بهمن جعفری ، معترضی از شیراز که به قلبش شلیک شد
+85
رأی دهید
-4
ایران وایر ، شاهد علوی
«من واقعا نمیدانم رضا آن لحظه مشخص، لحظهای که گلولهای قلبش را هدف گرفت، در اعتراضات شرکت داشت یا در حال گذر و نظاره بوده است اما این را یقینا میدانم که رضا عاشق آزادی بود و دراینباره و نارضایتی از وضعیت موجود بارها پیشتر صحبت کرده بود. با کشتن رضا، یک عاشق آزادی را کشتند. درست هدف گرفته بودند، برای کشتن آزادی باید به قلبش شلیک کرد.»
این روایت درباره «بهمن (رضا) جعفری» یکی از جانباختههای شیراز است، روایت یکی از دوستان او که بهشرط محفوظ ماندن هویتش با ما گفتگو میکرد. هنوز مشخص نیست چه تعداد از معترضان در جریان سرکوب اعتراضات شیراز جانباختهاند. نام تعدادی از جانباختهها منتشر شده است و نام بسیاری هنوز مانده است منتشر شود. بهمن روز یکشنبه ۲۶ آبان در چهارراه زندان عادلآباد که محل تجمع بخشی از معترضان بود از روبرو هدف گلوله نیروهای امنیتی قرار گرفت و ساعتی بعد در آمبولانس جان باخت.
بهمن جعفری، ۲۸ ساله که در خانواده رضا صدایش میکردند تکنسین کامپیوتر بود و ساکن منطقه فرگاز در شیراز. بهمن یکی از بیشمار جوانانی بود که درگیر بیکاری و نداشتن هیچ چشماندازی از آینده هستند: «رضا نتوانست متناسب با رشته تحصیلی کار پیدا کند و از بیکاری هم عاصی بود. مدتی بود در یک تعمیرگاه صافکاری اتومبیل همان نزدیکهای منطقه محل زندگیاش، کارگری میکرد. پدر بهمن، رحمت جعفری، کارمند شرکت نفت بود و همه سالهای جنگ را در آبادان گذراند. یکی از عموهای بهمن، اسفندیار، از جانبازان ۸۰ درصدی جنگ و سالهاست ساکن آسایشگاه جانبازان است. یکی دیگر از عموهای بهمن که او نام خود را از ایشان به یادگار دارد هم سال ۱۳۶۸ اعدام شد. این عموی بهمن در آبادان سالهای جنگ در کمیته مردمی خدمت میکرد، اما ناگاه او را بازداشت کردند و مدتی بعد هم به دلایل غیرسیاسی اعدامش کردند.»
بهمن جعفری صبح یکشنبه حوالی ساعت ۱۰ صبح از خانه بیرون رفت. گویا قرار بوده به سرکار بود، اما ساعت ۱۱:۳۰ صبح یکشنبه ۲۶ آبان با خانواده بهمن تماس میگیرند و میگویند او نزدیک چهارراه زندان تصادف کرده است و به درمانگاهی همان نزدیکی منتقل شده است. چهارراه زندان خیلی به خانه بهمن نزدیک است و پدر و مادر او خیلی زود خود را به آنجا میرسانند و میبینند بهمن گلوله خورده و حالش بسیار وخیم است: «گلوله کمی بالاتر از قلبش خورده بود. بهمن را با توجه به فقدان امکانات در آن درمانگاه، سوار آمبولانس کرده تا به بیمارستان مرکزی شیراز برسانند، اما او قبل از رسیدن به بیمارستان در همان آمبولانس جان میبازد.»
گفته شده است برخی از جانباختگان اعتراضات آبان ۱۳۹۸ نه در زمان شرکت در اعتراضات که در زمان نظاره آن و یا صرفا عبور ناگزیر از محل اعتراضات جانباختهاند. مشخص نیست این گزاره چقدر در مورد هر جانباختهای صادق است: «بهمن آنطور که صاحبکارش به خانواده گفته است قرار بوده به محل کارش برود. آنها در منطقه فرگاز شیراز مینشینند و آن روز خیلی از مغازهها و کارگاهها در مناطقی از شیراز، ازجمله نزدیک فرگاز که شاهد اعتراضات بود، بسته بودند. من واقعا نمیدانم رضا آن لحظه مشخص در اعتراضات شرکت داشت یا در حال گذر و نظاره بوده است اما این را یقینا میدانم که رضا عاشق آزادی بود و دراینباره و بهکلی درباره نارضایتی خودش از وضعیت موجود بارها پیشتر صحبت کرده بود و میکرد. با کشتن رضا، یک عاشق آزادی را کشتند. درست هدف گرفته بودند، برای کشتن آزادی باید به قلبش شلیک کرد.»
پیکر بهمن همان روز به پزشک قانونی منتقل میشود تا پس از اعلام علت مرگ و صدور گواهی فوت تحویل خانواده شود: «خانواده میروند پزشک قانونی برای تحویل گرفتن پیکر بهمن؛ اما پیکر بهمن را تحویل ندادند و نگذاشتند کسی دیگر از اعضای خانواده هم پیکرش را ببیند. گفتند اینجا تجمع نکنید بروید هر وقت کار پزشک قانونی با این پیکر تمام شد خودمان خبرتان میکنیم بیایید تحویلش بگیرید.»
از روز دوشنبه دوندگی خانواده بهمن و مراجعات آنها برای تحویل گرفتن پیکر او شروع میشود. اما هر روز تنها پاسخی که میگیرند این است که بروید خودمان خبرت میکنیم. درنهایت، ۵ روز پس از جانباختن بهمن، روز جمعه اول آذر از فرمانداری شیراز به منزل آنها زنگ میزنند و از پدر بهمن میخواهند شخصا برای گرفتن نامه تحویل پیکر بهمن به آنجا مراجعه کند: «آنجا نامه تحویل پیکر را تحویل رحمت، پدر بهمن دادند و البته برای دادن همان نامه از او خواسته بودند برگهای را امضا کند اما خوب پدر بهمن اصلا حال خوبی نداشته است و نمیداند چه چیز را امضا میکند و درواقع بدون خواندن برگه آن را امضا کرده بود. به آقای جعفری تنها گفته بودند این یک تعهدنامه است. بیگناهان را میکشند و بعد بابت پس دادن جنازه کشتهشده تعهد هم میگیرند.»
خانواده بهمن روز جمعه پیکر او را تحویل میگیرند اما خانواده اجازه ندارد در اعلامیه ترحیم به علت مرگ او اشارهای بکند، مکلف هم میشوند هر جا هم پرسیدند بگویند بهمن در اثر سانحه جانباخته است و علاوه بر همه اینها مقامات امنیتی اجازه نمیدهند پیکر بهمن در دارالرحمه شیراز به خاک سپرده شود. تلاش سهروزه خانواده برای تغییر رای مقامات امنیتی شیراز در این مورد بینتیجه میماند. درنهایت اجازه داده میشود پیکر بهمن در دارالرحمه دیگری در حدود ۴۰ کیلومتری شیراز، دارالرحمه شهرک کُشَن، به خاک سپرده شود: «پیکر بهمن پس از سه روز بلاتکلیفی روز دوشنبه با حضور خانواده و ماموران امنیتی که نمیدانم برای چه آنجا بودند، در دارالرحمه کُشَن به خاک سپرده شد.»
خانواده بهمن جعفری از بختیاریهای ایذه هستند که تا شروع جنگ همه ساکن آبادان بودند، بعد از شروع جنگ و ضرورت تخلیه آبادان در همان ابتدای جنگ، خانواده آنها هم آواره سایر شهرهای کشور میشوند و ازجمله بخشی از خانواده در شیراز ساکن میشوند. اما این سکونت درازمدت خارج از خاندان موجب نمیشود برخی رسوم سنتی به فراموشی سپرده شود: «یکی از رسوم خاکسپاری ازدسترفتگان در میان بخش عمدهای از جنوبیهای ایران، تاب دادن عزیز ازدسترفته داخل خانه است. تاب دادن یعنی گرداندن مرده برای آخرین خداحافظی از خانهاش. خانواده میخواستند پیکر بهمن، کوچکترین فرزند خانواده را برای تاب دادن به خانه بیاورند، اما علیرغم اینکه آمبولانس حامل جنازه بهمن تا دم در خانه هم آمد، ماموران امنیتی اجازه پیاده کردن جنازه و بردن آن به داخل خانه و انجام این رسم را ندادند و خانواده ناچار شدند بهمن را مستقیم به دارالرحمه کُشن ببرند.»
علاوه بر همه اینها ماموران روز خاکسپاری و پیش از انجام مراسم، آقا رحمت، پدر بهمن را بار دیگر احضار میکنند. از او میخواهند اجازه ندهند برای مرگ بهمن چنان صدای شیون و زاری بلند شود: «داخل سردخانه و زمان شستن پیکر بهمن برای خاکسپاری هم ماموران امنیتی حضور داشتند تا خانواده یا حاضران از پیکر بهمن عکس و فیلم نگیرند. روی سروصدا کردن هم حساسیت داشتند. نباید صدای شیون و زاری کسی بلند میشد، نه پدرش، نه مادرش و نه برادرش و نه خواهرانش.»
ماموران امنیتی و قضایی شیراز برخلاف آنچه در تهران و البرز در دو روز گذشته انجام شد، هنوز در شیراز با خانواده بهمن محمودی دیداری انجام ندادهاند و هنوز مشخص نیست بهمن جز افرادی است که قرار است به خانواده او پیشنهاد شهید شناخته شدن بهمن و دیه گرفتن داده شود یا نه: «مادر بهجت، مادر بهمن، هنوز در شوک است و تا حالا یک قطره اشک هم نریخته است. فکر نمیکنم چنین پیشنهادی را قبول کنند. مادر بهجت فقط میگوید میخواهد بداند چه کسی با پسر او چنین کاری کرده است. میگوید میخواهد بداند قاتل بچهاش کیست.»
این دوست بهمن میگوید او «بچه آرام و خوبی بود و کشتنش شوک زیادی به همه وارد کرده است.» خانواده در فکر برگزاری مراسم چهلم در مسجد هستند هرچند هنوز جایی را نگرفتهاند و هماهنگی خاصی انجام نشده است اما بیش از آن میخواهند مساله جانباختن بهمن را پیگیری کنند و امیدوارند کسی پیدا شود تا بدانند چه رخ داده است شاید دلشان کمی آرام شود: «در برگه فوت نوشتهاند برخورد جسم سخت. برخورد جسم سخت یعنی چه؟ به بهمن بهقصد کشت شلیک کردند و او را بهعمد کشتند.»
این روایت درباره «بهمن (رضا) جعفری» یکی از جانباختههای شیراز است، روایت یکی از دوستان او که بهشرط محفوظ ماندن هویتش با ما گفتگو میکرد. هنوز مشخص نیست چه تعداد از معترضان در جریان سرکوب اعتراضات شیراز جانباختهاند. نام تعدادی از جانباختهها منتشر شده است و نام بسیاری هنوز مانده است منتشر شود. بهمن روز یکشنبه ۲۶ آبان در چهارراه زندان عادلآباد که محل تجمع بخشی از معترضان بود از روبرو هدف گلوله نیروهای امنیتی قرار گرفت و ساعتی بعد در آمبولانس جان باخت.
بهمن جعفری، ۲۸ ساله که در خانواده رضا صدایش میکردند تکنسین کامپیوتر بود و ساکن منطقه فرگاز در شیراز. بهمن یکی از بیشمار جوانانی بود که درگیر بیکاری و نداشتن هیچ چشماندازی از آینده هستند: «رضا نتوانست متناسب با رشته تحصیلی کار پیدا کند و از بیکاری هم عاصی بود. مدتی بود در یک تعمیرگاه صافکاری اتومبیل همان نزدیکهای منطقه محل زندگیاش، کارگری میکرد. پدر بهمن، رحمت جعفری، کارمند شرکت نفت بود و همه سالهای جنگ را در آبادان گذراند. یکی از عموهای بهمن، اسفندیار، از جانبازان ۸۰ درصدی جنگ و سالهاست ساکن آسایشگاه جانبازان است. یکی دیگر از عموهای بهمن که او نام خود را از ایشان به یادگار دارد هم سال ۱۳۶۸ اعدام شد. این عموی بهمن در آبادان سالهای جنگ در کمیته مردمی خدمت میکرد، اما ناگاه او را بازداشت کردند و مدتی بعد هم به دلایل غیرسیاسی اعدامش کردند.»
بهمن جعفری صبح یکشنبه حوالی ساعت ۱۰ صبح از خانه بیرون رفت. گویا قرار بوده به سرکار بود، اما ساعت ۱۱:۳۰ صبح یکشنبه ۲۶ آبان با خانواده بهمن تماس میگیرند و میگویند او نزدیک چهارراه زندان تصادف کرده است و به درمانگاهی همان نزدیکی منتقل شده است. چهارراه زندان خیلی به خانه بهمن نزدیک است و پدر و مادر او خیلی زود خود را به آنجا میرسانند و میبینند بهمن گلوله خورده و حالش بسیار وخیم است: «گلوله کمی بالاتر از قلبش خورده بود. بهمن را با توجه به فقدان امکانات در آن درمانگاه، سوار آمبولانس کرده تا به بیمارستان مرکزی شیراز برسانند، اما او قبل از رسیدن به بیمارستان در همان آمبولانس جان میبازد.»
گفته شده است برخی از جانباختگان اعتراضات آبان ۱۳۹۸ نه در زمان شرکت در اعتراضات که در زمان نظاره آن و یا صرفا عبور ناگزیر از محل اعتراضات جانباختهاند. مشخص نیست این گزاره چقدر در مورد هر جانباختهای صادق است: «بهمن آنطور که صاحبکارش به خانواده گفته است قرار بوده به محل کارش برود. آنها در منطقه فرگاز شیراز مینشینند و آن روز خیلی از مغازهها و کارگاهها در مناطقی از شیراز، ازجمله نزدیک فرگاز که شاهد اعتراضات بود، بسته بودند. من واقعا نمیدانم رضا آن لحظه مشخص در اعتراضات شرکت داشت یا در حال گذر و نظاره بوده است اما این را یقینا میدانم که رضا عاشق آزادی بود و دراینباره و بهکلی درباره نارضایتی خودش از وضعیت موجود بارها پیشتر صحبت کرده بود و میکرد. با کشتن رضا، یک عاشق آزادی را کشتند. درست هدف گرفته بودند، برای کشتن آزادی باید به قلبش شلیک کرد.»
پیکر بهمن همان روز به پزشک قانونی منتقل میشود تا پس از اعلام علت مرگ و صدور گواهی فوت تحویل خانواده شود: «خانواده میروند پزشک قانونی برای تحویل گرفتن پیکر بهمن؛ اما پیکر بهمن را تحویل ندادند و نگذاشتند کسی دیگر از اعضای خانواده هم پیکرش را ببیند. گفتند اینجا تجمع نکنید بروید هر وقت کار پزشک قانونی با این پیکر تمام شد خودمان خبرتان میکنیم بیایید تحویلش بگیرید.»
از روز دوشنبه دوندگی خانواده بهمن و مراجعات آنها برای تحویل گرفتن پیکر او شروع میشود. اما هر روز تنها پاسخی که میگیرند این است که بروید خودمان خبرت میکنیم. درنهایت، ۵ روز پس از جانباختن بهمن، روز جمعه اول آذر از فرمانداری شیراز به منزل آنها زنگ میزنند و از پدر بهمن میخواهند شخصا برای گرفتن نامه تحویل پیکر بهمن به آنجا مراجعه کند: «آنجا نامه تحویل پیکر را تحویل رحمت، پدر بهمن دادند و البته برای دادن همان نامه از او خواسته بودند برگهای را امضا کند اما خوب پدر بهمن اصلا حال خوبی نداشته است و نمیداند چه چیز را امضا میکند و درواقع بدون خواندن برگه آن را امضا کرده بود. به آقای جعفری تنها گفته بودند این یک تعهدنامه است. بیگناهان را میکشند و بعد بابت پس دادن جنازه کشتهشده تعهد هم میگیرند.»
خانواده بهمن روز جمعه پیکر او را تحویل میگیرند اما خانواده اجازه ندارد در اعلامیه ترحیم به علت مرگ او اشارهای بکند، مکلف هم میشوند هر جا هم پرسیدند بگویند بهمن در اثر سانحه جانباخته است و علاوه بر همه اینها مقامات امنیتی اجازه نمیدهند پیکر بهمن در دارالرحمه شیراز به خاک سپرده شود. تلاش سهروزه خانواده برای تغییر رای مقامات امنیتی شیراز در این مورد بینتیجه میماند. درنهایت اجازه داده میشود پیکر بهمن در دارالرحمه دیگری در حدود ۴۰ کیلومتری شیراز، دارالرحمه شهرک کُشَن، به خاک سپرده شود: «پیکر بهمن پس از سه روز بلاتکلیفی روز دوشنبه با حضور خانواده و ماموران امنیتی که نمیدانم برای چه آنجا بودند، در دارالرحمه کُشَن به خاک سپرده شد.»
خانواده بهمن جعفری از بختیاریهای ایذه هستند که تا شروع جنگ همه ساکن آبادان بودند، بعد از شروع جنگ و ضرورت تخلیه آبادان در همان ابتدای جنگ، خانواده آنها هم آواره سایر شهرهای کشور میشوند و ازجمله بخشی از خانواده در شیراز ساکن میشوند. اما این سکونت درازمدت خارج از خاندان موجب نمیشود برخی رسوم سنتی به فراموشی سپرده شود: «یکی از رسوم خاکسپاری ازدسترفتگان در میان بخش عمدهای از جنوبیهای ایران، تاب دادن عزیز ازدسترفته داخل خانه است. تاب دادن یعنی گرداندن مرده برای آخرین خداحافظی از خانهاش. خانواده میخواستند پیکر بهمن، کوچکترین فرزند خانواده را برای تاب دادن به خانه بیاورند، اما علیرغم اینکه آمبولانس حامل جنازه بهمن تا دم در خانه هم آمد، ماموران امنیتی اجازه پیاده کردن جنازه و بردن آن به داخل خانه و انجام این رسم را ندادند و خانواده ناچار شدند بهمن را مستقیم به دارالرحمه کُشن ببرند.»
علاوه بر همه اینها ماموران روز خاکسپاری و پیش از انجام مراسم، آقا رحمت، پدر بهمن را بار دیگر احضار میکنند. از او میخواهند اجازه ندهند برای مرگ بهمن چنان صدای شیون و زاری بلند شود: «داخل سردخانه و زمان شستن پیکر بهمن برای خاکسپاری هم ماموران امنیتی حضور داشتند تا خانواده یا حاضران از پیکر بهمن عکس و فیلم نگیرند. روی سروصدا کردن هم حساسیت داشتند. نباید صدای شیون و زاری کسی بلند میشد، نه پدرش، نه مادرش و نه برادرش و نه خواهرانش.»
ماموران امنیتی و قضایی شیراز برخلاف آنچه در تهران و البرز در دو روز گذشته انجام شد، هنوز در شیراز با خانواده بهمن محمودی دیداری انجام ندادهاند و هنوز مشخص نیست بهمن جز افرادی است که قرار است به خانواده او پیشنهاد شهید شناخته شدن بهمن و دیه گرفتن داده شود یا نه: «مادر بهجت، مادر بهمن، هنوز در شوک است و تا حالا یک قطره اشک هم نریخته است. فکر نمیکنم چنین پیشنهادی را قبول کنند. مادر بهجت فقط میگوید میخواهد بداند چه کسی با پسر او چنین کاری کرده است. میگوید میخواهد بداند قاتل بچهاش کیست.»
این دوست بهمن میگوید او «بچه آرام و خوبی بود و کشتنش شوک زیادی به همه وارد کرده است.» خانواده در فکر برگزاری مراسم چهلم در مسجد هستند هرچند هنوز جایی را نگرفتهاند و هماهنگی خاصی انجام نشده است اما بیش از آن میخواهند مساله جانباختن بهمن را پیگیری کنند و امیدوارند کسی پیدا شود تا بدانند چه رخ داده است شاید دلشان کمی آرام شود: «در برگه فوت نوشتهاند برخورد جسم سخت. برخورد جسم سخت یعنی چه؟ به بهمن بهقصد کشت شلیک کردند و او را بهعمد کشتند.»
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar