چرخی که دیگر نمیچرخد
نویسنده : روحالله زم
این روزها حال برادران لاریجانی اصلا خوب نیست. بیشک خانواده لاریجانی از نیروهای اصلی مدیریتی نظام بودهاند و در تمام تصمیمات کلان کشور صاحبنظر، اما آنان دیگر هیچ جایگاهی در بیت رهبری و نزد «علی خامنهای» ندارند. ایام بر وفق مُراد خانواده «لاریجانی» نمیگذرد. «لاریجانیها» در روزگاری نزدیک، جزو قدرتمندترین خانوادهها در ایران بودند، به هیچ ارگان و نهادی پاسخگو نبوده و تمامی کشور را «ملک طلق» خود میپنداشتند و رقیب جدی برای «علی خامنهای و فرزندانش» برای این مالکیت بودند! اما اکنون هر شخصی به راحتی آنها را نقد یا مورد حمله قرار میدهد.
تا مدتی قبل پنج پسر «میرزا هاشم آملی» همگی مسئولیتهای مهمی در نظام داشتند. بسیاری از «سابقون انقلاب» معتقدند «میرزا هاشم» اصلا انقلابی نبود و پیشینهی یهودیالاصل داشت، در هیچ زمانی با ٍآقای خمینی همسو نبود و هیچ اعتقادی هم به او نداشت. این دو هیچگاه هم رابطهی خوبی با هم نداشتند. اما بعد از درگذشت «سیدروحالله خمینی» تنها یک چیز به نفع فرزندان «میرزاهاشم آملی» گذشت؛ «چرخ زمان».
تا چندی قبل، «شیخ صادق لاریجانی» خود را جانشین به حق «علی خامنهای» میدانست و «علی خامنهای» هم به واقع او را دوست میداشت. «شیخ صادق» در بیشتر چهارشنبهها با رهبر ملاقاتهای خصوصی داشت و حتی «مجتبی» هم به آن ملاقاتها راهی نداشت. برخی معتقدند زمانیکه در ۱۵ بهمنماه ۱۳۹۱ و در میانهی استیضاح «شیخالاسلامی» وزیر کار دولت احمدینژاد، فیلم رشوهگیری «فاضل لاریجانی» از «سعید مرتضوی» در صحن علنی مجلس پخش شد، احمدینژاد با بیت رهبری هماهنگیهای لازم را کرده بود. پخش آن فیلم موج و تفکر جدیدی را در میان اصولگرایان به وجود آورد و پلهی نخستین افول خانواده لاریجانی را بنا نهاد. به راستی مگر میتوان باور کرد «نورچشمی رهبر» بدون «اذن رهبر» کاری را انجام دهد؟ آن هم زمانیکه نیمی از ارکان قدرتمند نظام، تحت مدیریت خانواده لاریجانی بود؟
نگارنده از زمان تأسیس رسانهی «آمدنیوز» و پیش از آن در «سحامنیوز» همیشه نیم نگاهی به پروندهی مفاسد خانواده لاریجانی، زمینخواریها، سرمایهی عظیم آنها در استرالیا، ۶۳ حساب بانکی شخصی رئیس قوه قضائیه، پرونده تجاوز جنسی «سعید طوسی» قاری مشهور قرآن، پرونده مفاسد فاضل لاریجانی، پرونده جاسوسی زهرا لاریجانی برای انگلستان، پرونده تابعیت دوم علی لاریجانی در کانادا و بسیاری از پروندههای ریز و درشت مرتبط با این خانواده داشته است. هر چند «محمود احمدینژاد» نیز بعد از طرح برخی از این پروندهها، زبان از کام گشود و دربارهی آنها سخنان تند و گزندهای را در فضای سیاسی کشور مطرح کرد، اما همهی اینها هیچ زمان تأثیری در وضعیت سیاسی خانوادهی لاریجانی نگذاشت و جایگاه آنان را متزلزل نکرد. به طوریکه «فاضل لاریجانی» حتی برای یکبار هم که شده، برای مفاسدش بازجویی نشد و مورد مؤاخذه قرار نگرفت، زیرا هیچ نهادی جرأت طرح سؤال از خانوادهی لاریجانی را نداشت.
طرح این سؤالات، فعالیت بر پروندههای متعدد و سنگین خانواده لاریجانی و افشای این مفاسد برای نگارنده هزینهی بسیار گرانی داشت. این روزها شاهدیم که برای ادعای بازداشت برادر یک فعال مدنی مقیم آمریکا چه اخباری در رسانههای اصلی منتشر شده، چند ساعت در تلویزیونهای فارسیزبان خارج از کشور به آن برنامه اختصاص داده شده و چه شخصیتها و نهادهایی همچون شیرین عبادی، رضا پهلوی، عفو بینالملل و... به حق دربارهی این گروگانگیری موضع گرفتهاند، اما در سالهای ۹۶ و ۹۷، که پنج تن از اعضای خانوادهی اینجانب از جمله یک برادر، سه خواهر، یک شوهر خواهر و یک دختر عمه به طور بیگناه برای افشای مفاسد رئیس وقت قوه قضائیه، هر کدام دستکم هفت ماه در زندانهای انفرادی بند ۲۴۱ قوه قضائیه زندانی و تحت شکنجه قرار گرفتند، به طوریکه پس از آزادیشان ماهها تحت درمان روانشناس و روانپزشک قرار داشتند، این آقایان، رسانهها و نهادها کجا بودند و چرا چشمان خود را بر روی این گروگانگیری بستند؟ چرا ککی از آنها نگزید؟ پاسخ شاید روشن باشد و فضای فرقهای حاکم در میان عدهای را که خواهان گذار از «فرقه حاکم» هستند را به نمایش بگذارد؛ زیرا نگارنده هیچگاه عضو تیم و باندی نبود و بدون باندبازی، تنها برای رهایی مردم کشورش از شر دیکتاتوری حاکم خالصانه تلاش کرد و تنها یک سرمایه را در زندگی برای خود اندوخته داشت؛ «اعتماد و محبت مردم.»
باری! «چرخ زمان» که پس از مرگ «سیدروحالله خمینی» تا سه دهه به نفع خانوادهی لاریجانی چرخیده بود، به ناگاه پس از سیسال روند معکوس به خود گرفت. هشت سال از پخش فیلم فساد گستردهی خانواده لاریجانی در مجلس توسط «احمدینژاد» گذشت و چندین بحران اجتماعی با افشای مفاسد خانوادهی لاریجانی توسط «آمدنیوز» و «روحالله زم» در کشور ایجاد شد تا اصولگرایان و «علی خامنهای» متوجه «عمق فاجعه» شوند و شهامت یابند که به حذف این خانواده از قدرت فکر کنند! زمانیکه در برنامهی «بیان»، #حلقه_نارمک را فاش کردم، برخی که جزایر قدرت در ایران را نمیشناختند، آن را توهم دانستند اما همان زمان از جدایی زودهنگام «صادق لاریجانی» از قوه قضائیه و انتصاب او به «صندلی مرگ» مجمع تشخیص مصلحت خبر دادم. کمتر کسی باور میکرد این اتفاق بیفتد اما حالا «اکبر طبری» مدتی است بازداشت شده و روند برخورد با مفاسد خانواده لاریجانی وارد فاز جدیدی شده است. هر چند «صادق لاریجانی» با ارسال فیلم مستند دو ساعته از مفاسد کلان خانواده رهبر، فعلا سد بزرگی در برابر این برخورد ایجاد کرده و حملات جیرهخواران رهبر به خود را خوابانده، اما اخبار دالانهای قدرت، از ترک خوردن این سد حکایت دارد. «فاضل لاریجانی» که مدت طولانی، هیچ نهاد امنیتی حتی شهامت پرسیدن یک سؤال ساده را هم از او نداشت، مدتی قبل بازداشت شده و متعاقب آن، از ریاست واحد دانشگاهی «آملی لاریجانی» دانشگاه آزاد برکنار و تعدادی از کارمندان اداری او هم تحت بازجویی قرار گرفتهاند. در کمسابقهترین اقدام پس از تاریخ انقلاب و پس از سابقهی فحاشی و شعار دادن ولایتمعاشان در سالهای کودتای ۸۸ علیه هاشمی رفسنجانی و پخش آن از صداوسیمای میلی، حالا «شیخ صادق لاریجانی» جانشین، دشمن اصلی، و طراح مرگ او، از همان صداوسیما مورد حملهی بیسابقهی عناصر وابسته به رهبر قرار گرفته تا «شیخ صادق» مفهوم «چرخ گردون» را بیش از پیش درک کند و زمزمهی «لاجرم آنکس که بالاتر نشست، استخوانش سختتر خواهد شکست» را، با خود نجوا کند. از سوی دیگر «علی لاریجانی» توسط فردی یک لاقبا، شپش در ریش و استخوان به دندان چون «نصرالله پژمانفر» مورد حملهی لفظی در صحن علنی مجلس قرار گرفته و «دیکتاتور» خوانده شده تا «علی آقا»، خاطرهی سکوت خود در برابر حملات اشخاصی چون کوچکزاده و رسایی به رفسنجانی را در خلوت خود مرور کند.
بر اساس گزارشات، اکثر اصولگرایان به این نتیجه رسیدهاند که باید پایان عمر سیاسی خانوادهی لاریجانی در کشور را رقم بزنند. آنان حتی با «علی لاریجانی» نیز جلسهای خصوصی و دوستانه برگزار کردهاند تا دیگر کاندیدای نمایندگی مجلس نشود و قبای ریاست مجلس را در دورهی جدید از تن در بیاورد. خانوادهی لاریجانی دیگر فهمیدهاند که جایگاه قبل را در «دل رهبر» و «قلب بیت» ندارند. آنها میدانند که «علی خامنهای» دیگر هیچ نظر و اعتقادی به آنان ندارد. ولی آیا بیت رهبری نمیداند که «شیخ صادق لاریجانی» و برادران او، به این روزها فکر کردهاند؟ آیا او نمیداند که این خانواده در زمان اوج قدرت خود، به همهی اسناد طراز اول کشور دسترسی داشته و آنها را در هاردهای متعدد از کشور خارج کردهاند؟
شنیدهها حاکی از آن است که از نیمهی اول مهرماه به بعد، فصل جدیدی در زندگی «خانواده لاریجانی» آغاز و در شش ماه آینده تغییرات چشمگیری در نظام برای تسویهی درونی اتفاق خواهد افتاد. اما به راستی دست سرنوشت، با این خانوادهی قدرتمند چه خواهد کرد؟ خانوادهای که میداند «هیچ محبوبیتی» در دل مردم ایران ندارد و رأس هرم حاکمیت نیز دیگر به آنها نظری ندارد! آیا «علی خامنهای» جان سالم از دست این خانواده به در میبرد؟ باید نشست و زمین بازی را به دقت دی
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar