خمینی مقصر اصلی در فجایع جنگی است نه محسن رضایی
+16
رأی دهید
-0
ف. م. سخن
این روزها سر و صدای زیادی به خاطر عملیات کربلای ۴ و کشته شدن تعداد زیادی از جوانان ایرانی در این عملیات شوم برخاسته است.
انگشت ها به سمت محسن رضایی طراح این عملیات نشانه رفته و او را مقصر اصلی قلمداد می کنند.
مقصر اصلی اما کس دیگری ست. کسی که کمتر کسی جرات نشان دادن او با انگشت دارد. کسی که مسوول همه ی بدبختی ها -از جمله جنگ هشت ساله- در ایران بود و هست اما هیچکس از این مسوولیت یاد نمی کند.
این مسوول کسی نیست جز خمینی، که خامنه ای هم ادامه دهنده ی مسوولیت ایران بر باد ده او ست.
داستان جنگ با عراق، یکی داستان است پر آب چشم که به هر گوشه ی آن نظر کنیم، فاجعه است. فاجعه ای که زخمی عمیق در پیکر کشورمان نهاد.
اگر داستان این جنگ، آن چنان که واقعا بود، نه آن طور که «حماسه سرایان خیال پرداز» جمهوری اسلامی نقل می کنند، روزی بیان شود، عمق این فاجعه معلوم خواهد شد. و تازه این داستان است نه آن چه انسان های حاضر در این جنگ و خانواده های آن ها با پوست و گوشت و روان خود احساس کردند.
من و دوستان همرزم ام، ۲۰ ماه از این فاجعه را به چشم دیده ایم و طعم زهرآگین آن را چشیده ایم. امروز می خواستم خاطره ی خود را از اولین فاجعه ی برون مرزی مان، که نام «عملیات رمضان» بر آن نهاده بودند بازگو کنم، و بگویم که کربلای ۴ و حماقت و جهل فرماندهان آن تنها بخش کوچکی از فاجعه ی بزرگی است که بر بیشتر قسمت های آن پرده ای از دروغ عظیم «پیروزی» کشیده شده است.
ولی دیدم در یک مطلب کوتاه حق مطلب ادا نمی شود، لذا آن را موکول می کنم به زمانی که بتوانم داستان وحشتناک اش را کاملا فشرده و مختصر کنم.
اما مسوولیت خمینی در این جنگ چه بود؟
فرماندهی جنگ، در دنیای امروز، بر عهده ی کسانی است که هم «درس فرماندهی» خوانده اند و هم طی سال های طولانی، تجربه های نظامی اندوخته اند.
به همین خاطر فرماندهی جنگ را بر عهده ی کسانی می گذارند که هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی، چیزی در چنته ی خود دارند.
اداره ی جنگ، مثل اداره ی بقالی نیست که بتوانی بچه ای را پشت دخل آن بگذاری که تازه این هم نشانه ی بی عقلی ست چرا که بچه تا بیاید تجربه ای بیندوزد، کلی سرمایه و مال بر باد رفته است.
در جنگ، نه تنها سرمایه ی یک کشور بر باد می رود، بلکه جان انسان ها هم از دست می رود. و تازه این نوک کوه یخ آسیب های جنگ است. چه تعداد که جسما یا روحا معلول می شوند، و چه تعداد خانواده به خاطر از دست دادن عزیزان شان از هم می پاشند یا آسیب های غیر قابل ترمیم می خورند. حتی میلیون ها نفری که در جنگ حضور مستقیم ندارند، بدون این که خود متوجه باشند، دچار آسیب های روحی و اجتماعی می شوند.
و خمینی نادان، جوانکی بیست و شش هفت ساله ای را فرمانده جنگ می کند تنها به صرف این که محافظ شخص او بوده و زمانی چریک بازی می کرده است (که تازه در این دومی هم شک هست).
این فرمانده «منتخب حضرت امام» نه نظامی بوده، نه تجربه ی نظامی گری داشته، نه درس نظامی گری خوانده است. مثل این است که یک گروهبان سه تازه کار را یکشبه به مقام ژنرالی برسانید و جان هزاران سرباز و حفاظت از یک کشور را به دست او بسپارید.
این که محسن رضایی، در عملیات کربلای ۴، به خیال خودش «تکنیک و تاکتیک» به کار برده و خواسته دشمن را فریب بدهد، و با این تکنیک و تاکتیک، افتضاحی به بار آورده که امروز گوشه هایی از آن افشا می شود نه به خاطر «اشتباه» او، بلکه به خاطر «انتخاب» او ست.
مسوول این انتخاب احمقانه کسی نیست جز خمینی. باید مراقب باشیم مقصر خواندن محسن رضایی، به فراموش شدن نقش اصلی خمینی منجر نگردد و سهم بزرگ او از فاجعه ی جنگ ناگفته نماند.
این روزها سر و صدای زیادی به خاطر عملیات کربلای ۴ و کشته شدن تعداد زیادی از جوانان ایرانی در این عملیات شوم برخاسته است.
انگشت ها به سمت محسن رضایی طراح این عملیات نشانه رفته و او را مقصر اصلی قلمداد می کنند.
مقصر اصلی اما کس دیگری ست. کسی که کمتر کسی جرات نشان دادن او با انگشت دارد. کسی که مسوول همه ی بدبختی ها -از جمله جنگ هشت ساله- در ایران بود و هست اما هیچکس از این مسوولیت یاد نمی کند.
این مسوول کسی نیست جز خمینی، که خامنه ای هم ادامه دهنده ی مسوولیت ایران بر باد ده او ست.
داستان جنگ با عراق، یکی داستان است پر آب چشم که به هر گوشه ی آن نظر کنیم، فاجعه است. فاجعه ای که زخمی عمیق در پیکر کشورمان نهاد.
اگر داستان این جنگ، آن چنان که واقعا بود، نه آن طور که «حماسه سرایان خیال پرداز» جمهوری اسلامی نقل می کنند، روزی بیان شود، عمق این فاجعه معلوم خواهد شد. و تازه این داستان است نه آن چه انسان های حاضر در این جنگ و خانواده های آن ها با پوست و گوشت و روان خود احساس کردند.
من و دوستان همرزم ام، ۲۰ ماه از این فاجعه را به چشم دیده ایم و طعم زهرآگین آن را چشیده ایم. امروز می خواستم خاطره ی خود را از اولین فاجعه ی برون مرزی مان، که نام «عملیات رمضان» بر آن نهاده بودند بازگو کنم، و بگویم که کربلای ۴ و حماقت و جهل فرماندهان آن تنها بخش کوچکی از فاجعه ی بزرگی است که بر بیشتر قسمت های آن پرده ای از دروغ عظیم «پیروزی» کشیده شده است.
ولی دیدم در یک مطلب کوتاه حق مطلب ادا نمی شود، لذا آن را موکول می کنم به زمانی که بتوانم داستان وحشتناک اش را کاملا فشرده و مختصر کنم.
اما مسوولیت خمینی در این جنگ چه بود؟
فرماندهی جنگ، در دنیای امروز، بر عهده ی کسانی است که هم «درس فرماندهی» خوانده اند و هم طی سال های طولانی، تجربه های نظامی اندوخته اند.
به همین خاطر فرماندهی جنگ را بر عهده ی کسانی می گذارند که هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی، چیزی در چنته ی خود دارند.
اداره ی جنگ، مثل اداره ی بقالی نیست که بتوانی بچه ای را پشت دخل آن بگذاری که تازه این هم نشانه ی بی عقلی ست چرا که بچه تا بیاید تجربه ای بیندوزد، کلی سرمایه و مال بر باد رفته است.
در جنگ، نه تنها سرمایه ی یک کشور بر باد می رود، بلکه جان انسان ها هم از دست می رود. و تازه این نوک کوه یخ آسیب های جنگ است. چه تعداد که جسما یا روحا معلول می شوند، و چه تعداد خانواده به خاطر از دست دادن عزیزان شان از هم می پاشند یا آسیب های غیر قابل ترمیم می خورند. حتی میلیون ها نفری که در جنگ حضور مستقیم ندارند، بدون این که خود متوجه باشند، دچار آسیب های روحی و اجتماعی می شوند.
و خمینی نادان، جوانکی بیست و شش هفت ساله ای را فرمانده جنگ می کند تنها به صرف این که محافظ شخص او بوده و زمانی چریک بازی می کرده است (که تازه در این دومی هم شک هست).
این فرمانده «منتخب حضرت امام» نه نظامی بوده، نه تجربه ی نظامی گری داشته، نه درس نظامی گری خوانده است. مثل این است که یک گروهبان سه تازه کار را یکشبه به مقام ژنرالی برسانید و جان هزاران سرباز و حفاظت از یک کشور را به دست او بسپارید.
این که محسن رضایی، در عملیات کربلای ۴، به خیال خودش «تکنیک و تاکتیک» به کار برده و خواسته دشمن را فریب بدهد، و با این تکنیک و تاکتیک، افتضاحی به بار آورده که امروز گوشه هایی از آن افشا می شود نه به خاطر «اشتباه» او، بلکه به خاطر «انتخاب» او ست.
مسوول این انتخاب احمقانه کسی نیست جز خمینی. باید مراقب باشیم مقصر خواندن محسن رضایی، به فراموش شدن نقش اصلی خمینی منجر نگردد و سهم بزرگ او از فاجعه ی جنگ ناگفته نماند.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar