حذف خاتمی؛ جلوگیری از تاثیرگذاری بر انتخابات
- 19 فوریه 2015 - 30 بهمن 1393
- 8
سخنگوی قوه قضائیه ایران چند روز پیش اعلام کرد که رسانهها "حق ندارند" تصویر یا مطلبی از محمد خاتمی، رییس جمهور پیشین ایران، منتشر کنند.
آقای محسنی اژهای همچنین از برخورد با رسانه های متخلف خبر داد. خبری که با واکنش فراوانی در رسانه ها و شبکه های اجتماعی ایرانیان ربورو شد.
تعدادی از تحلیلگران و روزنامه نگاران در این باره برای صفحه "ناظران میگویند" نوشته اند.
حذفی با نظر رهبر ایران/آرش بهمنی، روزنامه نگار
حذف خاتمی تلاش حاکمیت برای تصفیه عرصه سیاسی از هر فرد٬ جریان و گروهی که ممکن است در آینده برایاش دردسرساز باشد. مشابه این پاکسازی سیاسی٬ پیش از این نیز در جمهوریاسلامی بارها - و عموما به شکلهای خشنتری - اتفاق افتاده است. نیروهای سکولار٬ جبهه ملی٬ چپها٬ ملی - مذهبیها و … به بهانههای مختلف از فضای سیاسی حذف و جای آنها را گروههایی از داخل حاکمیت - اما٬ لااقل در نام یا ادعا٬ مشابه - گرفتهاند.
خاتمی بیش از یک نام خاص و چهره سیاسی٬ نشانی برای یک جریان است: جریانی که حول محور او گرد آمدهاند و مشخصه اصلی بسیاری از آنها اختلاف نظرهایشان با آیتالله خامنهای در دهه نخست جمهوریاسلامی یا زاویه داشتن با سیاستهای اتخاذ شده از سوی او در دوران رهبری است.
با توجه به حساسیتهای انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان آیتالله خامنهای و نزدیکان او نمیتوانند اجازه دهند که خاتمی و جریانی که حامی اوست٬ نقشی در معادلات سیاسی داشته باشند. این حساسیت از آنجا بیشتر شد که در انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲ حمایت خاتمی از روحانی - چه با قانع کردن عارف برای کنارهگیری از انتخابات به سود روحانی و چه تشویق حامیان برای رای دادن به او - یکی از دلایل پیروزی روحانی در انتخابات بود. این تاثیرگذاری خاتمی را میتوان از جمله دلایل اصلی تلاش مجدد برای حذف او از عرصه سیاسی دانست.
باید توجه کرد که حذف خاتمی در حداقلیترین شکل خود٬ با نظر آیتالله خامنهای اتفاق میافتد. براساس گفتههای مسوولان قوهقضاییه و نمایندگان مجلس٬ این ممنوعیت مصوبه شورای عالی امنیت ملی بوده و مصوبههای این شورا نیز تنها پس از دستور رهبر ایران اجرا میشوند.
وجه طنزگونه ممنوعیت خاتمی/ مهدی تاجیک، روزنامه نگار
حامیان محمد خاتمی را عمدتا اعضای طبقه متوسط جامعه ایران تشکیل میدهند. آنها برای دریافت اطلاعات و اخبار چندان متکی به رسانههای رسمی نیستند و بیشتر سراغ شبکههای اجتماعی مجازی٬ سایتهای اینترنتی و شبکههای ماهوارهای میروند. بنابراین سانسور خاتمی در رسانههای رسمی خللی به ارتباط او با جامعه هدفاش وارد نخواهد کرد. ممنوعیت تازه حتی میتواند به وجهه و اعتبار خاتمی اضافه کند و طیف حامیانش را گسترش دهد.
حالا از این به بعد هر سخنرانی و موضعگیری سیاسی از جانب او با حساسیت بیشتری دنبال خواهد شد و در معرض توجه مضاعف قرار خواهد گرفت. اهمیت این ممنوعیت در جای دیگری است. موضوع اکنون نقشی است که انتظار میرود خاتمی برای ائتلاف اصلاحطلبان در انتخابات سال آینده مجلس شورای اسلامی بازی کند. نقشی که در نهایت همراه با تشویق مردم به حضور در پای صندوقهای رای خواهد بود.
تناقض طنزگونه ماجرا هم درست در همینجاست. حکومتی که همواره مشارکت بالا در انتخاباتها را به عنوان سند مشروعیت خود معرفی میکند٬ برای کسی ممنوعیت رسانهای در نظر گرفته که شیوه سیاستورزیاش تشویق به مشارکت در انتخابات است. ممنوعیت او از این رو اهمیت دارد که اگر پیش از این فعالیتهای سلبی و دعوت به تحریم انتخابات هزینهزا بود اما حالا فعالیتهای معوطف به مشارکت در انتخابات هم شرط و شروط خود را دارد.
آنها خاتمی را کاملا بیعمل میخواهند. کسی که موضعی درباره فرآیندهای سیاسی به ویژه انتخابات نداشته باشد و عمل قابل توجهاش در خطبه عقد خواندن و رفتن به مراسم رونمایی کتاب و افتتاح گالری و سینما و تئاتر خلاصه شود.
مرحلهای تازه برای رویارویی با نتیجه مذاکرات اتمی/ علیاصغر رمضانپور، تحلیلگر سیاسی
ممنوعیت رسانه ای محمد خاتمی رییس جمهوری پیشین ایران نشانه ای از تداوم مجموعه تدابیری است که حکومت ایران برای سرکوب اعتراض های پس از انتخابات جنجال بر انگیز سال ٨٨ در نظر گرفته است. حکومت ایران نمی توانست هزینه های حصر خاتمی را تحمل کند بنا بر این نخست به او اجازه خروج از کشور ندادند و سپس با بستن راه ارتباط او با رسانه ها او را در حلقه اطرافیان خود محصور کرد.
حصر رسانه ای خاتمی همچنین تلاشی برای جلوگیری از حضور رسانه ای او در مبارزه انتخاباتی پیشِ رو در انتخابات مجلس شوراست. افزون بر آن تندروهای نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی می خواهند از این طریق از مشارکت آقای خاتمی در سازمان دهی انتخاباتی اصلاح طلبان و میانه رو های حامی دولت روحانی جلوگیری کنند.
به این ترتیب حکومت ایران گام بزرگی در بستن دست و پای دولت روحانی در پیگیری وعده هایی برداشته که در هنگامه انتخابات ریاست جمهوری مطرح کرده است. در این روال جدید سرکوب و سانسور رسانه ای به جای بسنده کردن به توقیف نشریات پس از انجام وظیفه اطلاع رسانی خود، پیشاپیش پرداختن به برخی موضوعات برای رسانه ها منع می شد.
این تحول آغاز مرحله تازه ای از بستن فضای سیاسی ایران است که فضای سیاسی ایران را برای رویارویی با نتیجه مذاکرات بر سر برنامه اتمی، هر چه باشد، آماده می کند.
جلوگیری از تاثیرگذاری بر انتخابات/مرتضی کاظمیان، تحلیلگر سیاسی
نظر محسنی اژهای، معاون و سخنگوی قوه قضاییه درمورد لزوم پرهیز مطبوعات از درج و خبر محمد خاتمی از چند زاویه قابل تأمل است:
۱. نقض قانون توسط قوه قضاییه؛ دیدگاه اژهای، هیچ وجه قانونی ندارد، و بیاعتنایی آشکار به قانون اساسی و قانون مطبوعات است. در قانون اساسی تاکید شده: "نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند"، و در قانون مطبوعات آمده است: "هیچ مقام دولتی و غیردولتی حق ندارد برای چاپ مطلب یا مقالهای درصدد اعمال فشار بر مطبوعات برآید و یا به سانسور و کنترل نشریات مبادرت کند."
۲.خاتمی بیگمان جزو سه شخصیت سیاسی محبوب امروز ایران محسوب میشود و جایگاه ویژهی او در افکار عمومی و لایههای اصلاحطلب و تحولخواه ایران قابل انکار نیست. این، او را به مثابه یکی از "بازیگر"ان موثر سیاست ایران تعریف کرده است. اقتدارگرایان میکوشند با اعمال سانسور و تحمیل "حصر مطبوعاتی" به وی و نیز محبوس ساختن غیررسمی او، از تأثیر اجتماعی ـ سیاسی او بهویژه در ماههای منتهی به دو انتخابات مجلس و خبرگان بکاهند.
۳. خاتمی میتوانست ـ و میتواند ـ چونان پلی میان میل به تغییر در جامعه و محافظهکاری و اقتدارگرایی مستقر در حکومت، ایفای نقش کند. راست افراطی و هسته اصلی قدرت در جمهوری اسلامی اما همزمان با سپری شدن چهار سال از حصر رهبران جنبش سبز، با اعلام این محدودیت علیه خاتمی نشان داد که منافع باندی و مصالح سیاسی ـ ایدئولوژیک خود را بر منافع ملی ترجیح میدهد، و تمایلی به کنار نهادن خودکامگی و استبداد ندارد.
۴. پس از روی کار آمدن روحانی در قوه مجریه، امید به گشایش فضای سیاسی افزایش یافت. رییس جمهور اعتدالگرا عزم و تمایلی جدی برای توسعه سیاسی بروز نداده، و از ابزارهای در اختیار و امکانهای قانونی برای مقابله با تمامیتطلبی بهرهی لازم را نبرده است.
۵. در عصر ارتباطات و فنآوری اطلاعات، نظر غیرقانونی دستگاه قضایی، تنها بر محبوبیت خاتمی میافزاید، و مانعی جدی در مقابل اثرگزاری وی بر روندهای سیاسی محسوب نمیشود.
بیتفاوت به محدودیتهای دیگران/نعیمه دوستدار، روزنامه نگار
به عنوان یکی از میلیونها ایرانی که روزگاری محمد خاتمی را نماد اصلاحطلبیشان میدانستند و با اشتیاق تغییر رایشان را به صندوق انتخاب او انداختند، عملکرد سیاسی او مدتهاست که دیگر مطالبات مرا نمایندگی نمیکند. در مقابل، احترام و اعتقاد من به آزادی بیان در طول سالیان بیشتر شده تا آنجا که فکر میکنم ایستادن در مقابل هرآنچه آزادی بیان را محدود میکند، ضامن تمام آن چیزهایی است که در پوشش اصلاحات قرار بود به آن برسیم.
من به تشکیل هر کمپینی که آزادی بیان را پاس بدارد احترام میگذارم اما این حق را برای همه محفوظ میدانم که به هر نوع "بیان" خاتمی، که مثلا میتواند در قالب سکوت باشد، انتقاد کنند و در چارچوب همین آزادی همگانی، کمپینهایی در حمایت از صداهایی تشکیل دهند که در ساختار سیاسی و فرهنگی ایران، به شکل سیستماتیکتر و بنیادیتر، آزادیشان محدود شده است.
از سویی، پاسداشت آزادی بیان محمد خاتمی، مسوولیت اجتماعی مدافعانش را بیشتر میکند، آنجا که باید به دهها زندانی بیرسانه، کتاب سانسور شده و بیان محدود شده فکر کنند که از کنار آن بیتفاوت گذشتهاند و مفهوم گسترده آزادی بیان را محدود به منافع گروهی و شخصی کردهاند. حسن آزمون آزادی بیان هم همین است: اینکه نشان میدهد در عرصه عمل، آیا این حق را برای همه محترم میشماریم یا آن را با احساسات لحظهای به نفع جریانات خاصی به کار میگیریم؟
شکست سیاست حذف/رضا حقیقت نژاد، روزنامه نگار
حذف همزاد انقلاب ۵۷ است، حذف فیزیکی، سیاسی، قضایی، به ضرب، گلوله، حکم و فتوا. با این حال، پس از انتخابات ۸۸، دستور کار تازه، حذف مردمی اعلام شد. پرسش ساده بود: چرا سران فتنه محاکمه نمی شوند؟ جواب تازه بود: تدبیر رهبری این است که "محاکمه مردمی" شوند. محاکمه مردمی بستر ساز "حذف مردمی" هم بود، اراده نظام این بود که آنها دیده و شنیده نشوند توسط افکار عمومی.
برای نهادینه شدن چنین سیاستی، نهضت بصیرت راه افتاد، با حمایت تمام عیار رسانه های خودی و بارها گزارش کردند که نتیجه مثبت بوده و مثلا از ۳ میلیون شرکت کننده در راهپیمایی ۲۵ بهمن خرداد۸۸، ۹۰ درصدشان به راه راست بازگشته اند.
اکنون، پس از پنج سال، متوسل شدن دستگاه قضایی به حکم شورای امنیت ملی - که قاعدتا وضعیت و ضرورت بحرانی را گوشزد می کند- برای دیده و شنیده نشدن یکی از "سران فتنه"، نه تنها نقض صریح حقوق شهروندی، آزادی بیان و حقوق و آزادی رسانه هاست که نشان دهنده شکست سیاست حذف و محاکمه مردمی است. اقدام سریع ساکنان مجازی که بازتابی است از آنجه در میان بخشی از جامعه ایران می گذرد نیز تکمیل کننده این شکست بود.
آنچه رخ داد، یک گام تازه و رو به جلوی جامعه مدنی و سیاسی ایران در استفاده درست و ماهرانه از ابزارهایش علیه سیاست حذف حکومتی نیز بود، این پویش می تواند قوی تر باشد و وسیع تر، و نه تنها محمد خاتمیِ مشهور که همه شهروندان گمنامی که حقوق شهروندی شان نقض شده را در برگیرد. کمپین نمایاندن خاتمی، مقدمه این درک و راه بود، واکنش نبود، جلوه ای از کنش جاری در بطن جامعه ایران بود، کنشی در مسیر بلوغ.
سوءتفاهم خاتمی درباره رواداری و تساهل/رضا حقانی، روزنامه نگار
دفاع از جایگاه خاتمی، و نه شخص خود او، دفاع از بازتولید مناسبات ستمگرانه است. زیرا کافی نیست که یک شخص اخلاقی باشد، زمانی که پا به میدان پیکار سیاسی میگذارد. اخلاقی بودن و همراهی با سیاست پشت پردهای قدرت که چیزی نیست جز غارتگری و ستمگری، بیمعنی است. چون در بازتولید همان مناسبات ستمگرانه کمک میکند.
چنین جایگاهی نه تنها قابل دفاع نیست بلکه باید تخریب شود. نتیجه اخلاقی کردن سیاست، یا کوتاه آمدن در برابر سبعیّت که شش سال آخر اصلاحات شاهد بودیم، چیزی نبود جز بازتولید و تشجیع همان مناسبات. نباید دچار خلط مبحث شد، و در یک رابطه "شبان و رمگی" همه را بر سر یک میز نابرابر نشاند.
خاتمی در مورد "رواداری و تساهل" دچار سوءتفاهم شد. خاتمی در مقام فردی که از حقوق خود محروم شده، مثل هر فرد دیگری قابل دفاع است، اما در عرصه سمبولیک چه دفاعی از مداراگری بدون سیاست مردمی میتوان کرد؟ خاتمی ممنوعیت تصویری شده، یعنی گامی در عقبنشینی از آن جایگاه بازتولید کننده ستمگرانه؛ از اینرو، ساختار رسمی قدرت، برخلاف تصورش، باعث خیر شده است.
خاتمی با ممنوعیت تصویری شدن، مجبور است که به طور نمادین از آن جایگاه فاصله بیشتر بگیرد، و این، یعنی مجبور است که اخلاق را سیاسی کند نه سیاست را اخلاقی؛ اخلاقی که مقوّم مناسبات اقتصادی و سیاسی قدرت رسمی است.
جلوگیری از حضور اصلاح طلبان در مجلس/ساقی لقایی، روزنامهنگار
"آقای خاص" موثرترین نامی بود که میشد برای محمد خاتمی برگزید نکته نخستی که میخواهم توجه مخاطبان را به آن جلب کنم این است که محسنی اژهای در اعلام ممنوعیتهای جدید برای آقای خاتمی به مصوبهی شورای عالی امنیت ملی استناد کرده است که رییس آن حسن روحانی، رییسجمهور، است که رایدهندگان به او امیدوار بودند با آمدنش حصر میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی بشکند.
به عنوان یک تحلیل کوتاه از این ماجرا و درباره موافقتها و مخالفتهایی که با کمپین حمایت از خاتمی میشود باید بگویم این که گروهی موافق یا مخالف خاتمی باشند؛ این که به عملکرد او نقد داشته باشند؛ این که او را بخشی از نظام جمهوری اسلامی بدانند؛ بجاست؛ اما آیا میتوان نقش محمد خاتمی را در شکلگیری تحولات سالهای اخیر جامعه ایران نادیده گرفت؟
گروهی همچنان به تئوری "سوپاپ اطمینان نظام" پایبندند، اما به نظر میرسد راس حاکمیت بیش از هر کسی از او واهمه دارد؛ معنیاش این نیست که محمد خاتمی رهبر اپوزیسیون است؛ او بخشی از جمهوری اسلامی است و کاملا به آن پایبند است، همچنان که میرحسین موسوی همواره از "دوران طلایی امام" سخن میگفت، خاتمی نیز به جمهوری اسلامی باور دارد، اما به نظر میرسد تغییر از درون چیزی است که احتمال آن میرود و نسبت به آن همچنان ترس زیادی وجود دارد.
خاتمی به دلیل سیاست تساهل و تسامح بارز و مستمرش در سالهای گذشته حتی مورد انتقاد گروههای اصلاحطلب نیز بوده است، او مدتهاست حرف چندانی نمیزند، تریبونی در دست ندارد، ممنوعالخروج است و در واقع خانهنشین شده است، اما گویی او با سکوتش هم حرف می زند و حکومت حتی در این حد هم او را برنمیتابد و با او برخورد قهرآمیز عصبی میکند و در شرایطی که حرفی از او نیست، این رفتار عصبی ناگهان او را تبدیل به "آقای خاص" میکند و این بهترین نامی است که میتوان برای کسی برگزید تا او را برجستهتر و عزیزتر کرد.
انتخابات مجلس شورای اسلامی در پیش است و با فسادهای مالی فراوانی که رو شده است، احتمال شکست اصولگرایان تندرو بسیار زیاد است. اقتدارگرایان میخواهند با این کارها جلوی حضور اصلاحطلبان در مجلس را بگیرند.
تعیین تکلیف برای رسانهها/حمید مافی، روزنامه نگار
منع رسانههای داخلی از انتشار اخبار محمد خاتمی، رئیسجمهوری پیشین ایران یکبار دیگر نحیف بودن سازه روزنامهنگاری و رسانه در ایران را بازنمایی میکند و آقا بالاسرهایی را به رخمان میکشد که خطوط قرمز بیشتری را پیشروی رسانهها میگذارند.
واقعیت آن است که سازه مطبوعات در ایران وابسته است به حکومت و یا در بهترین حالت به جناحهای سیاسی. صاحبان رسانهها بیش از آنکه آزادی بیان مسالهشان باشد، ماندن و البته که نزدیک شدن به صاحبان قدرت را در دستور کار قرار دادهاند. برای همین هم در همین دو دهه گذشته خاطره جمعی ما میتواند نمونههای فراوانی از اعمال محدودیت از بالا و ابلاغ دستورالعمل به رسانهها و پذیرش آن از سوی صاحبان رسانهها را به یاد بیاورد.
ممنوعیت انتشار اخبار مربوط به زندانیان سیاسی، ممنوعیت انتشار اخبار میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی، ممنوعیت انتشار اخبار آیتالله طاهری اصفهانی، ممنوعیت انتشار اخبار آیتالله منتظری که گویا پس از درگذشت آقای منتظری هم ادامه دارد.
شاید خوششانسی قدغن شدهها بوده که روزگاری دستی در قدرت داشتهاند و حذفشان به صورت کامل امکانپذیر نبوده و نیست وگرنه موارد متعددی را میتوان برشمرد که رسانهها با ابلاغهای کتبی و شفاهی و یا حتی در فرایند خودسانسوری از کنار آن به سادگی عبور کرده و ترجیح دادهاند که مساله را نبینند. بارزترینش دهه ۶۰ که هنوز هم ممنوعه است.
برای همین به باور من بیش از آنکه مساله قدغن شدن خاتمی مهم باشد، مهم وضعیت رسانهها و دستهای پیدا و پنهانی است که برای تحریریهها تعیین تکلیف میکند و حکم میدهند از چه بنویسند و از چه نه، چه کسی حق نوشتن دارد و چه کسی نه. مسالهای که از آغاز جمهوری اسلامی تا به امروز با رسانههای ما بوده و ادامه دارد.
تجربه و فرجام خاتمی بودن/ نیما نامداری، تحلیلگر سیاسی
محمد خاتمی برای من و احتمالا برخی از همنسلان من حکایت جهیزیه مادربزرگ را پیدا کردهاست. اشیایی که کاربرد خاصی در خانه ندارند اما نمیشود دورشان انداخت چون یادآور خاطرات گذشته و تاریخ خانواده هستند. به آنها دلبستهایم نه به خاطر کاری که میکنند بلکه به خاطر تصاویر و خاطراتی که به ذهن متبادر میکنند.
همین ارزش نمادین میتواند در بزنگاههای دعوای خانوادگی مفید باشد. آنگاه که خاطرات و دلبستگیهای قدیمی و حق خویشاوندی میتواند گرهی را باز کند یا تعارضی را برطرف کند. خاتمی مانند شی خاطرهانگیزی شده که جایش همان روی تاقچه است کاری نمیکند اما باید باشد وگرنه خانه چیزی کم دارد.
مشکل حاکمیت هم با خاتمی همین نقش نمادین و کارکرد سمبلیک او است. آنچه آنها را وادار کرده انتشار تصویر خاتمی را ممنوع کنند نقشی نیست که خاتمی میتواند در سیاست ایران ایفا کند بلکه مشکل با او خاطراتی است که با دیدن تصویرش در ذهن بسیاری از هواداران سنتی حاکمیت تداعی میشود.
تصویر خاتمی یادآور خاطراتی است که میتواند بسیاری از آنها که دل در گروی اصل نظام دارند را مردد کند. سانسور خاتمی، مساله حکومت و مخالفانش نیست مساله حکومت و هوادارانش است. خاتمی سانسور میشود صرفا به این دلیل که تداعی تردید است و دقیقا به همین دلیل است که باید تجربه و فرجام "خاتمی بودن" را در جامعه منتشر و علنی کرد.
ستایشگران و نکوهندگان عبای شکلاتی/آرش نعیمی، روزنامه نگار
در دو سر طیف، دو نگاه ازلی ابدی سیاست ایرانی قابل شناساییست. ستایشگران عبای شکلاتی و نکوهندگان آن. هر دو اما مغزِ نغز را رها کرده رویه شکلاتی را چسبیدهاند. سر سوم طیف اما (منشور غیر خطی سیاست ایرانی سر سومی هم دارد که نه در صفحه، که در حجم مخروطی شکلی ناموزون شکل میگیرد) دقیقا مغز پویای سیاست اصلاحی را نشانه رفته است.
ممنوعالتصویر بودنِ شاخصی چون خاتمی اگرچه در عصر تبادل اطلاعات به شوخی شبیه است، اما میدانیم در سرزمین شوخیهای هر روزی و تکرار هر روزه شوخیهای جدی شده هر پالسی از سوی مقابل (میدانم در این منحنی پیچیده البته مقابلی در بین نیست و آنچه میماند سویه بالایی و قهار ماجراست) را باید که جدی گرفت.
جدی گرفتنی از جنس همان شوخیهای هر روزه. اما به هر حال ستایشگران و نکوهندگان عبای شکلاتی هر دو به یک میزان در شباهتی معکوس ناموجهاند. کسانی که جز ظاهر شکیل نمیبینند و قادر به درک آن چیزی که در لایههای زیرین و عمیق و پیچیده و ناهمگون جامعه ایرانی نهفته، نیستند. جامعهای که سکوت را به هرج و مرج، و هرج و مرج را به خیانت در امانتش ترجیح میدهد ولی ترجیح ارجحش دل بستن به دستی بالادستی و معجزهگر است که کماکان ممکن است از عبایی شکلاتی در آید.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar