتیقه فروشی قبلا مشتریان زیادی داشتند که مصنوعات برنجی و یا ساخته شده از صدف را خریداری میکردند ولی حالا آنان فقط این اشیاء را گردگیری میکنند و منتظر روزی هستند که دوباره کسب و کارشان رونق بگیرد.
درمحله های ثروتمندتر دمشق، رستورانها، کافه ها و حتی میخانههای تازهای باز شدهاند. هنگامی که دیجی آهنگهایی را پخش می کند که در ستایش از بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه یا متحد او حسن نصرالله رهبر حزب الله لبنان است، مشتریان به پیست رقص میروند. اما عدهای موقع پخش این آهنگ ها همچنان نشسته و به نوشیدن نوشیدنیهای خود ادامه می دهند که نشانه روشنی از مخالفتشان با بشار اسد است.
این مردم کسانیاند که از جنگ، جان سالم به در بردهاند یا با سر به زیر بودن، اجتناب از سیاست و یا ادامه نزدیکی با دولت توانستهاند از خطر مصون بمانند- آنها میدانند روی گرداندن از دولت چه عواقبی خواهد داشت.
شهر ارواح
این روزها صدای تیراندازی در مرکز شهر کمتر شنیده میشود و از آنجا که بعضی از ایستگاه های بازرسی را تعطیل کردهاند، رفت و آمد آسانتر شده ولی محله برزه در حومه شرقی بیروت که از مراکز اولیه تظاهرات علیه بشار اسد بود و بعد به صحنه زد و خوردهای جدی تبدیل شد، حالا به شهر ارواح شباهت پیدا کرده.
بیشتر ساختمانها ویران شده اگر چه هنوز شماری از شورشیان در آنجا زندگی میکنند. اعلام آتش بس سبب شد که اعضای چند خانواده بتوانند به ترکیه فرار کنند. از جمله ندا، دختر مبارزی که مدتها قبل او را میشناختم.
خانواده لیلا، دختر دیگری که او هم از آشنایان قدیمیام است، هر روز به دادگاه محلی میروند تا بفهمند دخترشان که در بازداشت به سر میبرد چه موقعی آزاد خواهد شد. لیلا که به کودکانی که در بخش محاصره شده غوطه شرقی، زندگی میکردند کمک میکرد، به اقدامات تروریستی متهم شده.
توانستم به شهر تحت محاصره التل، که ریشهام در آنجاست و با اتومبیل ۲۰ دقیقه با مرکز دمشق فاصله دارد، بروم.
در گذشته، جمعیت این شهر حدود ۱۰۰ هزار نفر بود ولی اکنون حدود یک میلیون نفر بیخانمان که عمدتا از جنگ در حومه غوطه شرقی فرار کردهاند در التل زندگی میکنند.
ساکنان شهر از پناهجویان استقبال کردهاند. هیچ خانه خالی وجود ندارد و هر خانواده ای محلی برای زندگی دارد.
هیچ کس شب گرسنه نمیخوابد. مردان مسلح هم دیده نمیشوند. پس از آخرین ایستگاه بازرسی دولتی در جاده منتهی به التل، غیرنظامیان کمیته آشتی ملی، مسئولیت امنیت خیابانها را به عهده دارند.
ولی هنوز افراطگرایی دیده میشود. یک زن به من گفت : "هر صبح میشنویم که یکی از نفرات دولت اسلامی (داعش) یکی از اعضای جبهه نصرت را کشته و یا بالعکس."
میپرسم چه چیزی مردم را اینجا نگه میدارد؟ جواب میدهد: "کجا برویم؟ سرنوشت ما این است که یک روز بمیریم، بهتر است در وطنمان بمیریم تا در تبعید."
رمز بقا
علاوه بر مردمی که در مرکز دمشق که امن است زندگی میکنند، و نیز اشخاصی که در حومههای خطرناک این شهر، به سر میبرند، هنوز بسیاری از شهروندان سوریه را میتوان دید که مصمم هستند کشورشان را ترک نکنند. هنرمندان، بازیگران، پزشکان، امدادگران و کارمندان عادی دولت از جمله شهروندانیاند که احساس میکنند وظیفه دارند به کشورشان خدمت کنند. آنها میدانند هرگز نباید صدایشان را بلند کنند و لازم است از سیاست دور بمانند.
ترک مخاصمه اخیر که نتیجه دیپلماسی بین المللی بود به سوریها اجازه داد از لحظات نادر آرامش لذت ببرند.
هزاران نفر در حالی که پرچم های سبز رنگ انقلاب را در دست داشتند،علیرغم درخواست نیروهای دولتی و نیز اسلامگراها که تلاش دارند قوانین اسلامی (شریعت) را پیاده کنند، یک بار دیگر به خیابانها آمدند. آنها درست مانند پنج سال قبل شعار آزادی میدادند و کاملا معلوم است که میخواهند به این گونه تظاهرات ادامه دهند.
روسیه بیرون بردن نیروهایش را از سوریه شروع کرده ولی نباید نتیجهگیری کرد که جنگ به زودی پایان خواهد یافت .در حالی که همه به دنبال مشاهده دلایل امیدوارکنندهای برای باقی ماندن در سوریهاند، در باره آینده و این که چه پیش خواهد آمد، پیش بینیها و اظهار نظرهای متفاوتی میشود.
اگر نمیترسیدم، همانجا میماندم و دیگر هیچ وقت آنجا را ترک نمیکردم.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar