شاه کلید جنایت در دستان یک زن
3
رأی دهید
-1
زن جنایتکار شاه کلید یک جنایت بود که در آن عمویش قتل را به گردن نمیگرفت.
این زن با همدستی شوهر و عمویش، پسر آشنایی را که مدتی با هم ارتباط پنهانی داشتند در باغی از پای درآورد.
12 مردادماه سال 90 رهگذری هنگام عبور در بیابانهای اطراف شهریار جسد مرد جوانی را که لابهلای پتویی پیچیده شده بود، دید و پلیس را در جریان قرار داد.مأموران وقتی بالای سر جسد رسیدند با دیدن آثار کبودی روی گردن قربانی، پی بردند جنایتی رخ داده است.تحقیقات پلیسی نشان داد قربانی حسن نام دارد و از مدتها پیش با زنی به نام سمیه رابطه پنهانی داشته است.سمیه در همان بازجوییهای نخست رازگشایی کرد و گفت: شوهرم به نام ناصر در میدان میوه و ترهبار کار میکند و بیشتر شبها آنجا است. وی وقتی به رابطه من و حسن پی برد ما را نزد پلیس لو داد و هر دو بازداشت شدیم و پس از مدتی از زندان آزاد شدیم.
شوهرم و عمویم به نام قهرمان مرا تحت فشار قرار دادند که با حسن قرار ملاقات بگذارم. حسن را به باغ عمویم در ملارد کشاندم. در آنجا عمو و همسرم، حسن را با دستمال دور گردنش خفه کردند سپس جسدش را در صندوق عقب خودرو گذاشته و به بیابانهای اطراف شهریار بردند.قهرمان و ناصر دستگیر شدند و هر دو پذیرفتند حسن را به قتل رساندهاند.با این افشاگری، قهرمان و ناصر در شعبه 84 دادگاه کیفری محاکمه و به خاطر قتل هر دو به قصاص نفس محکوم شدند. زن جوان نیز به خاطر معاونت در قتل با 10 سال زندان روبهرو شد.در این مرحله قهرمان به حکم قصاص خود اعتراض کرد و ادعا کرد در قتل دخالتی نداشته است و شهروز برادر ناصر در این جنایت شرکت داشته است.ادعای قهرمان درحالی مطرح شد که سمیه نیز حضور نداشتن وی در صحنه قتل را تأیید کرد و همین کافی بود تا قضات عالیرتبه شعبه 16 حکم قصاص را نقض و پرونده را برای بررسی دوباره به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال کنند.قضات شعبه دهم، پرونده را برای تحقیق دوباره به دادسرا ارسال کردند. بدینترتیب، شهروز احضار و تحت بازجویی قرار گرفت.
شهروز در بازجوییها گفت: من در میدان ترهبار کار میکنم و شاهد دارم که در زمان جنایت در محل کار بودهام و ادعای قهرمان دروغ است.سمیه نیز وقتی تحت تحقیق قرار گرفت، گفت: من از ترس عمویم گفتم که شهروز با همدستی ناصر، قتل را انجام داده است چرا که عمویم مرا به مرگ تهدید کرده بود و از طرفی چون هیچ سرپناهی برای زندگی نداشتم و در خانه عمویم بودم مجبور شدم که به دروغ بگویم برادرشوهرم شهروز در جنایت دخالت داشته است.
«سمیه» که واقعیت را گفته بود باعث شد تا بیگناهی شهروز ثابت شود و پرونده برای رسیدگی دوباره در اختیار شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران قرار گرفت.این دو قاتل وقتی در شعبه دهم به ریاست قاضی قربانزاده و دو قاضی مستشار تحت محاکمه قرار گرفتند با اصرار به قصاص از سوی خانواده حسن روبهرو شدند.در ابتدای جلسه ناصر گفت: من قتل را قبول ندارم. قهرمان با من تماس گرفت، گفت به باغ بیا وقتی آنجا رفتم دو خودرو داخل باغ بود در یکی از آنها را باز کرد ناگهان جسد حسن را دیدم که پتو روی آن انداخته بود از من خواست که پشت سرش بروم و او را به باغ برگردانم. با خودروی خودم پشت سر خودروی مقتول حرکت کردیم. در بیابانهای اطراف شهریار رهایش کرد و سوار خودرویم شد و به باغ برگشتیم!قهرمان نیز ادعای عجیبی کرد و گفت: وقتی به باغ رفتیم، ناصر و سمیه را برای آشتی دعوت کردم اما آنها به من گفتند که شهروز نیز میخواهد اینجا بیاید. خواستند که تنها باشند من باغ را ترک کردم، من وقتی آمدم، سمیه به من گفت که ناصر و شهروز با هم حسن را خفه کردهاند. آنها از من خواستند که قتل را به گردن بگیرم و وعده دادند وکیل میگیرند و رضایت اولیای دم را بدست میآورند.سمیه نیز که در این پرونده اتهامش معاونت در قتل بود، در آخرین دفاع، اینبار باز ادعاهای عجیبی کرد و گفت که عمویش بیگناه بوده و برادرشوهرش در قتل دخالت داشته است.بنابر این گزارش، در پایان سه قاضی عالیرتبه با هم وارد شور شدند تا رأی نهایی را صادر کنند.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar