بحران آب در ایران؛ هر روز بدتر از دیروز
- 1 ساعت پیش
درگیری مخالفان انتقال آب با مأموران امنیتی و انتظامی در بلداجی روز سهشنبه گذشته با کشته شدن یکی از اهالی و زخمی شدن و بازداشت گروهی از معترضان همراه شد. اما چرا انتقال آب با ریخته شدن خون همراه شده است؟
بخش بزرگی از جمعیت امروزی ایران، با خشکسالی و بحران آب دستبهگریبان است. این بحران را نمیتوان یکسره به گردن طبیعت انداخت. نگاهی به ساختار مدیریتی منابع آب در ایران، ثمرهای جز نگرانی در مورد آینده به دنبال نخواهد داشت. بیتوجهی به ساختار طبیعت و عدم بهرهبرداری پایدار از منابع آب زیرزمینی، دلهره آور است.
در سالهای اخیر، درگیری بر سر دستیابی به آب در کشورهای مختلف خاورمیانه و شمال آفریقا، با از دست رفتن جانهای بسیاری همراه بوده است. رقابت بر سر آب میتواند به جنگهای کوچک و بزرگ میان کشورهایی با منابع مشترک تبدیل شود. هم اکنون کشورهایی که مشترکا از برکت رود نیل بهرهمندند، نگرانیهای خودشان را دارند و به دنبال یافتن راه حلهای ماندگار برای رفع اختلافات هستند.
چه بر سر ما آمده؟
از روزگار دانشآموزی و کار بر روی طرحهای مهار سیلاب در کنار بزرگترها، تا امروز که از طریق رسانهها و شبکههای اجتماعی وضعیت آب را در نقاط مختلف ایران دنبال میکنم، سقوطی را شاهدم که گویی بسیاری از هممیهنان، متوجهش عمقش نیستند.
نگاه کردن به تصاویر ماهوارهای ایران در طول ۵۰ سال اخیر و دقت به نقاطی که زمانی آبی و تیره بودند و اینک سفید شدهاند، و پهنههای سبزرنگی که تنها باریکهای از آنها برجای مانده، ایرانیان دلنگران سرزمین برجای مانده از نسلهای پیشین را به وحشت میاندازد. مدیریت غیر جامع منابع آب، بیتوجهی به ذخایر آبهای سطحی و زیرزمینی و نادیده گرفتن هشدارهای کارشناسان از چند دهه پیش، فراموشی میزان بالای تبخیر، کشاورزی نابود کننده منابع آب و خاک و از همه بدتر، حکمرانی آب پرخطا و غیرشفاف، از جمله عواملی است که ایران را به نقطهای غیر قابل بازگشت نزدیک میکند.
رشد کشاورزی در طول سه دهه گذشته با سقوط منابع آب همراه بوده است. آبیاری پرخطا، شبکههای انتقالی نابود کننده آب و بیتوجهی به میزان آبی که صرف تولید هر محصول میشود و اصرار بر خودکفایی بدون توجه به موضوع آب در بدتر شدن شرایط مؤثر بوده است. وقتی بدانیم برای تولید یک کیلو گندم، نزدیک به ۱۳۰۰ لیتر و یا برای تولید هر کیلو هندوانه ۳۰۰ تا ۵۰۰ لیتر آب مصرف میشود، باید اندکی مسئولانهتر به ماجرا بنگریم. صادر کردن بسیاری از محصولات کشاورزی ایران به خارج از کشور، آن هم به قیمتهایی ناچیز، معادل فروش میلیاردها متر مکعب آبی است که میتوانست در سفرههای آب زیرزمینی ایران حفظ شود، اما برای یک مشت دلار بیشتر، استخراج شد و دیگر اثری از آن نیست.
گروهی، تمام گناه خشک شدن تالابها و دریاچههای ایران را به گردن تغییرات اقلیمی میاندازند و بعید هم نیست برخی تحریمهای بینالمللی را هم به عنوان مقصر معرفی کنند، اما سهم مدیریت اشتباه منابع آب و پاسخگو نبودن مسئولان در این امر چقدر است؟ در دهه ۷۰، به اسم نجات آب شیرین از شور شدن در دریاچه ارومیه، ساخت دهها سد را توجیه کردند تا نگرانی گروهی از کشاورزان و باغداران از بالا آمدن سطح دریاچه برطرف شود. اما امروز، روزگار شورین (نه شیرین!) دریاچه را میبینیم و باد کردن محصولات کشاورزی روی دست باغداران و کشاورزان استان آذربایجان غربی را که گاه، حاصل زحمت خود را کنار جاده پهن میکنند، به امید یافتن یک خریدار که به کسری از قیمت واقعی، دسترنجشان را خریداری کند.
باقیات صالحات؟
نویسندگان طرحهای عمده انتقال آب، چهار محال و بختیاری را نشانه گرفتهاند. ظاهرا استانی که سرچشمه رودخانههای بزرگ است، باید قربانی فنسالاران دولتی شود. استانهای کرمان و یزد، چشم به منابع این استان دارند. پستهکاریهای افراطی برای چند دلار بیشتر به از بین رفتن منابع آب زیرزمینی و نشست شدید زمین در رفسنجان و نقاط مختلف کرمان انجامید. خشکسالی و بارش کم هیچگاه نتوانست رقیب چاههای خیلی عمیق و موتور پمپهای قدرتمندی شوند که آبهای زیرزمینی را تبدیل به دلارهای سبز رنگ مغز پستهای کردند. چندی پیش، اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت در ایران در مورد تونل انتقال آب به کرمان، آن را باقیات صالحات خواند. او گفت: «تونل انتقال آب استان کرمان یک کار ماندنی است که میتواند خشکسالیها را حداقل برای ۱۰۰ سال جبران کند. کار با آب حیات و زندگی است و به هر قیمتی باید این کارها را انجام دهیم.» این حرف رئیس مجمع تشخیص مصلحت، تنها به مصلحت گروهی ویژه است.
برخی مسئولان در سالهای اخیر با انتقال آب کارون مخالفت کردهاند، اما به نظر میرسد که مخالفت با منافع گروههای قدرتمند «باقیات صالحات» محسوب نمیشود. عبدالحسن مقتدایی، استاندار پیشین خوزستان که در اردیبهشت ماه از سمت خود برکنار شد، از جمله مخالفان انتقال آب سرشاخههای کارون بود. مقتدایی در روز معارفهاش گفته بود: «بحث انتقال آب از سرچشمههای کارون موضوعی اجتماعی است که متأسفانه برخی مدیران ارشد استانهای ذینفع از اجرای طرح انتقال آب برای پیشبرد اهداف خود، این امر را به بحثی سیاسی تبدیل کردهاند... در زمان حاضر چهار سد بزرگ و شش نیروگاه با هدف تولید برق بر روی رودخانه کارون ساخته شده بی آنکه به کشاورزی و نیاز آبی استان خوزستان توجهی شود.»
با وجود اینکه مراجع مختلف بینالمللی از آثار منفی انتقال آب حوضهای به حوضه دیگر سخن گفتهاند، اما مسئولان بیتوجه به هشدارهای اهل فن، تنها برای دستیابی به نتایجی سریع اما ناپایدار، راه خود را میروند. حتی مسئولان سازمان حفاظت محیط زیست نیز گاهی تحت فشار دست از اعتراض بر می دارند.
بهانه اکثر مدیران و مسئولان حامی انتقال آب، تأمین آب شرب شهروندان مناطق آسیب دیده از خشکسالی است، اما واقعیت در جای دیگری نهفته است و مردمانی که احساس میکنند منابع آبشان از سوی دولت دزدیده میشود، نمیتوانند آرام بنشینند. افت سطح سفره آب زیرزمینی در بسیاری از مناطق استان چهار محال و بختیاری و خشک شدن چشمههای بسیاری، خشم اهالی را برانگیخته است. هماینک و براساس مستندات، زیست و بقای بخشی از اهالی استان ظاهراً پرآب، به آبی وابسته است که با تانکرهای کوچک از مراکز شهری به روستاها منتقل میشود.
اعتراضهای مدنی و به دور از خشونت به طرحهای انتقال آب در سالهای اخیر، تنها در مواردی معدود نتیجه داده است. توقف ساخت تونل سبزکوه، یکی از موارد موفقیت اعتراضهای مردمی بوده، اما احضار فعالان از سوی دستگاههای قضایی و امنیتی، روی دیگر ماجرا است.
از چند روز قبل از واقعه بلداجی، حضور مأموران پلیس ضد شورش حساسیتهایی را ایجاد کرده بود و «سه شنبه سیاه» که با قتل صادق نادری همراه شد، در تاریخ منطقه به عنوان نمونه زورگویی منتقل کنندگان آب در خاطرهها خواهد ماند. به دنبال این اتفاق، اعضای شورای شهر بلداجی، استعفای دستهجمعی خود را اعلام کردهاند تا حداقل با اقدامی مدنی، اجازه ندهند خشونت دستگاههای امنیتی و انتظامی به فراموشی سپرده شود.
اما این برخورد خشونتبار، با توجه به سیاستهای محلی و کلان جمهوری اسلامی، متأسفانه آخرینش نخواهد بود.
اینجا است که جامعه مدنی، اگر هنوز وجود خارجی داشته باشد، باید به یاری قربانیان طرحهای بزرگ سدسازی و انتقال آب بشتابد تا هم از فشار فزاینده بر هموطنان درد کشیده بکاهد و هم خون تازهای وارد شریانهای خشک شده فعالان مدنی دور از مرکز شود. بسیاری از فعالان مدنی مخالف خشونت، در دوردستها تنها ماندهاند. افراد سرشناس و به عبارت امروزی «سلبریتیها» شاید بتوانند پلی شوند میان جامعه دور مانده از واقعیت، و فعالانی که به همدلی و همراهی برای نجات سرزمین نیازمندند.
جنگ آب، مدتها است آغاز شده و با توجه به قدرت نیروهای صاحب منفعت، نمیتوان آیندهای روشن را انتظار داشت.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar