اختلاف اوباما و نتانیاهو؛ بازتاب تغییرات بزرگ استراتژیک
- 8 ساعت پیش
تنش رو به افزایش میان رئیس جمهور آمریکا، باراک اوباما و نخست وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو در جریان کارزار انتخاباتی اوباما در سال ۲۰۱۲ علنی شد.
در سپتامبر آن سال، اوباما در مصاحبه ای در برنامه ۶۰ دقیقه از شبکه سیبیاس در پاسخ به این سئوال که "آیا در مورد تصمیم گیری برای استفاده از زور در برابر ایران" از طرف نتانیاهو زیر فشار است، گفت: "وقتی بحث منافع ملی و امنیتی در بین است من تنها فشاری که احساس می کنم این است که چه تصمیمی برای مردم آمریکا بهتر است. من هر نوع صدای مزاحم دیگری را نشنیده می گیرم."
این اظهارات اوباما انعکاس واقعیت های عمیقی است که در سال های اخیر در سطح جهان و خاورمیانه رخ داده و باعث شده بخشی از دستگاه حکومتی آمریکا، عمدتا از جناح دموکرات، به این نتیجه برسد که دیگر نمی توان از اسرائیل حمایت بدون قید و شرط کرد.
با روی کار آمدن حسن روحانی که چهره ای میانه رو از خود به نمایش گذاشته است، روابط بین اوباما و نتانیاهو به حالت بحرانی در آمد. تلاش نتانیاهو برای متقاعد کردن اوباما و دولت وی که حسن روحانی چیزی بیش از "گرگ در لباس میش" نیست خریداری پیدا نکرد. دولت آمریکا به همرا دیگر اعضای گروه ۱+۵ در نوامبر سال ۲۰۱۳ قرارداد موقت هسته ای را با ایران امضاء کردند.
در آخرین صحنه اصطکاک بین دو رهبر، نتانیاهو به قصد مقابله با تلاش های باراک اوباما برای رسیدن به یک راه حل دیپلماتیک در مورد بحران هسته ای ایران، در روز سوم مارس در برابر کنگره به ایراد سخنرانی پرداخت.
عده ای از ناظران اختلاف عمیق بین دو رهبر را ناشی از تضاد و ناهمگونی بین شخصیت آنان می دانند. ممکن است این امر بخشی از مشکل باشد. اما به نظر می رسد که واقعیت سختی که در پشت اختلافات فزاینده بین دو رهبر وجود دارد این است که اسرائیل دیگر یک سرمایۀ راهبردی (استراتژیک) برای آمریکا به شمار نمی رود، اما در عین حال می خواهد همچون گذشته سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه را تحت نفوذ خود قرار دهد.
رابطه میان آمریکا و اسرائیل همیشه گرم نبوده و آمریکا از آن کشور حمایت بی قید و شرط نمی کرده است. به طور مثال در ۲۰ سال نخست بعد از تاسیس اسرائیل (۱۹۴۸) فرانسوی ها مهمترین تامین کننده اسلحه اسرائیل بودند، مهندسان فرانسوی بودند که رآکتور هسته ای برای اسرائیل ساختند و آن کشور را در ساخت بمب هسته ای کمک کردند. اما این وضعیت یکباره با وقوع جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷ و با دستور ژنرال دوگل رئیس جمهور فرانسه در مورد تحریم فروش اسلحه به کل منطقه، دگرگون شد.
جان اف کندی، رئیس جمهور آمریکا قبل از جنگ ۱۹۶۷ از دولت اسرائیل خواسته بود که اجازه دهد بازرس های آن کشور از مرکز اتمی اسرائیل در دیمونا بازدید کنند. فلوید کالر که ریاست هیئت فیزیکدانان اتمی آمریکا را در بازدید از دیمونا بر عهده داشت در گزارش خود نوشت که متوجه شده دیوارهای جدیدی با رنگ و گچ کاری تازه در یکی از ساختمان ها که فاصله چندانی از رآکتور دیمونا نداشت، ایجاد شده است. به این ترتیب آمریکایی ها امکان بازدید از بخش بازیافت پلوتونیوم که در ساخت بمب به کار می رود را پیدا نکردند. به عبارت دیگر رابطه آن دو کشور تا این حد نزدیک نبود که اسرائیل بگذارد آمریکا در جریان فعالیت های هسته ای اش قرار بگیرد.
نمونه دیگری که حکایت از آن دارد که رابطه آمریکا و اسرائیل در ابتدا چندان گرم نبوده است، ماجرای جنگ بر سر کانال سوئز در سال ۱۹۵۶ است. در این سال پس از اعلام ملی کردن کانال سوئز توسط جمال عبدالناصر، رئیس جمهور وقت مصر، نیروهای اسرائیل به کمک ارتش فرانسه و بریتانیا به مصر حمله کردند. در واکنش، دولت آیزنهاور هر سه کشور را، در صورت ادامه عملیات نظامی، به تحریم اقتصادی تهدید کرد که نهایتا موجب عقب نشینی نیروهای سه کشور شد.
با ترک اسرائیل به عنوان یک شریک سیاسی توسط فرانسه، در اوج جنگ سرد، آمریکا به اسرائیل به عنوان یک شریک استراتژیک در منطقه نگاه می کرد که با گسترش نفوذ شوروی مقابله کند، به خصوص که کشورهای مصر و سوریه به وضوح به بلوک شرق متمایل شده بودند.
فروپاشی بلوک کمونیسم اولین تَرَک ها را در راهبردی بودن و ماندگاری همکاری آمریکا و اسرائیل ایجاد کرد. با این حال، دیگر در این زمان (دهه ۱۹۹۰) یک فاکتور جدید، یعنی لابی پرقدرت اسرائیل، وارد مناسبات آمریکا و اسرائیل شده بود.
استیفن والت (از دانشگاه هاروارد) و جان میرشایمر (از دانشگاه شیکاگو)، دو تن از سرشناس ترین متخصصان روابط بین الملل آمریکا که هر دو یهودی هستند، برای اولین بار در تحقیقی آکادمیک در سال ۲۰۰۶ با انتشار کتاب "لابی اسرائیل و سیاست خارجی ایالات متحده" به بررسی نفوذ و قدرت لابی مذکور پرداختند. کتاب چنین نتیجه می گرفت که عاملی که نفوذ اسرائیل را در تعیین سیاست خارجی آمریکا می تواند توضیح دهد، لابی اسرائیل است. آنان نوشتند که "قدرت غیر قابل رقابت لابی اسرائیل" بطور فعال "سیاست خارجی آمریکا را در جهت حمایت از اسرائیل شکل می دهد."
طبق گزارش نیویورک تایمز، در ماه ژانویه، در جلسه ای پشت درهای بسته با حضور اوباما و سناتور های دموکرات، اوباما به طور تلویحی همین ارزیابی دو متخصص آمریکایی را در سخنانش منعکس کرد. وی گفت که "فشاری را که از جانب حامیان مالی انتخاباتی سناتورها و دیگران به آن ها وارد می شود را درک می کند، اما از قانونگذاران می خواهد که نگذارند منافع کوتاه مدت سیاسی (شخصی) بر نگرش دراز مدت آنها تاثیر بگذارد." برخی از سناتور ها واکنش تندی به این سخنان نشان دادند.
پرزیدنت اوباما تنها کسی نیست که دریافته منافع دراز مدت اسرائیل و آمریکا در حال واگرائی است. بخشی از سیستم سیاسی آمریکا که عمدتا از اعضاء حزب دموکرات هستند به همین نتیجه رسیده و از رویکرد اوباما حمایت می کنند.
روش اسرائیل در به کار بردن خشونت که توسط سازمان عفو بین المللی محکوم شده، احساسات ضد آمریکایی را در منطقه دامن می زند بدون آنکه در مقابل، چیزی عاید آمریکا شود.
مسئله دیگر، مسئله ایران است. حکومت ایران، حداقل به لحاظ ایدئولوژیک، تهدیدی علیه موجودیت حکومت اسرائیل به شمار می رود. از این رو در نهایت، هدف اسرائیل، واژگون کردن رژیم ایران است که احتمالا بدون حمایت آمریکا میسر نیست.
تام کاتن، سناتور ۳۷ ساله آمریکایی، از حامیان اسرائیل و تدوین کننده نامه ۴۷ سناتور آمریکایی به رهبران ایران در مورد کم اعتبار بودن هر گونه توافق هسته ای با دولت اوباما، در ماه ژانویه در یک سخنرانی در نشست محافظه کاران، اعلام کرد که هدف کنگره باید بر هم زدن مذاکرات هسته ای و درگیر شدن آمریکا در فرآیند "تغییر رژیم" باشد.
این ایده ممکن است در جهت منافع امنیتی اسرائیل باشد، اما برای آمریکا، به خصوص بعد از تجربیات عراق و افغانستان می تواند جنگی پر هزینه به بار آورد که به گفته وزرای دفاع سابق آمریکا می تواند از مرز های ایران فراتر رود و ابعاد ضایعه بار منطقه ای پیدا کند.
از طرفی حکومت شیعه ایران می تواند نقش عمده ای در مبارزه با گروه های تندرو و ستیزه جوی سنی اسلامگرا که اینک بر بخش بزرگی از عراق و سوریه تسلط یافته اند بازی کند. موضوعی که از نظر دولت آمریکا که نمی خواهد بر روی زمین درگیر جنگ با گروه موسوم به دولت اسلامی شود حائز اهمیت است در حالی که اسرائیل نسبت به آن حساسیت ندارد.
باید دید که این واقعیت که منافع آمریکا و اسرائیل در منطقه یا نسبت به یکدیگر حساسیتی ندارند و یا از خود واگرائی نشان می دهند، چگونه در دراز مدت روابط اسرائیل و آمریکا را شکل خواهد داد.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar