علم الهدی، مشهد و دوگانه گردشگری و زیارت
- 24 اوت 2016 - 03 شهریور 1395
بخشی از خطبه آیت الله علم الهدی، امام جمعه مشهد، که در آن به صراحت برگزاری کنسرت در این شهر را منع می کند در شبکه های اجتماعی مختلف فارسی زبان، به ویژه تلگرام، دست به دست می چرخد. جز منع کنسرت موسیقی (که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی هم آن را قبول کرد) و پیشنهاد اینکه کسانی که می خواهند کنسرت ببینند مشهد را ترک کنند یک نکته دیگر نیز در سخنرانی ایشان برجسته و مهم است: ضدیت با عبارت "گردشگری" و تاکید بر این نکته که مشهد یک شهر زیارتی باید باشد و نه گردشگری.
بیشتر بخوانید: لغو کنسرتها؛ انتقاد روحانی از 'عقبنشینی' وزیر ارشاد در مقابل روحانیون تندرو
اجتناب از نامیدن مشهد به عنوان یک مقصد گردشگری البته امر تازه ای نیست و قبلا هم چندین بار توسط شماری از مدیران اصولگرای این استان ابراز شده است. اما به نظر می رسد اینگونه اقامه حجت در باب دوگانگی (و به عبارتی ضدیت) دو مفهوم گردشگری و زیارت توسط آیت الله علم الهدی می تواند اقتصاد شهری مشهد را با وضعیتی تازه روبرو کند.
دوگانه گردشگری-زیارت چقدر واقعی است؟ چقدر این دو مفهوم می توانند در شهری مثل مشهد در تضاد باشند؟ اساسا این دوگانه از کی پدید آمده است و به فرض پیگیری منویات امام جمعه متنفذ مشهد توسط مدیران استان خراسان رضوی چه سرنوشتی در انتظار دهها هزار شاغلان صنعت گردشگری در این استان خواهد بود؟ در این نوشتار تلاش شده ساده و مختصر به این سوالها پاسخ داده شود.
آغاز ماجرا
در ابتدا باید توجه داشت که زیارت شکلی از گردشگری است و نه مفهومی در تضاد با آن. طبق تعریف سازمان جهانی گردشگری هر کس به هر بهانه ای حداقل یک شب و حداکثر یک سال را خارج از محل سکونت خود سپری کند گردشگر محسوب می شود. توریست ها بنا به انگیزه سفر به گروه های گوناگونی تفسیم می شوند و یکی از پرشمارترین این گروه ها توریست های زائر هستند. اما اینکه چرا این مفاهیم ساده در توریستی ترین شهر ایران به چالش کشیده می شوند به نظر می رسد که ناشی از وضعیتی است که مشهد در سالیان اخیر به تدریج با آن روبرو شد.
ماجرا این است که از ابتدای دهه هفتاد روند فزاینده ای برای سرمایه گذاری در صنعت هتلداری مشهد شکل گرفت. این روند هم شامل سرمایه گذاری هتل سازان پرسابقه و و اسم های نامدار این حوزه می شد، هم در شکلی از کسب و کارهای خرد گسترش یافت و هم در قالب مهمانپذیرهای ادارات و سازمان های دولتی. در نتیجه هم اکنون تقریبا نیمی از کل ظرفیت صنعت هتلداری ایران در شهر مشهد مستقر است. اما روندهای آماری مسافرت به مشهد تناسبی با این حجم از احداث مراکز اقامتی نداشته است. برای مثال در سال های آخر دهه هشتاد عملا متوسط ظرفیت اشغال هتل های مشهد به زیر چهل درصد رسید. چهل درصد در وضعیت خاص مدیریت مراکز اقامتی در ایران مرز بحران محسوب می شود زیرا کمتر از آن هتل احتمالا ضرر می دهد و ممکن است حتی قادر به تامین هزینه های جاری خود نباشد.
تلقی نادرست از شرایط اجتماعی ایران قطعا یکی از دلایل سرمایه گذاری کم بازده بوده است. واقعیت این است که جمعیت ایران در دهه شصت رشد قابل توجهی داشت ( با توجه به ممنوعیت کنترل جمعیت و تلاش گسترده نظام برای افزایش جمعیت ایران متاثر از شرایط جنگ عراق). این جمعیت در سیاست بازاریابی گردشگری ترکیبی بود از والدینی علاقه مند به سفر مکرر و بعضا همه ساله به مشهد و فرزندانی که البته هم مسافرت را دوست داشتند و هم به هر حال چاره ای جز همراهی با والدین نداشتند. اما در دهه هشتاد شرایط به تدریج تغییر کرد. بچه هایی که در جمهوری اسلامی به دنیا آمده و پرورش یافته بودند دیگر مثل والدین خود علاقه نداشتند هر سال به مشهد بروند.
جاذبه های گردشگری در شکلی از تقسیم بندی ها به دو گروه دیداری (Visitable) و لذت بخشی (pleasurable) تقسیم می شوند. برای مثال آثار تاریخی جاذبه دیداری هستند اما مراکز تفریحی و همچنین مقاصد زیارتی جاذبه لذت بخشی محسوب می شوند چون توریست فقط به دیدن جاذبه اکتفا نمی کند و جسمی یا ذهنی درگیر فعالیتی لذت بخش می شود. اما هر دیداری از مقاصد مذهبی لزوما زیارت نیست. زائر یعنی کسی که فقط قصد بازدید ندارد و بلکه به دنبال ادای یک فریضه مذهبی یا برآوردن یک نیاز روحی یا عاطفی نیز هست. سالانه میلیونها نفر از معابد بوداییان در شرق دور دیدن می کنند. اما غالب آنها گردشگر هستند و نه زائر. زائر یعنی آنها که اعتقاد به تقدس این معابد داشته و با انگیزه مذهبی به دیدار آنها می روند.
نکته این است که سفر به قصد "بازدید" از جنبه سیاستگزاری های بازاریابی گردشگری اصطلاحا "تجربه تکمیل شده" است. چون با یک بار دیدن هر جاذبه دیداری توریست ارضا شده و بعید است دوباره قصد سفر به آن مقصد را داشته باشد. در توریسم لذت جویانه اما مشتری اگر هم وفادار و دائمی نباشد دست کم اینکه بارها باز خواهد گشت. همچنین شما اگر عمیقا به تقدس یک مکان یا رویداد مذهبی باور داشته باشید قاعدتا بارها و بارها قصد حضور در آنها را خواهید داشت.
آنچه که در مشهد رخ داد این بود که به تدریج نسل نو مشتریان بالقوه (متولدین جمهوری اسلامی) به توریست های دیداری تبدیل شدند. یعنی کسانی که با یک بار سفر به این شهر اقناع شده و ترجیح می دادند که سفرهای لذت جویانه و قابل تکرار را برای مقاصدی دیگر تجربه کنند. خالی ماندن هتل های مشهد البته مقامات مسئول را بسیار نگران کرده بود. چاره کار مضاعف سازی جاذبه های گردشگری بود با این هدف که توریست ها بیشتر در مشهد بمانند و بیشتر پول خرج کنند.
ذکر یک نکته فنی در بحث آمارهای گردشگری شاید در اینجا لازم باشد. متوسط فاصله ای که در ایران مردم برای سفر به مشهد طی می کنند حدود هزار کیلومتر است. طبق شاخص های گردشگری در سفرهای زمینی به ازای هر ۱۲۰ کیلومتر فاصله از مبدا توریست باید یک شب در مقصد اقامت کند. بر این اساس یک تور تیپ به مقصد مشهد باید برای هشت روز اقامت طراحی شود. اما حتی تا اوایل دهه نود این شاخص دو و نیم روز بوده است. چونکه به واقع مشهد جز بارگاه حضرت رضا یا چندان جاذبه قابل توجهی نداشته یا آنکه آن جاذبه ها چندان مورد توجه انبوه زائران نبوده اند.
بر این اساس هم در اواخر دولت خاتمی و هم در همه سالیان دولت احمدی نژاد تسهیلات زیادی برای توسعه جاذبه های گردشگری در مشهد اختصاص یافت که حاصل آن انبوه مراکز خرید و تفریحگاه ها و پارک های آبی و ... است که یکی پس از دیگری در مشهد ساخته شدند. تردیدی نیست که افزایش مراکز تفریحی برآورنده یکی از پیش نیازهای توسعه قطب های توریستی یعنی مضاعف سازی جاذبه ها بوده است. در حال حاضر مشهد افزون بر جاذبه مذهبی و سنتی اش، شمار قابل توجهی جاذبه تفریحی نیز دارد. همین نکته روی بافت اجتماعی و اقتصادی مشهد اثر گذاشته است.
همچنین به حوزه کسب و کار در مشهد بخش های مدرنی وارد شده که همچون بخش های سنتی پیشین ارتباط ارگانیک با نهاد روحانیت ندارند. این تحول می تواند به عنوان یکی از دلایل بدبینی حاکمیت سنتی مشهد به توسعه جاذبه های گردشگری در این شهر به شمار آید.
فرجام ماجرا
برمی گردیم به تحلیل همان شاخص های پیشین گردشگری. برای آنکه مراکز اقامتی مشهد ظرفیت اشغال مناسبی داشته باشند مدت اقامت مسافران این شهر باید از دوونیم روز به هشت روز افزایش یابد. ایجاد انگیزه برای توریست در جهت هر ۲۴ ساعت اقامت افزونتر او نیازمند عرضه حدود ۸ ساعت امکان بهره مندی از جاذبه های مختلف است. این جاذبه ها می توانند ترکیبی از مراکز قابل بازدید، مراکز تفریحی و یا رخدادهای مختلف (ورزشی، فرهنگی، هنری و ...) باشند. وقتی توریست دو و نیم روز در مشهد اقامت می کند به این معناست که حدود بیست ساعت وقت را مشخصا به زیارت یا خرید از بازارهای اطراف (مهمترین جاذبه های مورد توجه زائران در مشهد) گذرانده است. (۵/۲ * ۸ ). تشویق او به پنج و نیم روز اقامت بیشتر نیازمند ایجاد جاذبه هایی است با حداقل ۴۴ ساعت کشش بازدید. (۵/۵ * ۸ ). کاری بسیار دشوار.
در نظر داشته باشید که موزه ایران باستان برای یک توریست معمولی حدود ۴ ساعت کشش بازدید دارد، رخدادی مثل کنسرت استاد شجریان حداکثر همین قدر ساعت می تواند وقت یک بازدید کننده را به خود اختصاص دهد، مهمترین مسابقه ورزشی باز هم فقط ۴ ساعت وقت توریست را پر می کند، یک پارک آبی نیمروز و یک مرکز خرید جدید هم نیمروز دیگر. اینکه واقعا چطور می شود مشهد را به ظرفیت دست کم ۶۴ ساعت جذابیت توریستی خالص رساند (۸ * ۸ ) کاری است پیچیده که به معنای رساندن مشهد به موقعیت بیست شهر اول توریستی دنیاست. و فقط در این صورت انبوه مراکز اقامتی این شهر می توانند از ورشکستگی نجات پیدا کنند.
باید توجه داشت که مشهد برای هماوردی با همگنان توریستی اش زمینه یک رقابت برابر را ندارد. از انبوه رخدادهای گردشگری جذاب فقط معدودی رخداد مثل همین کنسرت های موسیقی در این شهر قابل برگزاری است. مشهد ریودوژانیرو نیست که کارناوال خیابانی داشته باشد، پراگ و بوداپست و وین هم نیست که در هر کوچه آن چند موزه و عمارت قابل بازدید وجود داشته باشد. اما تعداد مراکز اقامتی مشهد هم اکنون از این شهرها هم بیشتر است.
قابل توجه است که با وجود انبوه گردشگران، مشهد سیمایی فقیر دارد و در همه این سالها همیشه در کنار تهران بالاترین آمار روسپیگری را داشته و همچنین در معضلات اجتماعی دیگری همچون طلاق و حاشیه نشینی نیز رتبه اول کشور متعلق به این شهر بوده است.
در برنامه ریزی توریسم گفته می شود که مهمتر از تعداد توریست ها نحوه و میزان پول خرج کردن آنهاست که اقتصاد گردشگری مقصد را شکل می دهد. حضور توریستی که مدت کمتری اقامت می کند، برای بازدید از جاذبه ها پولی نمی پردازد و مقصد هم رخدادی برای تشویق و ترغیب او به پول خرج کردن ندارد، ممکن است عملا نه تنها چندان به رسوب درآمد در محیط منجر نشود، بلکه به واسطه هزینه هایی که روی دست مدیریت شهری می گذارد، زیانبار هم باشد.
مهمترین درآمد خالص از حضور گردشگران در مشهد نذوراتی است که به آستان قدس می رسد. باقی می ماند درآمد ناشی از اقامت و خرید. که برای بسیاری از زائران (تهیدست ترها که به هتل نمی روند و در رستوران ها غذا نمی خورند) شاید حتی تکافوی هزینه های مدیریت شهری را نکند. نگارنده اطلاع ندارد که چه میزان از نذورات آستان قدس ممکن است سهم مدیریت شهری مشهد باشد.
اما به هر حال، حاصل وضعیت موجود چشم انداز کنونی مشهد است که از نظر شمار گردشگران ورودی با آمستردام و میلان و لیسبون رقابت می کند اما عملا چشم انداز اجتماعی آن بیشتر شبیه شهرهایی مثل ورامین و پاکدشت و رباط کریم است که چندان ادعایی در زمینه گردشگری ندارند. واقعا قصد آیت الله علم الهدی از مقابله با توسعه گردشگری در مشهد نامشخص است. شاید بشود مخالفت ایشان با برگزاری کنسرت های موسیقی را در چارچوب نگاه روحانیت سنتی به این هنر توجیه کرد. اما ایشان دایره مخالفت را بازتر کرده و خیلی صریح و واضح دستور به ممنوعیت توسعه جاذبه های گردشگری در این شهر را می دهند.
به هر رو، دشوار است که از آیت الله علم الهدی پرسیده شود چرا در همه سالیان گذشته که مشهد عملا فقط یک شهر زیارتی بوده و ایشان صاحب نفوذ و قدرت در آن بوده آسیب دیده ترین بافت اجتماعی را در میان همه شهرهای ایران داشته است. همانقدر دشوار است که از ایشان پرسیده شود بی توسعه گردشگری تکلیف سالانه نزدیک پنجاه هزار نفر که هم اکنون سالانه به حاشیه نشین ها و بی خانمان های این شهر اضافه می شوند چه خواهد شد؟ و یا ده ها هزار نفر که بی کار می شوند ... شهر مقدس، با سیمایی فقرزده و انبوه بیکاران چقدر می تواند کماکان چشم اندازی آکنده از تقدس ارائه دهد؟
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar