پشت پرده ماجرای بنجامینی که داور نبود؛ ما سه نفر را کجا میبرید؟
- 1 ساعت پیش
در عالم کار خبر اغلب تو میروی دنبال سوژه، اما گاهی هم میشود که سوژه به دنبال تو میآید. این حالت دوم حکایت این یکی دو روز من بود. یک اتفاق ساده من را که اصلا نه به عمرم استادیوم رفتهام و نه دقیقا فرق میان «گوش چپ» را در فوتبال از «دفاع راست» میدانم، انداخت وسط یک داستان فوتبالی. شانس آوردم که پایم به دادگاه نکشید.
جمعه وقتی بیدار شدم، کل فیسبوک را خشم ایرانیها از «ناداوری»های داور مسابقه فوتبال ایران و عراق در جریان بازیهای جام ملتهای آسیا گرفته بود. مسابقهای که نهایتا در ضربات پنالتی به سود عراق به پایان رسید.
آدمهای مختلف از روشهای مختلفی برای ابراز خشمشان استفاده میکنند، زمان ما زنگ مدرسه که میخورد دم مدرسه به احوال هم میرسیدند؛ اما حالا بعضیها روی فیسبوک و توئیتر طرف گرد و خاک میکنند؛ در ابعاد جهانی.
در این اثنا، به یک نوشته فیسبوکی برخوردم که بنجامین ویلیامز نوشته بود. همنام و حتی هموطن همان داوری که دل خیلی از ایرانیها از دستش خون بود. راستش را بخواهید چهرهشان هم کمی شبیه هم بود. دست کم از اینکه مکانیاب فیسبوک، او را در شهر بالتیمور در شرق آمریکا نشان میداد، باید حرفش را باور میکردند که او نمیتواند همان داور کذایی باشد. هرچند وقتی ناسزا جلوی چشم آدم را بگیرد، دیگر به جزئیات دقت نمیکند.
بنجامین اشتباهی در نوشته فیسبوکیاش توضیح داده بود که از خواب که بیدار شده با سیلی از پیام فحش و ناسزا توی صندوق پستی فیسبوکش مواجه شده و چون صفحه فیسبوکش خصوصی است صدها نفر هم برای او درخواست دوستی فرستادهاند تا بتوانند روی دیوار فیسبوک هم از خجالتش در بیایند.
تا اینجا اتفاق ناخوشایندی افتاده، اما بدبیاری من هنوز شروع نشده. قصه من از همین جا شروع شد که خواستم به قول نادر سلطانپور ثواب کنم اما...
روی فیسبوکم همین نوشته آقا بنجامین اشتباهی را همخوان کردم و نوشتم «هجوم هموطنان به فیسبوک کسی که با داور بازی ایران و عراق تشابه اسمی دارد.»
چیزی نگذشته بود که همان بنجامین اشتباهی پای همان نوشته من نظر گذاشت به فارسی: «من داور فوتبال نیست.»
تا آمدم بفهمم چی شده، همان بنجامین در صفحه خودش و در صفحه من شروع کرد با ادبیاتی که از سر عصبانیت بود با القابی نه چندان دوستانه از من شکایت کردن.
از لابلای حرفهایش فهمیدم که سوءتفاهمی بزرگ برایش ایجاد شده و تصور کرده که همه کارزاری که برضدش راه افتاده، زیر سر من است. کاش میشد حالی از «مترجم گوگل» گرفت که جمله «خبری» مرا «دستوری» ترجمه کرد و مرا به هچل انداخت. ولی از شما چه پنهان در اوج این کمدی سیاه، تصور داشتن چنین ضریب نفوذی جاهطلبیام را هم قلقلک میداد...
ساعتی طول کشید که بتوانم با این بنجامین اشتباهی تماس بگیرم. از بس پیام گرفته بود، پیامهای فیسبوکی من را نمیگرفت. مطمئن هم نبودم که اگر بگیرد جواب بدهد. از حرفهایش معلوم بود که جدی است و بعید نیست که بخواهد از من شکایت کند. در جستجوهایم یک ایرانی در میان دوستان فیسبوکیاش پیدا کردم، که حتما اسمی از بیبیسی فارسی شنیده و شاید لااقل او شفاعتم کند. دَم خودم گرم، این راه جواب داد.
وقتی به خودش رسیدم سعی کردم برایش ماجرا را توضیح بدهم. تا به حال مجبور نبودم آدمی در این حد عصبانی را به زبان انگلیسی آرام کنم. برایش سابقه این هتاکی را توضیح دادم. گفتم که او در جایگاهی قرار دارد که پیشتر افرادی مثل لیونل مسی قرار گرفتهاند. جملاتم از جنس موقعیت کلی بود: آمیختهای از تاسف و طنز و حیرت!
زود آرام شد و در پیام خصوصی و زیر همان نوشته فیسبوکی عذرخواهی کرد و من هم یک نفس راحت کشیدم. وسط همان نفس راحت بود که فکر کردم ما که هیچوقت این امکان را نداشتیم مثلا لیونل مسی را بیاوریم بپرسیم وقتی بعد از باخت ایران از آرژانتین، هدف هتاکی گروهی از ایرانیان روی شبکههای اجتماعی مجازی قرار گرفته چه حالی داشته، عوضش حالا میشود از بنجامین پرسید.
موضوع را با او در میان گذاشتم. او هم بدون درد سر قبول کرد. به همکارانم موضوع را گفتم و هادی نیلی که اتفاقا برای گزارش دیگری در بالتیمور بود، داوطلب شد که برود و با بنجامین ویلیامزی که مشاور اقتصادی یک شرکت انرژی بود و نه داور فوتبال گفتگو کند.
بنجامین به هادی از حس و حالش گفت و از همهرقم پیامی که دریافت کرده بود: «بعضیهاشون رو میشد درک کرد. مثلا خیلی نومیدانه پرسیده بودند چرا همچین تصمیمی توی بازی گرفتم. البته من که نه؛ اون داور هماسم من! ولی خب بقیهشون درباره خانواده من بود و مثلا به بدرفتاری با مادرم اشاره میکرد. یا اینکه میگفتند من نباید شب بخوابم، باید مراقب پشتسرم باشم. از اینچیزها. کمی آزار دهنده بود و نگرانکننده بود.»
حذف ایران از جام ملتها، برای بنجامین چرخ و فلک احساسات راه انداخته: «احساساتم از اول این ماجرا تا الآن چند تا چرخ خورده. اولش دلخور شدم، بعد بامزه شد، بعدش نگرانکننده شد، بعد ترسناک، بعد باز هم بامزه شد.»
اما این اولینبار نبوده که کاربران ایرانی، در فضای مجازی از چهرههای ورزشی انتقام میگیرند. از لیونل مسی، که تیمش حریف ایران در جام جهانی بود تا ایوان زایتسف، والیبالیست ایتالیایی که با ایران بازی کرد، تا مجری مراسم قرعهکشی جام جهانی. تازهترین قربانی به هادی گفت که این رفتار را از چشم همه ایرانیها نمیبیند: «فکر نکنم این قضیه اصلا ربطی به ایرانیبودن اینها داشته باشد، یا به فرهنگ ایرانی یا به کشور ایران. به نظرم هر کسی به چیزی که به نظرش غیرمنصفانه میآید، اعتراض میکند و واکنش نشان میدهد. یعنی چنین اتفاقی میشد با مردم هر جای دیگری بیفتد ولی خب این که هر کسی میشد چنین کاری بکند، آن را توجیه نمیکند.»
به قول هادی، خیلیها در ایران خودشان را آماده میکنند که به خاطر حذف تیمملی، شماتت شوند ولی بنجامین و همسرش خواب چنین ماجرایی را هم نمیدیدند.
بعد از این گفتگو، بنجامین که حالا هدف حمله کارزار «ما شرمندهایم» قرار گرفته، نهایتا عطای فیسبوک را به لقایش بخشید و حساب کاربریاش را اساسا غیرفعال کرد.
این داستان برای من نکته اخلاقی کم نداشت. اما از همه مهمترش این بود که هیچ وقت، این هیچ را درشت بخوانید، هیچ وقت به مترجم گوگل اعتماد نکنم و همچنین در منتهاعلیه ماجراجوییهایم حتی اگر روزی سرم به سنگ خورد و سراغ ورزش رفتم، فکر تجربه داوری هم به ذهنم خطور نکند!
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar