هدف بیانیه قاسم سلیمانی کیست؟
- 3 ساعت پیش
بیانیه سرلشگر قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران ایران علیه خاندان سلطنتی و حکومت بحرین، هم از این لحاظ که نخستین موضعگیری رسمی سیاسی او بوده و هم در تندی لحن و محتوا، بی سابقه و پرسش برانگیز است.
این بیانیه چنان دور از انتظار بوده که گمانه هایی برای یافتن چرایی آن زده می شود و ناظران انگیزه هایی فراتر از صرفا واکنش به سلب تابعیت از یک روحانی بلندپایه شیعه در بحرین را در پس آن جستجو می کنند.
محور این گمانه ها، توالی زمانی بین صدور بیانیه سرلشگر سلیمانی و برکناری حسین امیرعبداللهیان، معاون امور عربی و آفریقایی وزارت امورخارجه ایران است که نزدیک به نیروی قدس بود و به «دیپلمات انقلابی» شهرت داشت.
این برکناری واکنشهای زیادی در پی داشته است، از ابراز ناخرسندی رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس گرفته تا بیانیه بسیج دانشجویی شش دانشگاه در تهران که تصمیم وزارت خارجه ایران به برکناری معاونش را به دیدار وی با همتای آمریکایی اش سه روز پیش از این تصمیم ربط داده و شائبه هماهنگی وی با آمریکا را مطرح کرده است.
«شائبه»ای که دانشجویان بسیجی مطرح کرده اند همراه با انتقاد فزاینده به تلاشهای دولت حسن روحانی برای رفع تنش با منطقه و غرب و خارج ساختن ایران از انزوای سیاسی و اقتصادی، وقتی در کنار ناخشنودیهایی گذاشته شود که نسبت به برکناری حسین امیرعبداللهیان ابراز می گردد، این احتمال را مطرح کرده است که شاید آقای امیرعبداللهیان با دیگر کارگزاران دستگاه سیاست خارجی دولت و راهی که این دستگاه در پی پیش گرفتن آن در خاورمیانه است، ناهماهنگ بوده.
با چنین نگاهی، بیانیه قاسم سلیمانی می تواند واکنشی باشد به این برکناری، آن هم در حالی که بدیهی است صدور بیانیه ای با چنین لحن و محتوائی چه چوبی لای چرخ سیاستهای دولت روحانی می گذارد.
عربستان سعودی به صورت جدی پیگیر تلاش برای تشکیل ائتلافی بزرگ علیه ایران در منطقه و جهان است و به صورتی آشکار و علنی از هیچ تلاشی برای اینکه ایران را بیش از پیش در انزوا فرو ببرد و در روند رفع تنش میان ایران و غرب اخلال ایجاد کند، فروگذار نیست. سفر اخیر ولیعهد سعودی به آمریکا نیز در همین راستا ارزیابی می شود. در چنین شرایطی، موضعگیری رسمی و علنی پرآوازهترین فرمانده نظامی در ایران که آشکارا از برپایی مقاومت مسلحانه در کشوری در همسایگی اش دم زده است میتواند هدیهای به سعودیها تلقی شود. از این منظر، این بیانیه کارکرد سندی رسمی در دست لابی گران سعودی را خواهد داشت که می خواهند دولتمردان، قانونگذاران، رسانه ها و افکار عمومی را قانع کنند که ایران خطری در منطقه است که باید در برابرش ایستاد.
تأثیر منفی چنین وضعیتی بر سیاست خارجی حسن روحانی روشن است، آن هم در شرایطی که زمان به نفع آقای روحانی حرکت نمی کند. او از سویی در حال ورود به واپسین سال ریاست جمهوری خود است و باید برای حفظ جایگاهش در ریاست دولت خود را آماده کارزار کند و از سویی، برگ برنده ای که در این کارزار می تواند داشته باشد، یعنی حل بحران هسته ای و رفع تنش با غرب، با به پایان رسیدن قریب الوقوع ریاست جمهوری باراک اوباما در آمریکا نیز در معرض تهدید قرار دارد.
آقای روحانی و وزیر امور خارجه اش محمدجواد ظریف شاید با وجود بحرانهایی که مخالفان داخلی شان در سیاست خارجی می آفرینند، توانسته باشند همچنان اعتماد نسبی دولتمردان آمریکایی را به خود جلب کنند، اما آینده آمریکا چه در دست هیلاری کلینتون باشد و چه دونالد ترامپ، کار آنها دیگر به این آسانی نخواهد بود و هر آنچه رشته اند می تواند با بحرانهایی که موضعگیریها و رفتارهای مخالفان داخلی شان در پی می آورد، یکسره پنبه شود. رهبران منطقه و غرب نیز چه بسا به این بیندیشند که بهتر است تا زمانی که تکلیف ادامه حیات دولت آقای روحانی مشخص نشده، برنامه هایشان را طوری بچینند که برای جانشین احتمالی او که می تواند از جناح تندرو باشد، آماده شوند.
گمانه دیگری که بیانیه قاسم سلیمانی تقویت کرده، احتمال مطرح شدن او به عنوان جانشین حسن روحانی است. تاکنون چنین به نظر میرسید که خود او هیچ علاقه ای به طرح چنین احتمالی نشان نداده و بسیاری از سیاستگران ایرانی، از جمله هواداران او نیز چنین احتمالی را رد کرده اند، اما اگر روند اخلال در سیاست خارجی حسن روحانی بسویی پیش رود که دستاوردهای او بی اثر شوند، باید انتظار داشت که در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده، رقیبانی که انقلابی گری را در سیاست خارجی سرلوحه کار خود می دانند و حول هسته سپاه پاسداران گرد آمده اند، قدرتمندتر از انتخابات قبلی ظاهر شوند و این بار، چه کسی پرآوازه تر و کاریزماتیکتر از قاسم سلیمانی که برای این جناح رای جمع کند؟
پرسش اینجاست که آیت الله خامنه ای در جایگاه تعیین کننده اصلی خطوط سیاست خارجی ایران، چه نقشی در این میان دارد؟
سپاه پاسداران در سایه رهبری آیت الله خامنه ای رشدی چشمگیر داشته و فراتر از جایگاه نیروی نظامی، چه در داخل و چه خارج از ایران عمل کرده است. تردید نیست که او به نفوذی که سپاه پاسداران بویژه در عراق به هم زده مباهات می کند و روز به روز به همان اندازه که اعتماد و اتکای خود بر سپاه را بیشتر نمایان ساخته، بدبینی خود به سیاسیون قائل به تنش زدایی و پرهیز از دشمنی را پنهان نکرده است.
با این حال روند امور در ایران چنین بوده که این دو جناح هیچگاه کاملا بر دیگری غلبه نکرده اند و حتی برخی آگاهان این پدیده را «توازن» و نشانه ای از «تدبیر» آیت الله خامنه ای دانسته و معتقد بوده اند که او آگاهانه گاه به این جناح و گاه به آن یکی میدان می دهد تا در نهایت از آنها همچون دو بال خود بهره ببرد. آیا این توازن در آستانه بر هم خوردن است؟
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar