تصویر سمت راست به حسین رفیعی تعلق دارد و تصویر سمت چپ، محسن میردامادی را در کنار همسرش، پس از آزادی از زندان نشان می‌دهد.
تصویر سمت راست به حسین رفیعی تعلق دارد و تصویر سمت چپ، محسن میردامادی را در کنار همسرش، پس از آزادی از زندان نشان می‌دهد.
تقاطع: شام‌گاه سه‌شنبه (۲۶ خرداد-۱۶ ژوئن)، محسن میردامادی، دبیرکل حزب لغو مجوزشده‌ی “مشارکت” بعد از تحمل شش سال حبس، از زندان اوین تهران آزاد شد.
آقای میردامادی روز ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ یعنی یک هفته پس از انتخابات مناقشه‌برانگیز ریاست جمهوری اسلامی در آن سال، بازداشت شد و بعدتر به پنج سال حبس محکوم شد. او در هنگام تحمل این محکومیت، در ارتباط با پرونده‌ای تازه به یک سال حبس بیشتر محکوم گردید.
این فعال سیاسی “اصلاح‌طلب”، دوران حبس خود را در بند‌های دو-الف و ۳۵۰ زندان اوین سپری کرد.
آزادی محسن میردامادی، به فاصله‌ی چند ساعت پس از بازداشت حسین رفیعی، عضو “شورای فعالان ملی-مذهبی” صورت گرفته است.
آن‌گونه که درخشنده تیموریان، همسر آقای رفیعی به وب‌سایت “کلمه” گفته، این فعال سیاسی، ساعت ۱۱ صبح روز سه‌شنبه، توسط ماموران وزارت اطلاعات دولت روحانی در خیابان بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.
خانم تیموریان خاطرنشان کرده که همسرش در تماس تلفنی پیش از انتقال به زندان، اعلام کرده که از همان آغاز، «دست به اعتصاب غذا و دارو خواهد زد تا کسی به اعتراضش پاسخ دهد».
گفتنی است این استاد بازنشسته‌ی دانشگاه تهران یک محکومیت اجرانشده‌ی سه‌ ساله در ارتباط با پرونده‌ی بازداشت “ملی-مذهبی‌ها” در سال ۱۳۷۹ دارد که قانونا به دلیل مشمول مرور زمان شدن، قابل اجرا نیست؛ هرچند که دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، محکومیت مشابه شماری دیگر از بازداشت‌شدگان آن سال هم‌چون علی‌رضا رجایی و هدا صابر را در سال‌های گذشته به اجرا درآورده که در مورد آقای صابر به مرگ او پس از یک اعتصاب غذای اعتراضی منتهی شد.
حسین رفیعی، هم‌چنین به تازگی در پرونده‌ای جدید از سوی صلواتی، قاضی شعبه‌ی پانزدهم دادگاه انقلاب تهران به شش سال حبس تعزیری و دو سال محرومیت از فعالیت‌های حزبی و رسانه‌ای محکوم شد که این محکومیت نیز در مرحله‌ی تجدیدنظر قرار دارد و هنوز حکم قطعی به وی ابلاغ نشده است.
او پیش‌تر در تیرماه ۱۳۹۳ و به دنبال هجوم خشونت‌آمیز ماموران وزارت اطلاعات به منزلش، در نامه‌ای سرگشاده به حسن روحانی، رییس جمهوری اسلامی نوشته بود که در این وزارت‌خانه «شمشیر در کف زنگی مست است».