قلمی ترکی که برای حکایت از کردها و ارمنیها جسارت داشت
- 28 فوریه 2015 - 09 اسفند 1393
پیش از آنکه نام اورهان پاموک بر سر زبانها بیفتد، دهها سال بود که جهانیان، یاشار کمال را پرآوازهترین نویسنده معاصر ترکیه میشناختند.
هر دو نویسنده، با اینکه دو نسل مختلف ادبیات ترکیه را نمایندگی میکنند و معرف دو جنبه متفاوت از فرهنگ ترکیهاند، منتقد ستمیاند که از دید آنان، جمهوری ترکیه در حق اقلیتهایش روا داشته است، با این فرق که یاشار کمال از دل این «ستم» آمده و در زمانی که کسی را یارای سخن گفتن از آن نبود، دربارهاش نوشته و هزینه داده است.
خانوادهاش از عشیره کرد «لووان» بودند که در دهههای پرکشمکش میان ارمنیان و مسلمانان حاکم، در نیمه دوم قرن نوزدهم، در سرزمینهای ارمنینشین شرق دریاچه وان سکنی یافته و زمیندار شده بودند.
پدرش صادق، برادرزاده گلی خان، بزرگ عشیره و مالک روستای ارنس بر کرانه دریاچه بود. در جنگ جهانی اول، این روستا زیر آتش توپخانه روسها قرار گرفت و و اهالیاش آواره شدند. صادق، مادرپیر و برادر خواهرها و خانوادههایشان را با همسرش نگار که سی سالی از خودش جوانتر بود برداشت و راه غرب را در پیش گرفت.
پس از یک سال و نیم سرگردانی به کرانهای دیگر در یکی دیگر از سرزمینهای باستانی ارمنیان رسیدند، به کیلیکیه، دشتی با دو رودخانه به قدمت افسانههای یونان باستان که شریان حیاتش بودند. قبائل ترک که از شرق رسیدند تا وارث پادشاهی ارمنیان شوند، به یاد شریانهای حیات سرزمینی که از آن آمده بودند، این دو رود را هم جیحان و سیحان (جیحون و سیحون) نامیدند.
صادق و نگار و همراهان بر کرانه جیحان، در یکی از نه دهکده عشیره ترکمان بوزدوغان (شاهین خاکستری) اسکان یافته، تنها کردهای روستایی به نام حمیده شدند.
بوزدوغانها هم خودشان پنجاه سالی پیشتر به زور در این دره اسکان داده و تخته قاپو شده بودند. جمهوری ترکیه که پایههایش محکم شد، نام دهکده را به مناسبت کوه همجوارش گوکچه، به گوکچه دام تغییر دادند و بر همه اهالی ده، نام خانوادگی گوکچه لی (اهل گوکچه) نهادند.
در همان سال تاسیس جمهوری ترکیه هم بود که فرزند صادق و نگار در این ده به دنیا آمد و کمال نام گرفت. کمال گوکجه لی را حدود سه دهه بعد، مردم ترکیه به نام مستعارش، یاشار کمال شناختند.
آثار یاشار کمال یکسره بر این پیشینه خانوادگی و بر سرزمین زادگاهش پایه گذاشته شده و در جایجای آن، ارمنیهایی هستند که در آن سالها، خانمان رها کردند و رفتند. یاشار کمال از خانهها و باغها و زمینهای ارمنیان نوشته که غصب شدند.
در به یاد ماندنیترین اثرش اینجه ممد مینویسد: «اگر جنگ استقلال نمیشد، هیچ کس حتی فکر تصاحب یک وجب از این خاک را نمیکرد. بخش بزرگی از این خاک مال سلطان عبدالحمید، مالکها و عربهایی است که به آنها مصری میگویند، بخشی هم مال ارمنیها (اشاره به معاهده کوتاهیه که در آن، سلطان عثمانی پس از جنگ با محمد علی پاشا، خدیو مصر، کیلیکه را به او واگذار کرد)».
در همین اینجه ممد از آن دهقان ارمنی مینویسد که زمین زراعیاش را به دوست ترکمانش میسپارد و میگوید: «داداش، اگر برگشتم زمینم را به من پس میدهی و اگر برنگشتم، مال تو، مثل شیر مادرت حلالت باشد».
در کتاب دیگرش، جنایت در بازار آهنگران، با بیانی عریانتر از کوچاندن ارمنیان مینویسد که «آن مردمان نیک، سوار آن اسبهای زیبا شدند و رفتند» و از غصب اموال و املاکشان و «آنهایی که از چادر درآمدند و صاحبخانه شدند».
از کردهایی مینویسد که در خانههای بر جای مانده از ارمنیان، در محلههایی که رو به ویرانی گذاشته بود ساکن شدند. خودش هم در یکی از همین خانهها به دنیا آمد، تنها خانهای در ده که در آن به زبان کردی صحبت میشد. خودش میگوید: «ترک و کرد در صلح و صفا و برادرانه با هم زندگی میکردند. در خانه کردی حرف میزدم و در ده، ترکی.
"یک روز هم خودم را غریبه و جدامانده و متفاوت با دیگران حس نکردم. من با فرهنگ ترکمان اعتلا پیدا میکردم و دوستانم هم از من ترانههای کردی یاد میگرفتند." (گفتگو با روزنامه رادیکال، ۲۵ ژوئیه ۲۰۰۹).
وقتی وارد حرفه خبرنگاری شد، اولین ماموریتش، سفری سه ماهه به شرق و مناطق کردنشین بود و برای اولین بار روستای پدریاش را دید. در آن سه ماه سلسله گزارشهایی در روزنامه جمهوریت نوشت با عنوان «در شرق چیزهایی باورنکردنی دیدم».
این گزارشها نام یاشار کمال را به عنوان روزنامه نگاری توانمند پرآوازه ساخت و راه را برای چاپ داستانهایش و ثبت نامش به عنوان بزرگترین نویسنده معاصر ترکیه باز کرد.
در مارس ۱۹۹۱ که شخصیتی جهانی شده بود، مقالهای چهار صفحهای با عنوان کارزار دروغ در مجله آلمانی اشپیگل به چاپ رساند و در آن به تندی به حکومت ترکیه تاخت و متهمش کرد که به کردها ستم میکند و «حقیرترین و زشتترین جنگ دنیا» را علیه این مردم به راه انداخته است.
چهار سال بعد در ترکیه کتابی با عنوان ترکیه و آزادی اندیشه منتشر شد که مجموعه مقالاتی از شماری از نویسندگان این کشور بود و ترجمه مقاله یاشار کمال در اشپیگل، این بار تحت عنوان ستمت بیش باد همراه با مقالهای دیگر از او با مضمونی مشابه و عنوان آسمان سیاه بر فراز ترکیه در آن درج شده بود.
انتشار این دو مقاله برای او مجازات بیست ماه حبس را به همراه داشت که با درخواست تجدیدنظر و شکایت او به دادگاه حقوق بشر اروپا، سرانجام پس از دو سال دادرسی، این مجازات به حبس تعلیقی تبدیل شد.
موضعگیری او در قبال مسئله کرد در این مقالهها، آن هم در روزگاری که کمتر کسی جرأت ورود به این وادی خطرناک را به خود میداد، در کنار تحسین و تشویقها، مخالفت بسیاری از روشنفکران ترکیه را نیز برانگیخت. از او انتقاد شد که در مقالههایش، پ.ک.ک را نماینده همه مردم کرد قلمداد کرده و مقابله دولت با چریکهای جدائی طلب کرد را جنگ دولت با مردم کرد توصیف کرده است.
این در حالی بود که حتی عبدالله اوجالان، رهبر پ.ک.ک هم یاشار کمال را جدی نمیگرفت و رویکرد او به «مسئله کرد» را رومانتیک توصیف میکرد.
از دید اوجالان، اعتراض یاشار کمال «اصالت انقلابی» نداشت بلکه صرفا به علاقه رومانتیک و خیالپردازانه او به هر آن کسی بر میگشت که با دیگران متفاوت باشد و عصیان کند (کتاب مسئله کرد با اوجلان و بورکای، نوشته اورال چالشلار، چاپ ۱۹۹۳ ترکیه).
یاشار کمال از کودکی شیفته این عصیانگران بود، شیفته «اشقیا»، یاغیانی که دشمنان مال و اموال خوانین محلی بودند. این اشقیا برای او دادرس مظلومان و نماد مبارزه با ستم فرادستان بر فرودستان بودند. شاهکارش اینجه ممد نیز حکایت یکی از همین اشقیا بود.
آنچه اوجلان عیب یاشار کمال میداند، در واقع هنر او بود، هنر جان بخشیدن به جغرافیایی که در آن بزرگ شده بود، بال و پردادن به شخصیتها و قهرمان ساختن از «اشقیا» و ساختن افسانهای جهانی از یاغی گمنامی به نام اینجه ممد.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar