söndag 20 januari 2019

ای شکنجه گر مفلوک! تو «سپیده» را شکنجه می کنی تا «ساشا» سه تا سه تا دختر به رختخواب ببرد!؛ ف. م. سخن

ای شکنجه گر مفلوک! تو «سپیده» را شکنجه می کنی تا «ساشا» سه تا سه تا دختر به رختخواب ببرد!؛ ف. م. سخن

گهگاه، نویسنده چیزی می نویسد که خودش هم به فایده ی آن اعتقاد ندارد. یکیش همین نوشتن خطاب به شکنجه گران جمهوری اسلامی.

همان ها که فیلم واقعی شکنجه کردن شان را بسیاری دیده اند؛ آن هم شکنجه ی چه کسانی؟ شکنجه ی یاران سابق! یارانی که به فاصله ی بیست و چهار ساعت بعد از فرمان «آقا» تبدیل به ماموران اسراییل شدند! یکی شان هم همسر سعید امامی...

آری. نوشتن خطاب به شکنجه گر، بی فایده است و آب در هاون کوبیدن. حقیقت تلخ که خیلی ها از آن بی خبر ند این است که کشتن و آزار دادن، می تواند در انسان تبدیل به عادت شود طوری که اگر زمانی مرتکب قتل یا شکنجه نگردد، احساس کمبود کند. طعم خون، صدای فریاد، دیدن استیصال، در دراز مدت به دهان آدمی خوش می آید چون این بخشی ست از وجود حیوانی ما که در یک جامعه ی متمدن آن را به قعر ناخودآگاه می فرستیم.

و مباد که این وجود، زمینه ای برای سر بر کشیدن بیابد...

شکنجه گر، از شکنجه کردن دیگران لذت می برد. بعد از مدتی، شکنجه تبدیل به عادت، آن هم عادتی غیر قابل ترک می گردد.

در زندان های سیاسی، این عادت را با توهم خدمت به دین اسلام و مذهب شیعه و نماد امروزی آن جمهوری اسلامی مخلوط کرده اند و معجونی ترسناک از آن ساخته اند با اسامی اسلامی و دلایل اسلامی...

به خاطر همین می دیدیم که کارمند عادی کمیته و زندان، کار روزانه اش که تمام می شد، می رفت کابل را بر می داشت می گفت بروم چند ضربه به زندانی ضد انقلاب بزنم و ثوابی ببرم!

یعنی بعضی از این شکنجه گران، حقیقتا مفلوک اند. گرگ های درنده ای که به خاطر طعم خون می درند و نصیب اش را کسان دیگر می برند! گرگ هایی که نصیب دنیوی شان تکه استخوانی ست و امید به اجر اخروی.

البته هیچ امیدی به انسان شدن مجدد این حیوان شدگان نیست ولی باز ما چیزکی می نویسیم خطاب به آن ها که دستکم ببینند حاصل شکنجه هایشان نصیب چه کسانی می شود.

ای شکنجه گر مفلوک!
ای موجود فرو غلتیده به عالم حیوانیت!
عالم حیوانیت که نه! چون هیچ حیوانی حیوان دیگر را یا همنوع خودش را شکنجه نمی کند!
او اگر می درد برای ادامه ی حیات است و بقا، نه برای لذت و صفا!

وقتی «سپیده قلیان» را می زنی و آزار می دهی، وقتی در وحشتکده بازداشتگاه های اطلاعات، اسماعیل بخشی و امثال او را چنان در هم می کوبی که به قول سردارت، حاج سعید قاسمی به رب و روب ی که تو در دهان اش می گذاری اعتراف کند، این فیلم هیجان انگیز و عبرت آموز از «ساشا سبحانی»، پسر سفیر سابق حکومت اسلام در ونزوئلا را هم در گوشه ی لپ تاپ ات باز کن و همین طور که داری اعتراف می گیری به این فیلم نگاه کن، تا ببینی که این شکنجه را برای که و برای چه می کنی!

تو، تو انسان سابقِ انسانیت از دست داده، تو انسانِ متوهم که خیال می کنی در خدمت اسلام و محمد و علی هستی، سخت در اشتباهی!

تو، دانسته یا ندانسته، در خدمت ساشاها هستی و بزرگتران او!

حال دخترک ما، سپیده را بزن، بخشی را بدر، خون بریز و بخند، و بر تعداد دختران رختخواب ساشا بیفزا، و خوشخیال باش که بهشت زمینی ساشاها، در آن دنیا نصیب تو خواهد شد!
+20
رأی دهید
-1
 

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar