مرگ چپ اسلامی در ایران؛ چگونه این انتخابات به اصلاحطلبان آسیب زد
تاریخ انتشار: ۲۵ اسفند, ۱۳۹۴
ری تکیه – روئل مارک گرخت
دموکراسی در جمهوری اسلامی نهادی نامأنوس است: نهادی که برای تقویت مشروعیت دینسالاری طراحی شده است. بسیاری از نهادهای نظارتی که همگی در نهایت تحت کنترل روحانیان هستند، به طور پیوسته قوانین مصوب مجلس را لغو میکنند. مجلس ایران از دیرباز صرفا جایگاهی برای انعکاس منویات طبقه حاکم و سوپاپ اطمینانی برای مخالفان وفادار به رژیم بوده است.
نامأنوس بودن دموکراسی مدیریتشده دینی در ایران با برگزاری انتخاباتی از قبیل آنچه که اخیرا برگزار شد تشدید میشود و رسانههای ایرانی چنان دربارهی کارزارهای انتخاباتی و تفاوتهای میان نخبگان سیاسی گزارش میدهند که گویی این اختلافات، رقابتهای راست و چپ به مانند آنچه در غرب دیده میشود است. رییس جمهور حسن روحانی و حامیانش نام تغییر و امید را برای نامزدهای خود برگزیدند. رسانههای غربی هم به طور غریزی همین واژهها را مورد استفاده قرار دادند. البته انتخابات سال ۲۰۱۶ نشانهای از تغییر را هم با خود داشت ولی نه از نوعی که رسانههای غربی در ذهن داشتند بلکه این انتخابات به منزله پایان جنبش قبلا پویای اصلاحات در ایران و همچنین مرگ «چپ اسلامی» بود که خاستگاه تقریبا همهی اصلاحطلبان به شمار میآمد.
اپوزیسیون وفادار
در اوایل سالهای دهه ۱۹۹۰ و پس از پایان جنگ ایران و عراق، گروهی از سیاستمداران و عالمان مذهبی ایران، به بازنگری تئوریک در نقش مردم در دولت اسلامی پرداختند. بنیان اساسی ایدئولوژی آنها این بود که تفسیر نص قرآن باید با شرایطِ در حال تغییر انسانی، هماهنگ باشد. از نگاه آنها، نهادهای انتخابی نسبت به نهادهای انتصابی دارای اختیارات الهی و منابع مهمتری از اقتدار بودند. این اصلاحطلبانِ وفادار به انقلاب اسلامی، معتقد بودند تحمیل اجباری قیود مذهبی و خوار شمردن دموکراسی، به طور اجتنابناپذیری هم مذهب و هم دیگر نهادهای دولتی را دچار فرسایش خواهد کرد. اصلاحطلبان بر خلاف تندروها باور عمیقی به توانایی توده مردم در حفظ کشوری داشتند که دارای بنمایه مذهبی و در عین حال رویکرد دموکراتیک بود.
این جنبش، دورههای موفقیتهای خود را هم داشت: در سالهای دهه ۱۹۹۰ توانست دو نهاد ریاست جمهوری و مجلس را از آن خود کند. با این وجود، نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی که با علیاکبر هاشمی رفسنجانی، رییس جمهوری سابق و مرشد پیشین روحانی، و علی خامنهای، رهبر عالی ایران اتحاد نزدیکی برقرار کرده بودند در اوایل دهه نخست سال ۲۰۰۰ به آزار و اذیت، زندانی کردن، شکنجه و کشتار رو آوردند و توانستند دولت را از اصلاحطلبان باز پس بگیرند.
البته، اصلاحطلبان به سرسختی و مبارزه خود ادامه دادند. آنها خواستار تحریم انتخابات شدند؛ زندانهای طولانی را تحمل کردند و در تابستان سال ۲۰۰۹ پس از انتخاباتِ به وضوح تقلبآمیز ریاست جمهوری، اتهاماتی را متوجه رژیم کردند. اگرچه قدرت همچنان در کنترل رهبر جمهوری اسلامی، علی خامنهای، و پاسداران انقلابی او بود، ولی اصلاحطلبان مشروعیت نظام را در دستان خود داشتند.
تندروها برای بازپسگیری مشروعیت از اصلاحطلبان، اقدام به برگزاری محاکمههای نمایشی و طراحی توطئههای پیچیده در خصوص چگونگی همکاری و دسیسهچینی اصلاحطلبان با سرویسهای اطلاعاتی غربی برای تضعیف جمهوری اسلامی کردند. در پسِ همهی این تهمتها، ترس قرار داشت: ملاها میدانستند دیگر محبوبیت مردمی برای حکومت کردن را ندارند. رژیم برای در هم شکستن روحِ مقاومت و سرسختی اصلاحطلبان، باید آنها را از مخالف به شریک و همدست تبدیل میکرد. این دقیقا همان چیزی است که در انتخابات اخیر روی داد.
برندگان و بازندگان
چرخه گزینش نامزدها با روال معمولِ رد صلاحیت گستردهی سیاستمداران اصلاحطلب و مستقل شروع شد. کارزار رسانهای بیامانی در رسانههای جناح راست شروع شد که اصلاحطلبان را به عنوان عوامل غرب معرفی میکرد. جنبش سبز که طرفدار دموکراسی بود به عنوان یک محصول شیطانی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا مورد نکوهش قرار گرفت.
تفاوت عمدهی این انتخابات با موارد پیشین در این بود که در این دور، اصلاحطلبان به جای کنار کشیدن از انتخابات تقلبآمیز، برای پذیرفته شدن در آن، کاسهی گدایی به دست گرفتند. رهبر امروز جنبش اصلاحات، شخصیت طنز محمدرضا عارف است، کسی که لیست نامزدهایش را در تلویزیون در دست گرفت ولی مطالبه خود را به التماس به رژیم برای حضور اسمی اصلاحطلبان تقلیل داد در حالی که دیگر مطالبات بیشتری برای آزادی زندانیان سیاسی و شفافیت در روند گزینش نامزدها وجود نداشت. نقش بزرگان جنبش اصلاحات از قبیل عبدالله نوری که زمانی بازجویان را به چالش گرفته و به خاطر آن بهای سنگین زندانی شدن را به جان خریده بود، به دعوت به مشارکت گسترده در انتخاباتی تقلیل داده شد که آنها اصلاحطلبان عمدتا از آن کنار گذاشته شده بودند.
کسی نمیتواند مطمئن باشد دقیقا چه تعداد از ایرانیان رای دادند. گزارشهای رژیم حکایت از مشارکت ۶۲ درصدی مردم دارد. نتیجه نهایی این انتخابات، مجلسی است که میان تندروها، محافظهکاران و برخی اصلاحطلبان تقسیم شده است. در جمهوری اسلامی امروز، جریانات سیاسی چنان دچار گردش به راست شدهاند که واپسگرایان جانسختی مانند رییس مجلس علی لاریجانی، به عنوان محافظهکاران معقول معرفی میشوند.
پیروز واقعی این انتخابات اما حسن روحانی بود که در دهههای گذشته و تا قبل از زمانی که بتواند تصویری میانهرو از خود ترسیم کند و باعث هموار کردن مسیر سرمایهگذاری بینالمللی شود، به هیچ عنوان، یک میانهرو به حساب نمیآمد. در این میان، خارجیها هم مجبور نیستند اعتراف کنند که در یک کشور به طور فزاینده محافظهکار و دینسالار در حال سرمایهگذاری هستند بلکه آنها میتوانند مدعی شوند که بیشتر به “میانهروها” در مواجهه با تندروها کمک میکنند. این تجارت همراه با لحاظ کردن وجدان است.
البته به شکل تناقضآمیزی، مرگ جنبش اصلاحات میتواند به فروپاشی جمهوری اسلامی منتهی شود. رژیمِ روحانیان بارها در درون دچار اختلاف و انشعاب شده است به طوری که اسلامگرایانِ شدیدا متاثر از ایدئولوژی مارکسیسم و چپگرایی، به اپوزیسیونِ تحملشده تبدیل شدهاند. تا زمانی که یک جناح چپگرای اصلاحطلب در پشت صحنه حضور داشت، در بین مردم هم امیدی برای باز شدن رژیم از طریق روندهای قانون اساسی موجود بود. زمانی بود که انتخابات میتوانست دارای اهمیت باشد. زمانی بود که انسانهای جسور متعهد به تغییر واقعی میتوانستند قدرت را به دست بگیرند ولی حالا این اصلاحطلبان، تبدیل به حیوانات اهلی شدهاند که در سایه لطف تندروها زندگی میکنند.
ایران در یک مخمصه و بن بست قرار دارد. اقتصادی دارد که قابل اصلاح نیست؛ ساختار سیاسی دارد که قابل گشایش نیست؛ و مردمی دارد که قادر به کاستن خشم آن نیست. حالا دیگر سوپاپهای اطمینان و مسیری به سوی سیاستِ پاسخگو بودن وجود ندارد. در یک مقطعی یک مسالهای جرقه جنبش اعتراضی دیگری را خواهد زد ولی چپ اسلامی دیگر برای دفاع از نظام وجود نخواهد داشت. رژیم روحانیان بار دیگر مجبور به استفاده از قوه قهریه خواهد شد و بهار عربی و تحولات متعاقب آن نشان داد ممکن است قوه قهریه برای سرکوب یک خیزش مردمی کافی نباشد.
————————————————–
* “ری تکیه” پژوهشگر ارشد خاورمیانه در “شورای روابط خارجی” و “روئل مارک گرشت”، پژوهشگر ارشد امور ایران و خاورمیانه در “بنیاد دفاع از دموکراسیها” است. نسخهی انگلیسی این یادداشت در نشریه “فارِن اَفِرز” منتشر شده است.
ترجمه در مرکز مطالعات لیبرالیسم
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar