ایران ۳۷۰ سال پیش از نگاه یک سیاح عثمانی (۲): تبریز دلاویز
+18
رأی دهید
-3
منظره تبریز، حدودا سال ۱۶۷۰سیاحتنامه اولیا چلبی، سیاح معروف عثمانی (۱۶۱۱-۱۶۸۲) که حدودا ۳۷۰ سال پیش دیدههای خود را از دهها مملکت و سرزمین جهان آن دوره در یازده جلد به قلم آورده، نکات و تفصیلات فوق العاده جالبی در باره بسیاری نقاط ایران آن زمان، زندگی مردم و فرهنگ و زبان آنان دارد که تا کنون عموما از حیطه توجه ایرانیان به دور ماندهاست.
در رابطه با دوره صفوی، تاریخنویسی ایرانی از قرن بیستم به بعد به خوبی از تواریخ و سیاحتنامههای اروپایی استفاده کرده، اما سفرنامههای شرقی مورد توجه چندانی قرار نگرفته اند. یک دلیل این امر کم بودن سیاحتنامهها به زبانهای اصلی خاورمیانه یعنی عربی، فارسی و ترکی است، در حالی که در باره همین دوره میتوان آثار فراوانی به زبانهای اروپایی یافت.
اولیا چلبی، جهانگرد معروف عثمانی (۱۶۱۱-۱۶۸۲)، ۳۷۰ سال پیش دیدههای خود را از دهها کشور به رشته تحریر درآورد. چلبی دو بار نیز (۱۶۴۷ و ۱۶۵۴) به ایران سفر کرد. او دیدهها و یا گاه شنیدههای خود را از شهرها و ولایات گوناگون شمال غرب ایران آن دوران از قبیل تبریز، اردبیل، ارومیه، مراغه، همدان، نخجوان، گنجه، ایروان، تفلیس، دربند و باکو نوشت. در این سلسه مقالات چکیده مهمترین جنبههای بخش ایران، از اصل ترکی عثمانی به فارسی ترجمه شده و در اختیار کاربران رادیو فردا قرار گرفتهاست. آنچه که داخل پرانتزها میخوانید، توضیحات مترجم، عباس جوادی، است.چلبی از سیاحان معدودی است که از عثمانی برخاسته، در کشورهای دیگر و همسایه سفرکرده و خاطرات سفر خود را به زبان خود، یعنی ترکی عثمانی ثبت کردهاست. این در عثمانی مصادف است با زمان سلطان مراد چهارم و در ایران زمان سلطنت شاه صفی. یعنی مدت کوتاهی پس از عقد قرارداد صلح بین ایران شیعه و صفوی، و عثمانی سنی.
چلبی دو بار (۱۶۴۷ و ۱۶۵۴) به ایران رفته و دیدهها و یا گاه شنیدههای خود را از شهرها و ولایات گوناگون شمال غرب ایران آن دوران از قبیل تبریز، اردبیل، ارومیه، مراغه، همدان، نخجوان، گنجه، ایروان، تفلیس، دربند و باکو به قلم آوردهاست. در آن دوران هنوز شرق مسلمان تحت حاکمیت دو امپراتوری بزرگ عثمانی و صفوی بود وهنوز قفقاز از ایران جدا نشده بود.
از این خاطرات تنها شرح مختصر سفر تبریز همراه با توصیف بسیارمختصری در باره مراغه، اردبیل و ایروان در سال ۱۳۳۸ از سوی مرحوم حسین نخجوانی به فارسی ترجمه و در مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز به چاپ رسید، اما باقیمانده این بخش نسبتا بزرگ هنوز به فارسی ترجمه و چاپ نشدهاست. ترجمه کامل و مقایسهای انگلیسی مجموعه بخش ایران صفوی از سیاحتنامه اولیا چلبی در سال ۲۰۱۰ توسط حسن جوادی و ویلم فلور انجام شد و از سوی انتشارات «میج» در آمریکا به چاپ رسید.
رادیو فردا در سلسله مقالات هفتگی، چکیده مهمترین جنبههای بخش ایران این خاطرات را به خوانندگان خود تقدیم میکند. تلخیص و ترجمه از اصل ترکی عثمانی به فارسی و از سوی عباس جوادی انجام گرفتهاست.
جا دارد تاکید کنیم که مطالعه پانویسها به درک بهتر متن و شرایط آن دوره تاریخی کمک خواهد کرد. تصویرهای این نوشته از سفرنامههای سیاحان اروپایی تا اواخر قرن نوزدهم است. آنچه که در داخل پرانتز خواهید خواند، توضیحات مترجم است.
خاطرات اولیاء چلبی از ایران ۳۷۰ سال پیش (۲): مرند و تبریز
از نخجوان حرکت کرده به سوی تبریز به راه افتادیم و در این مسیر از روستای کسیک کند که مقبره میرزا رضا بن حسین بایقرا در آنجاست، گذشتیم. سر راه شهری را هم دیدیم به نام قره باغ کوچک که آب و هوایش بسیار لطیف بود و گلابی و انار آبداری داشت. در ایران دستکم سه محل نام «قره باغ» دارند. از آنجا پس از گذشتن از رود ارس، به شهر مرند واصل شدیم. در راه مرند از دو قصبه گذشتیم. یکی کرکنه (گرگر؟) بود که ۶۰۰ خانوار بود و اهالیاش کرباس میبافند، چرا که پنبهزارهای فراوان دارند. آنها قزلباش هستند. دوم قصبه تسوی (احتمالا طسوج) بود که سه هزار خانوار دارد و آب و هوایش بسیار لطیف و اهالیاش خوشسیما هستند.
اوصاف شهر مرند باغ ارم مانند تخت خان الوند
خاننشین جداگانهای در آذربایجان است. در گذشتهها شکارگاه فرزند امیر تیمور، شاهرخ بوده و بعدها دچار صدمه سلطان مراد خان (عثمانی) گشته، اما امروزه به تدریج آبادان میشود. میان مرند و تبریز زمینی خشک و خالی وجود ندارد. همه جا مانند گلستان و باغ و بوستان است، اما مرند بازار، مدرسه و مکتب ندارد. این شهر متعلق به منشی خان تبریز است. مردم آن همه شیعه هستند. از آنجا نیز به سوی قبله حرکت کرده، شهر سهلان را دیدیم که خاص خان تبریز است. از آنجا همراه با سوارانی که خان تبریز برای استقبال از ما فرستاده بود، وارد شهر دلاویز تبریز شدیم.
اوصاف شهر عظیم و قلعه قدیم تبریز دلاویز
در مرکز و بازار تبریز چند هزار نفر برای تماشا جمع آمده بودند. دو ساعت تمام طول کشید تا از یک گوشه شهر به سرای خان (دارالعماره) برسیم. خان عالی شان شخصا برای خوشآمدگویی از دیوانخانه عالی بیرون آمد و ما را استقبال کرد. ضیافت کلانی شد و گفتارهای نیک و هدایای پربها مقابله گردید. آنگاه خان ما را به مهماندار و داروغه کلانتر سپرد و ما برای اقامت به باغ کلانتر رفتیم. خانه ما در آن باغ پر از خوردنیها و نوشیدنیهای رنگین و زنگین گردید. مدتی بعد خان چهل تومان نقد حمامبها، جبه و جامه زرباف و ده غلام برای خدمت به ما فرستاد. معلوم شد که قانون ایران زمین همین بودهاست که به همه فرستادههای عثمانی ده غلام جهت خدمت میفرستند. آنگاه دلالان در شهر سخن پراکنده کردند که ایلچیهای عثمانی که آمدهاند، سنی هستند. فرمان شاه و خان چنین است که به خلفای راشدین سخن ناسزا نگویید، اگر سخن ناسزا گویید، خون ناحقتان روان شود. و این مردم ناسزاگویی نکردند. اینان به حضرت ابوبکر وعثمان چندان ناسزا نگویند، لیکن درد سرشان با حضرت عمر باشد و حاشا در حق اوست که زباندرازی کنند.
در زبان مغول نام این شهر را «تیوریس» و به زبان دری «تیوریز» گویند. به دهقانی «تابریز» و به زبان اصلی فارسی «تبریز» یعنی تب ریزنده گویند. به راستی نیز اگر شخص تب داری به این شهر بیاید، از آبش جان تازهای یابد و همه تب و حرارتش فرونشیند. موسس تبریز خلیفه هارونالرشید است. زمانی که همسر او زبیده خاتون آبستن مامون بود، هارون الرشید مبالغ هنگفتی خرج کرده، این شهر را معمور کرد. به همین جهت در زمان خلفای عباسی علمای فارسی به این شهر نام تبریز دادهاند (۱۰). تبریز در تاریخ خود بارها تحت حاکمیت و استیلای پادشاهان و سلاطین گوناگون قرار گرفته، گاه آبادان و گاه ویران شده، پس از چندین استیلای عثمانی، بالاخره تحت حاکمیت شاه عباس صفوی قرار گرفته و باز معمور شدهاست.
این شهر تخت (مرکز) آذربایجان است. خاننشین است و گاه مرکز خاننشینها نیز بودهاست (۱۱). ده هزار سرباز دارد. مفتی، شیخ السادات، ملا، کلانتر(شهردار)، منشی، داروغه (رییس پلیس)، قوروجی باشی (رییس نگهبانان دستگاه حکومت)، دیز چوکن آقاسی (رییس غلامان)، چیگ ئین آقاسی (رییس زنده خواران) (۱۱)، یساول آقاسی (رییس نگهبانان)، اشیک آقاسی (رییس تشریفات)، و مهمانداران خود را داراست. این آقاها همه تبریز را ربط و ضبط کرده، عدالت را جاری مینمایند. کسی در این شهر قادر نیست به حق کس دیگری تجاوز کند.
اوصاف مساجد تبریز
سیصد و بیست محراب دارد. نوزده تای آن از سلاطین گذشته مانده، پنجاه عدد آن یادگار از خانها و وزرای آل عثمان است. بقیه نیز به همت اعیان و اشراف مملکت ساخته شدهاند. قدیمیترین آنها مسجد جامع و عظیم زبیده خاتون است که امروزه نام «دمشقیه» دارد. مسجد سلطان محمد شام غازان در گذشته در باغ وسیعی جایگزین بود، اما امروزه در جایی تنگ و تار پنهان است. مسجد شاه ایران زمین شاه امین نشان از طاق کسرا دارد و بنایی عالی است. جمله در و دیوارش سفید رنگ، صیقل دیده و پیراسته است، طوری که کسی که در درون این مسجد باشد، بیرون رفتن نخواهد. اما شیعیان چندان میل به رفتن به این مسجد نمیکنند، زیرا در مقابل محرابش خیابانی هست که حتی ملک احمد پاشای عثمانی هم در عمرش ندیدهاست. بوی خوش شکوفههای گوناگونش دماغ جماعت را معطر کند و آواز پرندگان خوش الحانش حتی جماعت محزون را نیز به تبسم وادارد. در دیار عجم این عمارت را «هشت بهشت» مینامند. مسجد سلطان حسن ساخته حکمدار آذربایجان سلطان اوزون حسن است و آرامگاه او نیز که در جنب همین مسجد قرار گرفتهاست. همچنین مسجدهای شاه عباس، شاه اسماعیل، شاه مقصود و چهارمنار را نیز میتوان شمرد. اما برخلاف مسجدهای روم و عربستان، در ایران، آنچنان مردم زیادی در مساجد بزرگ جمع نمیشوند و به صورت جماعت نماز نمیخوانند. آنها وقت اذان میآیند، نماز خوانده و مسجد را بدون تامل زیاد ترک میکنند.
مدرسههای تبریز
چهل و هفت مدرسه بزرگ دارد که هنوز همه دارالتدریسهای معمور و آبادان هستند. بزرگ ترینشان مدرسه شاه جهان (جهانشاه) است. تقریبا بیست دارالقرا (مکتب قرائت قران) هم دارد. لیکن حقا که عجمها نتوانسته اند قرائت صحیح قران را بیاموزند. اکثرا غلط تلاوت میکنند.
دارالحدیثهای تبریز
هفت دارالحدیث دارد. اما علمای تبریز شهرتی در علم حدیث نیافته اند. آنان طبق کلام حضرت علی رضیالله و دوازده امام رفتار میکنند. میگویند «قال صلی الله تعالی و سلم…» و آنگاه کلام علی را به صورتی نامعقول نقل میکنند. برخی احادیث صحیح را نیز تلاوت مینمایند، اما آنچه که مقبولشان است، کلام علی است. چندین هزار کتاب «حدیث مرتضی» دارند.
تکیهها وخانقاههای درویشی
یکصد و شصت تکیه دارد که معروف ترینشان اینان هستند: تکیه شمس تبریزی، تکیه بولدق خان، تکیه زینب، تکیه عقیل و تکیه میر حیدر.
چشمهها و آبهای روان تبریز
شش چشمه روان دارد که سرچشمه همه از کوه سهند است. به غیر از چشمهها، در بیرون و درون شهر نهصد کاریز و قنات وجود دارد.
سقاخانههای تبریز
یکهزار و چهل سبیل (سقاخانه) دارد. سقاخانه قل رستم خان، سقاخانه شاه اسماعیل، سقاخانه خدابنده کور، سقاخانه خواجه شاه، سقاخانه رضا و سقاخانه یار علی از مشهورترینشان است.
محلههای تبریز
در این دیار محله را «دروازه» مینامند. حدودا یکهزار و شصت دروازه دارد، از جمله: دمشقیه، پل باغ، میخواران، رزجو، شتربان، خیابان، سرخاب، امیرقز، سرداب، چهارمنار و میار میار.
عمارات اعیان و اشراف
حدودا یکهزار و هفتاد عمارت اعیانی دارد. ازآن جمله اند عمارت الله ویردی خان در محله امیرقز، عمارت رستم خان، عمارت پیر بودان (بوداق؟) خان و همچنین عمارت بند خان در محله ری و عمارت مخصوص خانها در جنب مسجد سلطان حسن.
کاروانسراهای تبریز
تقریبا دویست کاروانسرا دارد، از جمله کاروانسراهای زبیده، جهانشاه، شاه اسماعیل و کاروانسرای دختر جهانشاه یعنی عالم شاه.
خانهای خواجگان و سوداگران تبریز
تعدادشان تقریبا یکصد و ده عدد است، از آن جمله: خانهای مستقیم، فرهادیه، جعفریه، فیروز، گوهر، چیغالهزاده پاشا، کلانتر و سایره.
بازار و بازارچههای تبریز
تقریبا هفت هزار دکان دارد. هرگونه کالا و جنس در این دکانها به فروش عرضه میشود. خواجگان بسیاری در تیمچهها و بازارچههای شهرمشغول کسب و کار هستند. یکی از آنها گنبدی عظیم و چهار در آهنین دارد که به بازار باز میشوند.
سیاحتنامه چلبی، چاپ نخست ترکی عثمانی، در باره تبریز و مردم آنرنگ و روی اهالی تبریز
به خاطر آب و هوای لطیف شهر، همه مردم شهر از پیر و جوان سرزنده و تندرست هستند. رنگ روی زیبایانش همچون ورد خندان لعل گون و و دهان ناز پرورشان مانند حقه اسرار بوقلمون است. سپید رو، سیاه خط و خال، خوشچهره، اما مایل به کبر و نخوت هستند. معاشرتشان لطیف و گفتارشان شیرین است.
ظریفان و اعیان
تبریز ظریفان و اعیان بسیاری از فرقههای ضاله دارد، اما اقوام افشار، دُمدُمی، دُمبلی (دنبلی)، خلج، ترکمه (ترکمان) و گوک دولاق هم بسیارند. آنان همه از راه تجارت، ثروت قارون جمع کرده اند و همه شیعه مذهب هستند.
حکیمان و طبیبان تبریز
حدودا دوازده هزار رگ زن، طبیب، جراح، سرمه کش و چشم پزشک دارد. اما مردم به آنان چندان محتاج نیستند و از این رو این جماعت بیشتر به جمع آوری گیاهان در کوهها میپردازند.
صالحان و مشایخ
در تبریز بیش از هفت هزار مشایخ صالح، ناصح و واعظ وجود دارد. اصولا مردم شهر احترام بسیاری به سالمندان فانی نشان میدهند و از سخن آنان بیرون نمیروند. اما مذهبشان درست نیست.
مصنفین و شعرا
ارباب معارفش هفتاد و هشت نفر است که صاحب دیوان، فصیح اللسان و بدیعالبیان هستند. یاوری، شابی و صائبی از معروفترین آنان هستند.
آنچه اهل تبریز به تن میکنند
اعیان و اشراف شهر سربندی چند رنگ و یا سرخ به سر خود بندند که لفظ «قزلباش» (سرخ سر، دستار سرخ بر سر) هم از همین است. اما بیشترشان آنگونه که میان عجم رایج است، دستار سفید محمدی بر سر پیچند. در راس آن دستار کلاه صفوی نوک تیز بر سر گذارند که به آن «تاج» گویند. تاج علما بیش از دو وجب و تاج عوام یک وجب باشد. اعیان شهر پوست سمور آبی بر تن کنند و عوامش چوخه (لباس عادی پشمین) پوشند.
زبان اهالی تبریز
ارباب فرهنگ و معارف شهر به فارسی تکلم کنند، اما تره (احتمالا ترکمان، مانند بند «ظریفان و اعیان» در بالا) افشار و گوک دولاقهایش لهجه مخصوصی دارند که چند نمونه تقدیم میشود: هزه تانمه میشم (هنوز ندیده ام)، منمچون خاطرمانده اولوبدر (از من رنجیدهاست)، دارجنحمشم (رنجیده خاطر شدم)، یارونجشم (دشمن شدم)، آپارکیلن چاقری (شراب را بیاور) (۱۳).
هوای تبریز
سحرگاهان در این دیار باد ملایمی وزد که آن را «نسیم» نامند و به همگان حیات جاودان بخشد. از آن جهت است که در تبریز کسی تب نمی کند و سالمندانش تا یکصد و هفتاد سال نیز عمر کنند و هنوزحریفانی اندیشمند چون ارسطو باشند.
چاههای آب تبریز
به جز جریان آبی که از نُه کاریز تامین میشود، نُه هزار چاه آب هم دارد. اما آب کاریزها گواراتر از آب چاههاست.
حمامهای تبریز
بیست و یک حمام معروف و پرصفا دارد: حمام پشت کوشک، حمام شیخ، حمام جهانشاه، حمام دروازه میار میار، حمام دروازه سردرود، حمام دروازه شتربان، سرخاب، ری، شتربان و همچنین حمام دروازه رزجو (ویجویه) و حمام دروازه پل باغ. آب و هوای همه این حمامها لطیف است و دلاکهایش جوانان عفیف و پریرو هستند.
صنایع تبریز
استادان کاملی که در تبریز در صنعت نقاشی و رسامی، زرگری و خیاطی کار و فعالیت میکنند، در هیچ دیار دیگری یافت نمیشوند. از محصولات تبریز بخصوص پارچههای فاخری نظیر حریر، مخمل و «دارایی» (نوعی پارچه ابریشمی) با نام «پارچه تبریز» معروف شدهاست.
خوردنیها و نوشیدنیهای تبریز
لواش، نان جو، سنگک، حلقه روغنی، نان گرد سفید (کوکه؟)، چهل نوع پلوی لذیذ، کباب کبک، حلیم و هریسه، ماست آبه (آش ماست)، دُلمه و پالودههای تازه تبریز معروف است. میوههای آبدار و رنگارنگش نیز زبانزد است، به ویژه گلابی نجم خلف، گلابی پیغمبر، سیب میلانی، زردآلو، سیب نجم احمدی، انگور خرد دانه، انگور رزاقی و ملکی، زردآلوی طبرزدی، جزیره مجدالدینی و گلابی زنانه. از نوشیدنیهای مشهور تبریز میتوان از شیره هفت نوع انگور سلطانی، شراب ناب انگور ملکی، شراب انار، شراب گلنار، آب عسل و برای مردم عادی شراب ارزن و برنج نام برد (۱۴).
گردشگاهها و تفریحات
کوه سرخاب؛ هنگام نیمروزی اگر به قله اعلای این کوه برآیید، میتوانید دریاچه اورمیه (رومیه، ارومیه) را نیز ببینید. فاصله این کوه تا تبریز یک فرسخ است. گردشگاههای تبریز عبارت از چهل هزار باغ و باغچه و تفرجگاهاست. معروف ترینشان باغ شاه یعقوب است که در کنار مسجد شاه یعقوب قرار دارد و خان عالیشان این حقیر را به آنجا دعوت کرد. چنین باغی در عمرم ندیده بودم. بر سر طاق آن باغ تاریخ بنای این قصر چنین نوشته شده بود: «ایلدی فرهاد ایوان شیرین، سنه ۹۸۳» (سال ۱۵۷۵ م.). به غیر از خیابان شاه صفی که زبان از مدح آن عاجز است، باید از تفرجگاه میدان چوگان سخن گفت. در میانه این میدان دو ستون چوبی به همدیگر وصل شدهاند که در بالایش طاسی نقرهای گذاشتهاند. هر روز جمعه نوکران خان در آن میدان هنرنمایی کرده، تیر به سوی آن طاس اندازند و مردم به تماشا پردازند. همچنین بخصوص در روزهای نوروز که مخصوص دیار عجم است، میان اسبانی که چهل-پنجاه روز به خوبی خورانده و پرورانده شدهاند، جنگ برپا میکنند که تماشای عظیمی است. جنگ شتر، خروس، سگ، قوچ و گاو میش نیز هرکدام تماشای جالبی است.
عاشورای حسینی
هر سال در عاشورا یعنی دهم ماه محرم در همین میدان چوگان مراسم دیگری برگزار میشود که در آن هم اعیان و اشراف و هم مردم عادی با خیمهها و اسباب خود جمع میشوند و صحبتها و مراسم خاصی برای یادبود شهیدان دشت کربلا برگزار میکنند. آنها به همین مناسبت صدها هزار دیگ خیرات عاشورا میپزند و به خاطر روح شهدا بین دولتمند و گدا توزیع میکنند. همچنین حتی اعیان و اشراف بیتوجه به مقام و منزلتشان از مشک هایی که به گردن آویختهاند، آب و یا شربت به پیالههای بلور و عقیق ریخته، بین مردم تقسیم میکنند. خان شهر نیز که در این مراسم شرکت میکند، سراپرده مخصوصی در این معرکه برپا میکند که همه اعیان شهر در آنجا جمع میآیند. سپس «مقتل الحسین» (احتمالا روضه الشهدا) تلاوت میشود. آن هم شبیه مراسم تلاوت دعا و اشعار «مولود نبی» در بلاد روم (ترکیه) است و به محض آنکه بیان گردید که «شمر لعین حضرت امام حسین مظلوم را چنین و چنان شهید کرد»، از سراپرده منقشی که در آنجا برپا شده، پیکر سفید پوش و سر قطع شدهای که نمایانگر امام حسین است و هر دو به خون آغشتهاند، در برابر چشم حضار نمایان میشود. از پی آن پیکر فرزندان امام حمل میشوند که چند ده سال پس از هجرت رسولالله از تشنگی مرحوم شدهاند. به دنبال تماشای این صحنه، غریو و فریاد از جماعت میخیزد. هر کس دچار وجد و حالتی خاص گشته، مست و مدهوش میشود. در آن حالت صدها سلمانی تیغ بردست وارد صحنه میشوند و با تیغهای خود به سینه و بازوی هر عاشقی که خواهان ریختن خون خود در راه حسین باشد، شرحهها زده، خون جاری میکنند. سبزهزار، خون آلود گشته، تبدیل به لاله زار میگردد. آنگاه پس از پایان این مراسم، خیرات عاشورا صرف میشود و پس از سه روز و سه شب مراسم مقتل حسین به پایان میرسد.
گشت و گذار با خان در نواحی اطراف تبریز
در حومه تبریز هفت ناحیه (محال) وجود دارد که هر کدام شامل دهها روستای معمور و آبادان است: یکم، مهران رود که در شرق قرار گرفته و ازدروازه تبریز پنج فرسخ فاصله دارد و روت، باسمنج و سعید آباد از دهات آن است. دوم، سردرود که در سمت غرب شهر و به باغهای آن نزدیک است. از هشتاد ده تابع این ناحیه میتوان دوشت، جولان دروق، الفا بندلیس، لاکدرخ (لاکدیرج) و کجاآباد را نام برد. سوم، ناحیه «دیده هر در» (ویدهر) است که به فاصله چهار فرسخ در جنوب غرب تبریز واقع است و بیست و چهار قریه دارد. چهارم، ناحیه ارونق است که یک فرسخ از تبریز فاصله دارد، در غرب شهر قرار گرفته و شامل سی روستا میشود. پنجم عبارت است از رودقات که پشت کوه سرخاب و در شمال تبریز واقع است، یک فرسخ از تبریز فاصله دارد و صد قریه را شامل است. ششم جانمرود (خانم رود) است که بیست ده را شامل است. هفتم ناحیه بدوستان است که پشت ناحیه رودقات قرار دارد و از هفتاد روستا عبارت است. اگر بخواهیم همه احوال تبریز را نقل کنیم، کتابی ضخیم گردد، چرا که تبریز مشهورترین شهر ایرانزمین است و خداوند همیشه آن را معمور و آبادان نگهدارد.
(در بخش آینده این سیاحتنامه به یادداشت اولیا چلبی در باره مراغه و اردبیل خواهیم پرداخت.)
پانویس ها
(۱۰) در اینجا اولیا چلبی به حوادث و روایات تاریخی در باره تبریز و از جمله دست بدست گشتن آن میان ایران و عثمانی میپردازد که ما برای اختصار کلام، این بخش را نادیده گرفته به نقل مشاهدات خود این سیاح عثمانی میپردازیم. در ضمن در مورد اینکه زبیده خاتون همسر هارون الرشید مادر واقعی مامون بوده، روایتهای گوناگونی هست. بنا به یک روایت، مامون را زنی از کنیزان هارون به دنیا آورده است.
(۱۱) منظور چلبی ظاهرا مقام «بیگلر بیگی» در نظام اداری صفویان است. در این دوره ایران به ایالتهای بزرگ و کوچک و هر ایالت به ولایتها تقسیم شده بود. رئیس ایالتهای بزرگ مانند آذربایجان و خراسان «بیگلر بیگی» نام داشت. کلا رئیس ایالت عنوان «خان» و یا «حاکم» داشت وحاکم ولایت «شاه» و گاه «سلطان» نامیده میشد.
(۱۲) دردوره صفویان، گروهی از قزلباشان مسئول شکنجه «ویژه» بزهکاران و متهمین بودند و آن به این صورت انجام میگرفت که متهمها را پیش چشم مردم تکه پاره کرده، گوشت آنها را میخوردند. این شکنجه گران صفوی «چگین» نیز خوانده شده اند که احتمالا از لغت ترکی «چیگ یین» یعنی خوامخوار میآید.
(۱۳) تصویر و نمونههایی که چلبی از زبان مردم تبریز میدهد، ظاهرا نشان دهنده آن است که حتی در سالهای ۱۶۵۰ یعنی حدودا ششصد سال پس از سلجوقیان و کوچ و استقرار اقوام و قبایل ترک زبان در ایران، هنوز زبان مردم تبریز کاملا به ترکی تبدیل نشده بود. در باره «گوک دولاق»ها و دیگر زبانهای تبریز به زیرنویسهای (۸) و (۹) در بخش نخست مراجعه کنید.
(۱۴) چلبی در جای دیگری از این سیاحتنامه که در اینجا نقل نشده، به تفصیل شرح می دهد که چگونه خان تبریز در ضیافتی که به افتخار چلبی داده بود، اصرار می نمود که چلبی نیز مانند خان شراب بنوشد، اما او به خاطر رعایت اصول دین و شریعت، از این کار امتناع نموده است. در این صورت معلوم نیست که چگونه او بین شرابهای گوناگون تبریز فرق می گذارد و آنها را تعریف می نماید. اگرچه بعید به نظر می رسد، اما شاید هم منظور چلبی از لفظ «شراب» فقط شیره و شربت میوه است که این تفسیر هم نمی تواند در مورد «شراب ارزن» و «شراب برنج» صحت داشته باشد.
در رابطه با دوره صفوی، تاریخنویسی ایرانی از قرن بیستم به بعد به خوبی از تواریخ و سیاحتنامههای اروپایی استفاده کرده، اما سفرنامههای شرقی مورد توجه چندانی قرار نگرفته اند. یک دلیل این امر کم بودن سیاحتنامهها به زبانهای اصلی خاورمیانه یعنی عربی، فارسی و ترکی است، در حالی که در باره همین دوره میتوان آثار فراوانی به زبانهای اروپایی یافت.
اولیا چلبی، جهانگرد معروف عثمانی (۱۶۱۱-۱۶۸۲)، ۳۷۰ سال پیش دیدههای خود را از دهها کشور به رشته تحریر درآورد. چلبی دو بار نیز (۱۶۴۷ و ۱۶۵۴) به ایران سفر کرد. او دیدهها و یا گاه شنیدههای خود را از شهرها و ولایات گوناگون شمال غرب ایران آن دوران از قبیل تبریز، اردبیل، ارومیه، مراغه، همدان، نخجوان، گنجه، ایروان، تفلیس، دربند و باکو نوشت. در این سلسه مقالات چکیده مهمترین جنبههای بخش ایران، از اصل ترکی عثمانی به فارسی ترجمه شده و در اختیار کاربران رادیو فردا قرار گرفتهاست. آنچه که داخل پرانتزها میخوانید، توضیحات مترجم، عباس جوادی، است.چلبی از سیاحان معدودی است که از عثمانی برخاسته، در کشورهای دیگر و همسایه سفرکرده و خاطرات سفر خود را به زبان خود، یعنی ترکی عثمانی ثبت کردهاست. این در عثمانی مصادف است با زمان سلطان مراد چهارم و در ایران زمان سلطنت شاه صفی. یعنی مدت کوتاهی پس از عقد قرارداد صلح بین ایران شیعه و صفوی، و عثمانی سنی.
چلبی دو بار (۱۶۴۷ و ۱۶۵۴) به ایران رفته و دیدهها و یا گاه شنیدههای خود را از شهرها و ولایات گوناگون شمال غرب ایران آن دوران از قبیل تبریز، اردبیل، ارومیه، مراغه، همدان، نخجوان، گنجه، ایروان، تفلیس، دربند و باکو به قلم آوردهاست. در آن دوران هنوز شرق مسلمان تحت حاکمیت دو امپراتوری بزرگ عثمانی و صفوی بود وهنوز قفقاز از ایران جدا نشده بود.
از این خاطرات تنها شرح مختصر سفر تبریز همراه با توصیف بسیارمختصری در باره مراغه، اردبیل و ایروان در سال ۱۳۳۸ از سوی مرحوم حسین نخجوانی به فارسی ترجمه و در مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز به چاپ رسید، اما باقیمانده این بخش نسبتا بزرگ هنوز به فارسی ترجمه و چاپ نشدهاست. ترجمه کامل و مقایسهای انگلیسی مجموعه بخش ایران صفوی از سیاحتنامه اولیا چلبی در سال ۲۰۱۰ توسط حسن جوادی و ویلم فلور انجام شد و از سوی انتشارات «میج» در آمریکا به چاپ رسید.
رادیو فردا در سلسله مقالات هفتگی، چکیده مهمترین جنبههای بخش ایران این خاطرات را به خوانندگان خود تقدیم میکند. تلخیص و ترجمه از اصل ترکی عثمانی به فارسی و از سوی عباس جوادی انجام گرفتهاست.
جا دارد تاکید کنیم که مطالعه پانویسها به درک بهتر متن و شرایط آن دوره تاریخی کمک خواهد کرد. تصویرهای این نوشته از سفرنامههای سیاحان اروپایی تا اواخر قرن نوزدهم است. آنچه که در داخل پرانتز خواهید خواند، توضیحات مترجم است.
خاطرات اولیاء چلبی از ایران ۳۷۰ سال پیش (۲): مرند و تبریز
از نخجوان حرکت کرده به سوی تبریز به راه افتادیم و در این مسیر از روستای کسیک کند که مقبره میرزا رضا بن حسین بایقرا در آنجاست، گذشتیم. سر راه شهری را هم دیدیم به نام قره باغ کوچک که آب و هوایش بسیار لطیف بود و گلابی و انار آبداری داشت. در ایران دستکم سه محل نام «قره باغ» دارند. از آنجا پس از گذشتن از رود ارس، به شهر مرند واصل شدیم. در راه مرند از دو قصبه گذشتیم. یکی کرکنه (گرگر؟) بود که ۶۰۰ خانوار بود و اهالیاش کرباس میبافند، چرا که پنبهزارهای فراوان دارند. آنها قزلباش هستند. دوم قصبه تسوی (احتمالا طسوج) بود که سه هزار خانوار دارد و آب و هوایش بسیار لطیف و اهالیاش خوشسیما هستند.
اوصاف شهر مرند باغ ارم مانند تخت خان الوند
خاننشین جداگانهای در آذربایجان است. در گذشتهها شکارگاه فرزند امیر تیمور، شاهرخ بوده و بعدها دچار صدمه سلطان مراد خان (عثمانی) گشته، اما امروزه به تدریج آبادان میشود. میان مرند و تبریز زمینی خشک و خالی وجود ندارد. همه جا مانند گلستان و باغ و بوستان است، اما مرند بازار، مدرسه و مکتب ندارد. این شهر متعلق به منشی خان تبریز است. مردم آن همه شیعه هستند. از آنجا نیز به سوی قبله حرکت کرده، شهر سهلان را دیدیم که خاص خان تبریز است. از آنجا همراه با سوارانی که خان تبریز برای استقبال از ما فرستاده بود، وارد شهر دلاویز تبریز شدیم.
اوصاف شهر عظیم و قلعه قدیم تبریز دلاویز
در مرکز و بازار تبریز چند هزار نفر برای تماشا جمع آمده بودند. دو ساعت تمام طول کشید تا از یک گوشه شهر به سرای خان (دارالعماره) برسیم. خان عالی شان شخصا برای خوشآمدگویی از دیوانخانه عالی بیرون آمد و ما را استقبال کرد. ضیافت کلانی شد و گفتارهای نیک و هدایای پربها مقابله گردید. آنگاه خان ما را به مهماندار و داروغه کلانتر سپرد و ما برای اقامت به باغ کلانتر رفتیم. خانه ما در آن باغ پر از خوردنیها و نوشیدنیهای رنگین و زنگین گردید. مدتی بعد خان چهل تومان نقد حمامبها، جبه و جامه زرباف و ده غلام برای خدمت به ما فرستاد. معلوم شد که قانون ایران زمین همین بودهاست که به همه فرستادههای عثمانی ده غلام جهت خدمت میفرستند. آنگاه دلالان در شهر سخن پراکنده کردند که ایلچیهای عثمانی که آمدهاند، سنی هستند. فرمان شاه و خان چنین است که به خلفای راشدین سخن ناسزا نگویید، اگر سخن ناسزا گویید، خون ناحقتان روان شود. و این مردم ناسزاگویی نکردند. اینان به حضرت ابوبکر وعثمان چندان ناسزا نگویند، لیکن درد سرشان با حضرت عمر باشد و حاشا در حق اوست که زباندرازی کنند.
در زبان مغول نام این شهر را «تیوریس» و به زبان دری «تیوریز» گویند. به دهقانی «تابریز» و به زبان اصلی فارسی «تبریز» یعنی تب ریزنده گویند. به راستی نیز اگر شخص تب داری به این شهر بیاید، از آبش جان تازهای یابد و همه تب و حرارتش فرونشیند. موسس تبریز خلیفه هارونالرشید است. زمانی که همسر او زبیده خاتون آبستن مامون بود، هارون الرشید مبالغ هنگفتی خرج کرده، این شهر را معمور کرد. به همین جهت در زمان خلفای عباسی علمای فارسی به این شهر نام تبریز دادهاند (۱۰). تبریز در تاریخ خود بارها تحت حاکمیت و استیلای پادشاهان و سلاطین گوناگون قرار گرفته، گاه آبادان و گاه ویران شده، پس از چندین استیلای عثمانی، بالاخره تحت حاکمیت شاه عباس صفوی قرار گرفته و باز معمور شدهاست.
این شهر تخت (مرکز) آذربایجان است. خاننشین است و گاه مرکز خاننشینها نیز بودهاست (۱۱). ده هزار سرباز دارد. مفتی، شیخ السادات، ملا، کلانتر(شهردار)، منشی، داروغه (رییس پلیس)، قوروجی باشی (رییس نگهبانان دستگاه حکومت)، دیز چوکن آقاسی (رییس غلامان)، چیگ ئین آقاسی (رییس زنده خواران) (۱۱)، یساول آقاسی (رییس نگهبانان)، اشیک آقاسی (رییس تشریفات)، و مهمانداران خود را داراست. این آقاها همه تبریز را ربط و ضبط کرده، عدالت را جاری مینمایند. کسی در این شهر قادر نیست به حق کس دیگری تجاوز کند.
اوصاف مساجد تبریز
سیصد و بیست محراب دارد. نوزده تای آن از سلاطین گذشته مانده، پنجاه عدد آن یادگار از خانها و وزرای آل عثمان است. بقیه نیز به همت اعیان و اشراف مملکت ساخته شدهاند. قدیمیترین آنها مسجد جامع و عظیم زبیده خاتون است که امروزه نام «دمشقیه» دارد. مسجد سلطان محمد شام غازان در گذشته در باغ وسیعی جایگزین بود، اما امروزه در جایی تنگ و تار پنهان است. مسجد شاه ایران زمین شاه امین نشان از طاق کسرا دارد و بنایی عالی است. جمله در و دیوارش سفید رنگ، صیقل دیده و پیراسته است، طوری که کسی که در درون این مسجد باشد، بیرون رفتن نخواهد. اما شیعیان چندان میل به رفتن به این مسجد نمیکنند، زیرا در مقابل محرابش خیابانی هست که حتی ملک احمد پاشای عثمانی هم در عمرش ندیدهاست. بوی خوش شکوفههای گوناگونش دماغ جماعت را معطر کند و آواز پرندگان خوش الحانش حتی جماعت محزون را نیز به تبسم وادارد. در دیار عجم این عمارت را «هشت بهشت» مینامند. مسجد سلطان حسن ساخته حکمدار آذربایجان سلطان اوزون حسن است و آرامگاه او نیز که در جنب همین مسجد قرار گرفتهاست. همچنین مسجدهای شاه عباس، شاه اسماعیل، شاه مقصود و چهارمنار را نیز میتوان شمرد. اما برخلاف مسجدهای روم و عربستان، در ایران، آنچنان مردم زیادی در مساجد بزرگ جمع نمیشوند و به صورت جماعت نماز نمیخوانند. آنها وقت اذان میآیند، نماز خوانده و مسجد را بدون تامل زیاد ترک میکنند.
مدرسههای تبریز
چهل و هفت مدرسه بزرگ دارد که هنوز همه دارالتدریسهای معمور و آبادان هستند. بزرگ ترینشان مدرسه شاه جهان (جهانشاه) است. تقریبا بیست دارالقرا (مکتب قرائت قران) هم دارد. لیکن حقا که عجمها نتوانسته اند قرائت صحیح قران را بیاموزند. اکثرا غلط تلاوت میکنند.
دارالحدیثهای تبریز
هفت دارالحدیث دارد. اما علمای تبریز شهرتی در علم حدیث نیافته اند. آنان طبق کلام حضرت علی رضیالله و دوازده امام رفتار میکنند. میگویند «قال صلی الله تعالی و سلم…» و آنگاه کلام علی را به صورتی نامعقول نقل میکنند. برخی احادیث صحیح را نیز تلاوت مینمایند، اما آنچه که مقبولشان است، کلام علی است. چندین هزار کتاب «حدیث مرتضی» دارند.
تکیهها وخانقاههای درویشی
یکصد و شصت تکیه دارد که معروف ترینشان اینان هستند: تکیه شمس تبریزی، تکیه بولدق خان، تکیه زینب، تکیه عقیل و تکیه میر حیدر.
چشمهها و آبهای روان تبریز
شش چشمه روان دارد که سرچشمه همه از کوه سهند است. به غیر از چشمهها، در بیرون و درون شهر نهصد کاریز و قنات وجود دارد.
سقاخانههای تبریز
یکهزار و چهل سبیل (سقاخانه) دارد. سقاخانه قل رستم خان، سقاخانه شاه اسماعیل، سقاخانه خدابنده کور، سقاخانه خواجه شاه، سقاخانه رضا و سقاخانه یار علی از مشهورترینشان است.
محلههای تبریز
در این دیار محله را «دروازه» مینامند. حدودا یکهزار و شصت دروازه دارد، از جمله: دمشقیه، پل باغ، میخواران، رزجو، شتربان، خیابان، سرخاب، امیرقز، سرداب، چهارمنار و میار میار.
عمارات اعیان و اشراف
حدودا یکهزار و هفتاد عمارت اعیانی دارد. ازآن جمله اند عمارت الله ویردی خان در محله امیرقز، عمارت رستم خان، عمارت پیر بودان (بوداق؟) خان و همچنین عمارت بند خان در محله ری و عمارت مخصوص خانها در جنب مسجد سلطان حسن.
کاروانسراهای تبریز
تقریبا دویست کاروانسرا دارد، از جمله کاروانسراهای زبیده، جهانشاه، شاه اسماعیل و کاروانسرای دختر جهانشاه یعنی عالم شاه.
خانهای خواجگان و سوداگران تبریز
تعدادشان تقریبا یکصد و ده عدد است، از آن جمله: خانهای مستقیم، فرهادیه، جعفریه، فیروز، گوهر، چیغالهزاده پاشا، کلانتر و سایره.
بازار و بازارچههای تبریز
تقریبا هفت هزار دکان دارد. هرگونه کالا و جنس در این دکانها به فروش عرضه میشود. خواجگان بسیاری در تیمچهها و بازارچههای شهرمشغول کسب و کار هستند. یکی از آنها گنبدی عظیم و چهار در آهنین دارد که به بازار باز میشوند.
سیاحتنامه چلبی، چاپ نخست ترکی عثمانی، در باره تبریز و مردم آنرنگ و روی اهالی تبریز
به خاطر آب و هوای لطیف شهر، همه مردم شهر از پیر و جوان سرزنده و تندرست هستند. رنگ روی زیبایانش همچون ورد خندان لعل گون و و دهان ناز پرورشان مانند حقه اسرار بوقلمون است. سپید رو، سیاه خط و خال، خوشچهره، اما مایل به کبر و نخوت هستند. معاشرتشان لطیف و گفتارشان شیرین است.
ظریفان و اعیان
تبریز ظریفان و اعیان بسیاری از فرقههای ضاله دارد، اما اقوام افشار، دُمدُمی، دُمبلی (دنبلی)، خلج، ترکمه (ترکمان) و گوک دولاق هم بسیارند. آنان همه از راه تجارت، ثروت قارون جمع کرده اند و همه شیعه مذهب هستند.
حکیمان و طبیبان تبریز
حدودا دوازده هزار رگ زن، طبیب، جراح، سرمه کش و چشم پزشک دارد. اما مردم به آنان چندان محتاج نیستند و از این رو این جماعت بیشتر به جمع آوری گیاهان در کوهها میپردازند.
صالحان و مشایخ
در تبریز بیش از هفت هزار مشایخ صالح، ناصح و واعظ وجود دارد. اصولا مردم شهر احترام بسیاری به سالمندان فانی نشان میدهند و از سخن آنان بیرون نمیروند. اما مذهبشان درست نیست.
مصنفین و شعرا
ارباب معارفش هفتاد و هشت نفر است که صاحب دیوان، فصیح اللسان و بدیعالبیان هستند. یاوری، شابی و صائبی از معروفترین آنان هستند.
آنچه اهل تبریز به تن میکنند
اعیان و اشراف شهر سربندی چند رنگ و یا سرخ به سر خود بندند که لفظ «قزلباش» (سرخ سر، دستار سرخ بر سر) هم از همین است. اما بیشترشان آنگونه که میان عجم رایج است، دستار سفید محمدی بر سر پیچند. در راس آن دستار کلاه صفوی نوک تیز بر سر گذارند که به آن «تاج» گویند. تاج علما بیش از دو وجب و تاج عوام یک وجب باشد. اعیان شهر پوست سمور آبی بر تن کنند و عوامش چوخه (لباس عادی پشمین) پوشند.
زبان اهالی تبریز
ارباب فرهنگ و معارف شهر به فارسی تکلم کنند، اما تره (احتمالا ترکمان، مانند بند «ظریفان و اعیان» در بالا) افشار و گوک دولاقهایش لهجه مخصوصی دارند که چند نمونه تقدیم میشود: هزه تانمه میشم (هنوز ندیده ام)، منمچون خاطرمانده اولوبدر (از من رنجیدهاست)، دارجنحمشم (رنجیده خاطر شدم)، یارونجشم (دشمن شدم)، آپارکیلن چاقری (شراب را بیاور) (۱۳).
هوای تبریز
سحرگاهان در این دیار باد ملایمی وزد که آن را «نسیم» نامند و به همگان حیات جاودان بخشد. از آن جهت است که در تبریز کسی تب نمی کند و سالمندانش تا یکصد و هفتاد سال نیز عمر کنند و هنوزحریفانی اندیشمند چون ارسطو باشند.
چاههای آب تبریز
به جز جریان آبی که از نُه کاریز تامین میشود، نُه هزار چاه آب هم دارد. اما آب کاریزها گواراتر از آب چاههاست.
حمامهای تبریز
بیست و یک حمام معروف و پرصفا دارد: حمام پشت کوشک، حمام شیخ، حمام جهانشاه، حمام دروازه میار میار، حمام دروازه سردرود، حمام دروازه شتربان، سرخاب، ری، شتربان و همچنین حمام دروازه رزجو (ویجویه) و حمام دروازه پل باغ. آب و هوای همه این حمامها لطیف است و دلاکهایش جوانان عفیف و پریرو هستند.
صنایع تبریز
استادان کاملی که در تبریز در صنعت نقاشی و رسامی، زرگری و خیاطی کار و فعالیت میکنند، در هیچ دیار دیگری یافت نمیشوند. از محصولات تبریز بخصوص پارچههای فاخری نظیر حریر، مخمل و «دارایی» (نوعی پارچه ابریشمی) با نام «پارچه تبریز» معروف شدهاست.
خوردنیها و نوشیدنیهای تبریز
لواش، نان جو، سنگک، حلقه روغنی، نان گرد سفید (کوکه؟)، چهل نوع پلوی لذیذ، کباب کبک، حلیم و هریسه، ماست آبه (آش ماست)، دُلمه و پالودههای تازه تبریز معروف است. میوههای آبدار و رنگارنگش نیز زبانزد است، به ویژه گلابی نجم خلف، گلابی پیغمبر، سیب میلانی، زردآلو، سیب نجم احمدی، انگور خرد دانه، انگور رزاقی و ملکی، زردآلوی طبرزدی، جزیره مجدالدینی و گلابی زنانه. از نوشیدنیهای مشهور تبریز میتوان از شیره هفت نوع انگور سلطانی، شراب ناب انگور ملکی، شراب انار، شراب گلنار، آب عسل و برای مردم عادی شراب ارزن و برنج نام برد (۱۴).
گردشگاهها و تفریحات
کوه سرخاب؛ هنگام نیمروزی اگر به قله اعلای این کوه برآیید، میتوانید دریاچه اورمیه (رومیه، ارومیه) را نیز ببینید. فاصله این کوه تا تبریز یک فرسخ است. گردشگاههای تبریز عبارت از چهل هزار باغ و باغچه و تفرجگاهاست. معروف ترینشان باغ شاه یعقوب است که در کنار مسجد شاه یعقوب قرار دارد و خان عالیشان این حقیر را به آنجا دعوت کرد. چنین باغی در عمرم ندیده بودم. بر سر طاق آن باغ تاریخ بنای این قصر چنین نوشته شده بود: «ایلدی فرهاد ایوان شیرین، سنه ۹۸۳» (سال ۱۵۷۵ م.). به غیر از خیابان شاه صفی که زبان از مدح آن عاجز است، باید از تفرجگاه میدان چوگان سخن گفت. در میانه این میدان دو ستون چوبی به همدیگر وصل شدهاند که در بالایش طاسی نقرهای گذاشتهاند. هر روز جمعه نوکران خان در آن میدان هنرنمایی کرده، تیر به سوی آن طاس اندازند و مردم به تماشا پردازند. همچنین بخصوص در روزهای نوروز که مخصوص دیار عجم است، میان اسبانی که چهل-پنجاه روز به خوبی خورانده و پرورانده شدهاند، جنگ برپا میکنند که تماشای عظیمی است. جنگ شتر، خروس، سگ، قوچ و گاو میش نیز هرکدام تماشای جالبی است.
عاشورای حسینی
هر سال در عاشورا یعنی دهم ماه محرم در همین میدان چوگان مراسم دیگری برگزار میشود که در آن هم اعیان و اشراف و هم مردم عادی با خیمهها و اسباب خود جمع میشوند و صحبتها و مراسم خاصی برای یادبود شهیدان دشت کربلا برگزار میکنند. آنها به همین مناسبت صدها هزار دیگ خیرات عاشورا میپزند و به خاطر روح شهدا بین دولتمند و گدا توزیع میکنند. همچنین حتی اعیان و اشراف بیتوجه به مقام و منزلتشان از مشک هایی که به گردن آویختهاند، آب و یا شربت به پیالههای بلور و عقیق ریخته، بین مردم تقسیم میکنند. خان شهر نیز که در این مراسم شرکت میکند، سراپرده مخصوصی در این معرکه برپا میکند که همه اعیان شهر در آنجا جمع میآیند. سپس «مقتل الحسین» (احتمالا روضه الشهدا) تلاوت میشود. آن هم شبیه مراسم تلاوت دعا و اشعار «مولود نبی» در بلاد روم (ترکیه) است و به محض آنکه بیان گردید که «شمر لعین حضرت امام حسین مظلوم را چنین و چنان شهید کرد»، از سراپرده منقشی که در آنجا برپا شده، پیکر سفید پوش و سر قطع شدهای که نمایانگر امام حسین است و هر دو به خون آغشتهاند، در برابر چشم حضار نمایان میشود. از پی آن پیکر فرزندان امام حمل میشوند که چند ده سال پس از هجرت رسولالله از تشنگی مرحوم شدهاند. به دنبال تماشای این صحنه، غریو و فریاد از جماعت میخیزد. هر کس دچار وجد و حالتی خاص گشته، مست و مدهوش میشود. در آن حالت صدها سلمانی تیغ بردست وارد صحنه میشوند و با تیغهای خود به سینه و بازوی هر عاشقی که خواهان ریختن خون خود در راه حسین باشد، شرحهها زده، خون جاری میکنند. سبزهزار، خون آلود گشته، تبدیل به لاله زار میگردد. آنگاه پس از پایان این مراسم، خیرات عاشورا صرف میشود و پس از سه روز و سه شب مراسم مقتل حسین به پایان میرسد.
گشت و گذار با خان در نواحی اطراف تبریز
در حومه تبریز هفت ناحیه (محال) وجود دارد که هر کدام شامل دهها روستای معمور و آبادان است: یکم، مهران رود که در شرق قرار گرفته و ازدروازه تبریز پنج فرسخ فاصله دارد و روت، باسمنج و سعید آباد از دهات آن است. دوم، سردرود که در سمت غرب شهر و به باغهای آن نزدیک است. از هشتاد ده تابع این ناحیه میتوان دوشت، جولان دروق، الفا بندلیس، لاکدرخ (لاکدیرج) و کجاآباد را نام برد. سوم، ناحیه «دیده هر در» (ویدهر) است که به فاصله چهار فرسخ در جنوب غرب تبریز واقع است و بیست و چهار قریه دارد. چهارم، ناحیه ارونق است که یک فرسخ از تبریز فاصله دارد، در غرب شهر قرار گرفته و شامل سی روستا میشود. پنجم عبارت است از رودقات که پشت کوه سرخاب و در شمال تبریز واقع است، یک فرسخ از تبریز فاصله دارد و صد قریه را شامل است. ششم جانمرود (خانم رود) است که بیست ده را شامل است. هفتم ناحیه بدوستان است که پشت ناحیه رودقات قرار دارد و از هفتاد روستا عبارت است. اگر بخواهیم همه احوال تبریز را نقل کنیم، کتابی ضخیم گردد، چرا که تبریز مشهورترین شهر ایرانزمین است و خداوند همیشه آن را معمور و آبادان نگهدارد.
(در بخش آینده این سیاحتنامه به یادداشت اولیا چلبی در باره مراغه و اردبیل خواهیم پرداخت.)
پانویس ها
(۱۰) در اینجا اولیا چلبی به حوادث و روایات تاریخی در باره تبریز و از جمله دست بدست گشتن آن میان ایران و عثمانی میپردازد که ما برای اختصار کلام، این بخش را نادیده گرفته به نقل مشاهدات خود این سیاح عثمانی میپردازیم. در ضمن در مورد اینکه زبیده خاتون همسر هارون الرشید مادر واقعی مامون بوده، روایتهای گوناگونی هست. بنا به یک روایت، مامون را زنی از کنیزان هارون به دنیا آورده است.
(۱۱) منظور چلبی ظاهرا مقام «بیگلر بیگی» در نظام اداری صفویان است. در این دوره ایران به ایالتهای بزرگ و کوچک و هر ایالت به ولایتها تقسیم شده بود. رئیس ایالتهای بزرگ مانند آذربایجان و خراسان «بیگلر بیگی» نام داشت. کلا رئیس ایالت عنوان «خان» و یا «حاکم» داشت وحاکم ولایت «شاه» و گاه «سلطان» نامیده میشد.
(۱۲) دردوره صفویان، گروهی از قزلباشان مسئول شکنجه «ویژه» بزهکاران و متهمین بودند و آن به این صورت انجام میگرفت که متهمها را پیش چشم مردم تکه پاره کرده، گوشت آنها را میخوردند. این شکنجه گران صفوی «چگین» نیز خوانده شده اند که احتمالا از لغت ترکی «چیگ یین» یعنی خوامخوار میآید.
(۱۳) تصویر و نمونههایی که چلبی از زبان مردم تبریز میدهد، ظاهرا نشان دهنده آن است که حتی در سالهای ۱۶۵۰ یعنی حدودا ششصد سال پس از سلجوقیان و کوچ و استقرار اقوام و قبایل ترک زبان در ایران، هنوز زبان مردم تبریز کاملا به ترکی تبدیل نشده بود. در باره «گوک دولاق»ها و دیگر زبانهای تبریز به زیرنویسهای (۸) و (۹) در بخش نخست مراجعه کنید.
(۱۴) چلبی در جای دیگری از این سیاحتنامه که در اینجا نقل نشده، به تفصیل شرح می دهد که چگونه خان تبریز در ضیافتی که به افتخار چلبی داده بود، اصرار می نمود که چلبی نیز مانند خان شراب بنوشد، اما او به خاطر رعایت اصول دین و شریعت، از این کار امتناع نموده است. در این صورت معلوم نیست که چگونه او بین شرابهای گوناگون تبریز فرق می گذارد و آنها را تعریف می نماید. اگرچه بعید به نظر می رسد، اما شاید هم منظور چلبی از لفظ «شراب» فقط شیره و شربت میوه است که این تفسیر هم نمی تواند در مورد «شراب ارزن» و «شراب برنج» صحت داشته باشد.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar