الهیات سیاسی اصولگرایان به کدام سمت میرود؟
- 31 دقیقه پیش
«بیایید چند وقتی بی خیال رهبری شویم»؛ این تیترِ نوشتهای است که مرتضی روحانی، طلبه معمّم اصولگرا و از فعالان رسانهای، بلافاصله پس از شکست نسبی اصولگرایان در انتخابات دهمین مجلس شورای اسلامی در گوگلپلاس خود نوشت. در این نوشته، که در مدتی کوتاه بازتاب بسیاری یافت، نویسنده اشاره میکند که بر خلاف جریان اصلاحطلب، جریان اصولگرا نتوانسته است برای خود پیشینهای نظری فراهم کند و اصولگرایان تنها از پشتوانه رهبری، به مبتذلترین شکل ممکن، خرج میکنند. او در انتها پیشنهاد کرد که اصولگرایان باید دنبالهروی محض از کلام رهبر را کنار گذاشته و دست به نظریهپردازی مستقل به سود جریان انقلابی بزنند و از تکرار طوطیوار سخنان رهبر جمهوری اسلامی دست بردارند.
چه شده است که یک روحانی اصولگرا به همفکران خود توصیه میکند که از مایه گذاشتن و تکرار سخنان رهبر جمهوری اسلامی دست بردارند و به طور مستقل دست به نظریهپردازی بزنند؟ آیا جریانی که انگاری تمام هویت و ماهیت خود را در اطاعت از رهبری کسب کردهاست، میتواند دست به نظریهپردازی مستقل بزند؟ آیا چنین گرایش اصولگرایانه «مستقلی» اگر هم، به فرض، امکان شکلگیری داشته باشد، امکان دوام در بدنه اصولگرایان را دارد؟ و یا اینکه اصولگرایان این گرایش حاشیهای را پس خواهند زد و کورباش-دورباشگویان آنان را به سمت اصلاحطلبان هُل خواهند داد؟
پاسخ به این پرسشها، علیرغم اهمیتشان، پژوهشی درازدامن را میطلبد که در این مختصر نمیگنجد. در این نوشته کوتاه اما من استدلال خواهم کرد که گرایشی حاشیهای (اما چه بسا مهم و آتیهدار) در میان اصولگرایان در حال شکلگیری است که آن را میتوان «اصولگرایان عقلگرا» نام نهاد. از ویژگیهای برجسته اصولگریان عقلگرا آن است که از پروندهسازی امنیتی برای مخالفان خود دست شستهاند، حوزه عمومی (و به ویژه فضای مجازی) را جدی میگیرند، گرایشی نسبتاً مردمسالار دارند و رأی مردم را (چندان و یا اصلا) زینتی نمیدانند، زبان نسل جدید را میفهمند، به دانشهای جدید (به ویژه فلسفه غرب) کمابیش مجهزند و میکوشند با به رسمیت شناختن نسبی تنوع آرا و سبکهای زیست، مدلی «روزآمد» از تفکر انقلابی و سبک زیست اسلامی را، به شیوهای حرفهای، پرورش و گسترش دهند.
انحاء الهیات سیاسی اصولگرایان
برای توضیح ریشههای فکری این جریانِ حاشیهای در میان اصولگرایان، لازم است در ابتدا نگاهی به تنوع الهیات سیاسی اصولگرایان بیندازیم. منظور از «الهیات سیاسی» هر گونه فهمی از عرصه سیاسی است که به مفاهیم و آموزههای دینی ارجاع میدهد. به تعبیر دیگر، الهیات سیاسی همان سیاستفهمی دینی است.
۱- الهیات سیاسی پیشوامحور
الهیات سیاسی جریان اصولگرا را میتوان، بر اساس فهمشان از رابطه دین و دولت، به سه دسته کلی تقسیم کرد. دسته نخست را میتوان «پیشوامحوران» یا معتقدان به «یکهسالاری دینی» (theo-autocracy) نام نهاد. پیشوامحوران معتقدند که خداوندْ ولی فقیه را به ولایت بر تمامی جوانب و شئون مردم نصب میکند و کار فقیهان در خبرگان تنها کشف آن رهبری است که خدا او را نصب کرده است. از نظر پیشوامحوران مردم هیچ نقشی در اصل و دوام مشروعیت حکومت ندارند و مردم نهایتاً تنها در مقبولیت حکومت نقش دارند. مطابق این دیدگاه، اگر مردم ولی فقیه منصوب از طرف خدا را نپذیرند، خداوند آنها را مؤاخذه خواهد کرد و گرفتار عذاب الهی خواهند شد، اما اگر مردم او را بپذیرند از رحمت الهی برخوردار خواهند بود. پیشوامحوران، همچنین، برای تقدیس ولی فقیهِ «منصوب» از سوی خدا، برای رهبرْ مقام «عصمت استراتژیک» یا «عصمت ظِلّیه» (یعنی عصمت فرعی و سایهای) قائلاند (و این در مقابل «عصمت اصلیه» است که از نظر الهیات شیعه تنها از آنِ پیامبران و امامان شیعی است)؛ و یا ولی فقیه را «تالی تِلو معصوم» (یعنی جانشین بسیار نزدیک به معصوم) میدانند.
در تلقی پیشوامحور، ولی فقیه حتی ولایت بر فقه دارد و محدود به چارچوب دست و پاگیر فقهی رایج نیست. بر این اساس، او میتواند احکام اولیه اسلامی مانند نماز و حج را نیز به هنگام تشخیصِ ضرورت موقتاً به حالت تعلیق در آورد و نیز در صورتی که از نظر او ضرورت اقتضا کند، ملتزم به رعایت احتیاطهای رایج فقهی در باب دم و عِرض (خون و آبروی) مردم نیست. محمدتقی مصباح یزدی (م. ۱۳۱۳)، احمد جنتی (م. ۱۳۰۵) و احمد علم الهدی (م. ۱۳۲۳) از جمله روحانیانی هستند که از الهیات یکهسالار و پیشوامحور جانبداری میکنند. الهیات پیشامحور و یکهسالار ساختی کاملا استبدادی دارد و در آن امکان سازگاری میان حکمرانی دینی و مردمسالاری به طور کامل منتفی است.
۲- الهیات سیاسی گروهمحور
الهیات گروهمحور، که میتوان آن را «تئو-آریستوکراسی» (theo-aristocracy) یا «گروهسالاری دینی» نیز نام نهاد، گونهای از الهیات سیاسی است که معتقد است حق حکومت بر مردم در عصر غیبتِ امام دوازدهم شیعیان به فرد خاصی داده نشده است، بلکه به گروهی خاص (یعنی فقیهان) داده شده است و فقیهان به شکل جمعی حق حاکمیت بر مردم را دارند. فقیهان میتوانند این حق را با توافق در میان خود به فقیه خاصی واگذار کنند و یا آن را به شورایی از فقها بسپارند. در هر صورت، رهبر یا شورای رهبری باید بر اساس امور مسلّم فقهی به مدیریت جامعه بپردازد و نمیتواند بر اساس تشخیص خود، از مسلّمات فقهی سرپیچی کند. عبدالله جوادی آملی (م. ۱۳۱۲) از مراجع تقلید نزدیک به حکومت، از جمله کسانی است که به این رأی قائل است. از نظر جوادی آملی ولایت فقیه به معنای ولایت فقاهت است، یعنی فقه است که حکومت میکند نه شخص فقیه.
۳- الهیات سیاسی مردمسالار
این نوع الهیات سیاسی را میتوان «تئودموکراسی» (theo-democracy) یا «مردمسالاری دینی» نام نهاد. بر اساس یک مدل از این نوع الهیات سیاسی این مردماند که مستقیماً خلیفه خداوند بر روی زمیناند و هیچ واسطه شخصی یا گروهی میان خدا و مردم وجود ندارد. با این حال، هنگامی که اکثریت مردم جامعهای به دنبال اجرای احکام اسلامی باشند، به فقیه وکالت میدهند تا به عنوان اسلامشناس به اجرای احکام اسلامی بپردازد. بر این اساس، در نظریه سوم ما با «وکالت فقیه» و یا «ولایت انتخابی فقیه» مواجهایم و نه با «ولایت فقیه» در معنای رایج. فقیه از طرف مردم وکالت برای حکومت کردن دارد و نه اینکه به صورت فردی یا گروهی از سوی خداوند برای حکومت منصوب شده باشد.
الهیات سیاسی مردمسالار، از قضا ریشه در الهیات سیاسی غالب و رایج اصولگرایان ندارد و الهیدانانی مستقل از اصولگرایان، مدلهایی از آن را پروراندهاند. در میان این الهیدانان میتوان از مهدی حائری یزدی (۱۳۰۲-۱۳۷۸) فقیه و فیلسوف ایرانی، که از منتقدان حکومت ایران بود، و نیز آیتالله منتظریِ متأخر (۱۳۰۱-۱۳۸۸) نام برد که هر کدام مدلهایی از الهیات سیاسی مردمسالار را پروراندهاند. (برای تفصیل این تقسیمبندی سهگانه از الهیات سیاسی، بنگرید به کتاب: جمهوریت، افسونزدایی از قدرت، اثر سعید حجاریان).
اصولگرایان عقلگرا؟
شواهدی وجود دارد که نشان میدهد دستکم بخشی از اصولگرایان، به تدریج از الهیات سیاسی پیشوامحور و یکهسالار فاصله میگیرند و به الهیات سیاسی گروهمحور و حتی تا حدودی مردمسالار نزدیک میشوند. فاصله گرفتن برخی از آنان چنان صریح و بنیادی بوده است که این عده را دیگر نمیتوان جزو اصولگرایان دستهبندی کرد (مثلا محمد سروش محلاتی اکنون فقیهی بیشتر نزدیک به اصلاحطلبان سنتی است تا اصولگرایان). به عنوان نمونه میتوان به محمد مطهری (م. ۱۳۴۵) اشاره کرد. او کوچکترین فرزند مرتضی مطهری است که تحصیل کرده حوزه علمیه قم است و دکترای فلسفه دین از دانشگاه تورنتوی کانادا دارد. محمد مطهری بیشتر در نوشتههای خود پیگیر معضلات اجتماعی و تا حدودی سیاسی است و منتقد نگاه کسانی است که مردم را نامحرم تلقی میکنند و مشکلات اجتماعی را از مردم پنهان میسازند. او حتی چندین بار وارد مجادله صریح قلمی با برخی از محافظهکاران تندرو از جمله حسین شریعتمداری (م. ۱۳۲۶) مدیرمسؤول روزنامه کیهان شد و نگاه حذفی شریعتمداری در مسائل فرهنگی را به نقد کشید. محمدرضا زائری (م. ۱۳۴۹)، دیگر روحانی اصولگرا (دانشجوی دکترای دینپژوهی در دانشگاه سن ژوزف بیروت) حجاب اجباری را از منظر دینی (و نه از منظر حقوقبشری) به نقد کشید و آن را روشی نادرست برای تبلیغ «حجاب شرعی» دانست.
علی مطهری، فرزند دیگر مرتضی مطهری، صریحاً بر برخی از سیاستهایِ «خطای» رهبر جمهوری اسلامی (مانند حصر موسوی-کروبی-رهنورد، که گفته میشود به دستور مستقیم رهبر جمهوری اسلامی بوده است) دست گذاشته است و از این راه انتقادهای خود را به صراحت تا سرحد شخص رهبر پیش برده است. از نظر علی مطهری ولایت فقیه به معنای نفی تنوع آرا و گوشسپاری به سخنان رهبری در همه زمینهها نیست و افراد میتوانند نظری مخالف رهبری داشته باشند. با این حال، علی مطهری را دستکم از نظر تشکیلاتی دیگر نمیتوان چندان اصولگرا به حساب آورد و او امروز بیشتر به اصلاحطلبان نزدیک است. رسول جعفریان (م. ۱۳۴۳) روحانی تاریخنگار و استاد تاریخ دانشگاه تهران نیز از جمله روحانیانی است که علاوه بر کارهای آکادمیک شیعهپژوهانه، که در میان شیعهپژوهان غربی نیز از اعتبار برخوردار است، بارها با گسترش خرافات از سوی روحانیان منبری مخالفت کرده است و بر اهمیت گسترش تشیع عقلگرا انگشت تأکید نهاده است. از چهرههای دیگری که میتوان تحت عنوان اصولگرایان عقلگرا از آنها نام برد، عماد افروغ (م. ۱۳۳۵) و ناصر نقویان (م. ۱۳۴۳) است.
علاوه بر تکچهرههای اصولگرا (یا نزدیک به اصولگرایی) که تلویحاً یا تصریحاً از الهیات سیاسی استبدادی (به ویژه پیشوامحور) فاصله گرفتهاند و هر یک به نحوی در کار پروراندن الهیات سیاسی مردمسالار یا نزدیک به مردمسالار و عقلگرایند، میتوان به برخی رسانهها و نهادهای محافظهکار در ایران اشاره کرد که در کار ترویج نسخه مردمسالار و عقلگرا از اصولگراییاند. در این میان میتوان به رسانههایی مانند «خبر آنلاین»، «دین آنلاین» و «ترجمان» اشاره کرد. مرتضی روحانی که در ابتدای این نوشتار از او یاد کردیم مدیر مسؤول سایت ترجمان است. ویژگی مشترک تمام این رسانهها میدان دادن انتقادی به نگاههای متفاوت فکری، آشنایی با جریانهای فکری در غرب و نیز در جهان اسلام، نگاه نقادانه به مسائل اجتماعی و فکری، پرهیز از سادهسازی مسائل و پروندهسازی امنیتی برای مخالفان است.
همچنین میتوان از نهادهای محافظهکاری یاد کرد که هر یک به نحوی در کار بسط دینشناسی آکادمیک و پروراندن نسخهای عقلگرا و نسبتا مردمسالار از اصولگراییاند. این نهادها به علت حاشیه امنی که از آن برخوردارند از ممیزی و سوءظنهای معمول حاکمیت نسبت به محیطهای دانشگاهی معافاند و از آزادی عمل بیشتری در کار نشر و پژوهش برخوردارند. از میان این نهادهای حوزوی-دانشگاهی محافظهکار میتوان به این موارد اشاره کرد: «دفتر تبلیغات اسلامی» به ویژه در قم، مشهد و اصفهان (و به طور خاص معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات که اکنون در قالب «پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی» فعالیت میکند)، «دانشگاه ادیان و مذاهب» در قم، «مرکز تحقیقات کامپیوتری نور» و مؤسسه «دار الحدیث» (در قم و ری). این نهادها علاوه بر تربیت روحانیانی آشنا با شاخههای مختلف علوم انسانی، در طی دستکم دو دهه اخیر دست به ترجمه حجم قابل توجهی از کتابهای معتبر در حوزه دینشناسی، فلسفه، مطالعات اسلامی و دیگر شاخههای علوم انسانی از زبانهای خارجی (به ویژه انگلیسی) زدهاند، امری که به بالا بردن سطح سواد طبقه متوسط کتابخوان در ایران کمک شایانی کرده است.
آینده مبهم اصولگرایان عقلگرا
این همه گفتیم اما هیچ کدام از اینها آیندهای روشن را برای جریان حاشیهای اصولگرایی عقلگرا تضمین نمیکند. این جریان از نظر فکری هنوز نتوانسته است مدلی حکومتی ارائه کند که مشروعیت مردمی را با «مشروعیت الهی» به شیوهای موفق سازگار کند. از این گذشته، این جریان هنوز بروز و نمود سیاسی نیافته است و تا کنون بیشتر جریانی علمی-فرهنگی و در حاشیه بوده است، این در حالی است که بدون بروز و نمود سیاسی بعید است این جریان بتواند بقای خود را تضمین کند. از این گذشته، اصولگرایان عقلگرا با یک محذور و مخمصه نیز مواجهاند: اگر تفاوت دیدگاه خود با بدنه اصلی اصولگرایان را آشکار کنند، حاشیه امن خود را از دست داده و حذف خواهند شد و اگر این تفاوت را آشکار نکنند، از اثرگذاری اجتماعی آنها کاسته شده و این بار از نظر فرهنگی حذف خواهند شد. با این حال، هنوز زود است که بتوان در باب آینده سیاسی اصولگرایان عقلگرا داوری جامعی کرد.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar