fredag 25 september 2015

نگاهی دوباره به فیلمفارسی؛ از مهوش تا امین حیایی

نگاهی دوباره به فیلمفارسی؛ از مهوش تا امین حیایی

  • 58 دقیقه پیش
Image copyrightBBC World Service
بیش از هشتاد سال از آغاز سینمای ایران و همزادش فیلمفارسی می گذرد. با گذشت سال ها و تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران می توان دو سوال درباره فیلمفارسی مطرح کرد:
الف) آیا فیلمفارسی هنوز هم زنده است؟ پاسخ به این سؤال مثبت است. فقط نگاهی گذرا به پوسترهای فیلم‌های اخیر سینمای تجاری ایران، خط داستانی آن‌ها، بازیگرانشان و تماشای یک سکانس از این فیلم‌ها کافی است که حضور بدترین شکل سینمای فارسی زبان را تأیید کند.
ب) آیا این عناصر هرگز به طور کامل از سینمای ایران رخت بربسته بودند؟ پاسخ این سؤال که به نظر من مهم‌ترین پرسشی است که در این چارچوب تاریخی و زیبایی‌شناختی می‌شود پرسید این است که فیلمفارسی هرگز جایی نرفته بود که حالا بازگشته باشد؛ فیلمفارسی فقط تغییر چهره داده و در حال تطبیق با شرایط دوران سیاسی اجتماعی تازه – یعنی انقلاب و اسلامی شدن جامعه– بود. خود این مسأله می‌تواند یک بار دیگر نبوغ فیلمفارسی در رنگ عوض کردن و دوام آوردن در شرایط متفاوت را ثابت کند.
سکس، عرق‌خوری و رقص در کافه با دامن‌هایی با طول یک وجب رفت، اما فیلمفارسی – به عنوان یک روش از تولید و دریافت سینما- هرگز ایران را رها نکرد. دو سال و نیم بعد از درگذشت دکتر امیرهوشنگ کاوسی که اصطلاح فیلمفارسی را وضع کرد، این شاه‌کلید درک دنیای مغشوش و عجیب سینمای تجاری ایران هنوز ذره‌ای عینیت و اهمیت‌اش را از دست نداده است.
Image copyrightl
Image captionسکس، عرق‌خوری و رقص در کافه با دامن‌هایی با طول یک وجب رفت، اما فیلمفارسی – به عنوان یک روش از تولید و دریافت سینما- هرگز ایران را رها نکرد.
دکتر کاوسی در قصیده معروفی که در وصف فیلمفارسی سرود، با طنزی گزنده نه فقط سینمای تجاری آن دوران را به مسخره گرفت، بلکه انگار سینمای عامه‌پسند ایران در طول شصت و پنج سال اخیر را توصیف کرد:
«مقصر نبودند بازیگران
و نه فیلم‌بردار و فن‌آوران
متاعی ز نیرنگ و پر از فریب
وسیله برای ریال و سپردن به جیب
...
چه گویم؟ نواری که یک ساعتند
درامش شده مضحکِ غیرعمد
که بی‌مایه کس غرق جهل گران
چه داند که گوید در آموزش دیگران؟
...
سزای نواری چنین است: سپردن به خاک
ولی می‌توان گفت حیف از آن کداک
و این طرح زشت از بزرگان ما
بود "فیلمفارسی" و نه سینما.»
اما چه مشخصاتی در فیلم‌های امروز هست که با وجود فقدان بعضی از عناصر آشنای فیلمفارسی این پدیده را هم‌چنان زنده نگاه می‌دارد؟
_____________________________________________________
بازیگرانی مثل ناصر ملک‌مطیعی و فردین که آدم‌های اخلاقی و مثبت فیلمفارسی بودند از کار منع شدند تا بیش‌تر بدمن‌ها و متجاوزهای این سینما تقریباً بدون وقفه به کارشان ادامه بدهند و در دنیای تازه نقش افسران بعثی را بازی کنند.
______________________________________________________
بعضی عناصر مشترک بین دو دوره از حیات فیلمفارسی می‌توانند این‌ها باشند:
روایت‌ فیلم‌ها – این آثار مبتنی بر تصادف‌های باورنکردنی، چرخش‌های داستانی محیرالعقول و سوء‌تفاهم‌های اغراق‌آمیزند. طنزی دارند که در بهترین حالت ساده‌لوحانه و در بدترین حالت سخیف و توهین‌آمیز است، در حالی که تعلیق و اضطرابشان بیش‌تر به کمدی پهلو می‌زند تا یک هیجان سینمایی حساب شده.
شخصیت‌ها – آدم‌های این فیلم‌ها با وجودی که از تیپ‌های آشنای اجتماعی آمده‌اند معمولاً در حد همان تیپ می‌مانند و دروغین‌تر از آنند که به عنوان یک انسان صاحب هویت فردی جدی گرفته شوند.
موقعیت‌ها – تضاد طبقاتی که با عشق حل می‌شود و آن نزاع بی‌پایان سنت و مدرنیزم که معمولاً به نفع سنت به سرانجام می‌رسد.
شکل ساخت فیلم‌ها – بر اساس کلیشه‌های موفق و ستاره‌های محبوب آخرین فیلم و یا بازسازی فیلمفارسی‌های دیگر یا آثار موفق سینمای جهان. معمولاً هیچ چیز در آن‌ها تازه نیست.
این‌ها جانمایه فیلمفارسی‌اند که چه بانو مهوش به آن‌ها جان ببخشد و چه امین حیایی، خوراک سینمایی طبقه‌های اجتماعی مختلف ایران بوده و هستند.
رواج ویدئوی خانگی - طوری که سوپر سرکوچه هم پنیر لیقوان می‌فروشد و هم نسخه‌ای از این فیلم‌ها - به آسان دیده شدن این آثار در ایران امروز کمک شایانی کرده است. خود تلویزیون با برنامه‌های سطحی اش، به خصوص در سریال‌های طنز، یکی از بانیان اصلی رشد این سینما و محل تربیت بعضی از ستارگان آن بوده است.
نباید فراموش کرد که حتی در روزهای اوج شور انقلابی هم فیلمفارسی آزادانه به بقای خودش ادامه داده است. فیلمفارسی‌سازانی که در ایران مانده بودند و مشکل عمده‌ای نداشتند، لات محل را تبدیل کردند به ساواکی محل و به ستیز با او رفتند. رقص در کافه جایش را به کشف و شهود ناگهانی و انقلابی شدن داد. صدای عهدیه رفت تا آهنگ‌های انقلابی صحنه‌های باورنکردنی مسخ و استحاله را همراهی کند.
Image copyrightfars
Image captionسینماهای ملیِ عامه‌پسند - چنان که فیلمفارسی یکی از جالب‌‌توجه‌ترین نمونه‌هایش در دنیاست - بازتابی از ضمیرناخودآگاه ملت‌هایند. بر همین اساس فیلمفارسی هم به نیازهای مشخصی در ایران پاسخ می‌دهد. این فیلم‌ها را کارگردان‌هایشان نمی‌سازند، این فیلم‌ها را خود مردم با استقبالشان می‌سازند. کارگردان‌ها فقط کارشان کنترل رفتار تماشاگر و تکرار آن چیزهایی است که آن‌ها پسندیده‌اند.
بازیگرانی مثل ناصر ملک‌مطیعی و فردین که آدم‌های اخلاقی و مثبت فیلمفارسی بودند از کار منع شدند تا بیش‌تر بدمن‌ها و متجاوزهای این سینما تقریباً بدون وقفه به کارشان ادامه بدهند و در دنیای تازه نقش افسران بعثی را بازی کنند.
اما فیلمفارسی حتی پیش از پیروزی انقلاب هم از تغییرات قریب‌الوقوع بو برده بود و نزدیک به انقلاب، سکس در فیلم‌ها کاستی گرفت و مثلاً به جایش اعتیاد به مواد مخدر که بعدها به عنوان "برنامه سازمان یافته حکومت پهلوی برای انحراف و نابودی جوانان" تفسیر شد از فیلمفارسی‌ها سردرآورد.
از آن طرف فیلمفارسی از نظر فنی یک جریان بی‌اعتنا به فن‌آوری‌های تازه نبود و نیست. اگر فیلم‌های اولیه سینمای ایران با دوربین کوکی شانزده میلی‌متری ساخته می‌شدند، کارگردان همان فیلم‌ها وقتی که لازم شد فیلم‌های سینمااسکوپ و رنگی و به قول خودشان "وزین" و "شاهکار" هم می‌ساختند.
امروز تکنولوژی ویدئو و آسان بودن تولید فیلم با دوربین‌های دیجیتال بزرگ‌ترین موهبت برای فیلمفارسی‌سازان است. دیگر نه در نوبت قرار گرفتن برای در اختیار داشتن یکی از چند دوربین سی و پنج میلمتری موجود در کشور لازم است و نه فرستادن فیلم به لابراتوآر. فیلم‌ها می‌توانند به آسانی در منزل تهیه‌کننده و روی یک کامپیوتر تدوین شوند.
این فقط تهیه‌کننده‌های بخش خصوص نیستند که ساخت فیلمفارسی را یک سرمایه‌گذاری مطمئن می‌دادند، فیلمفارسی در دنیای تولیدات رسمی و شبه رسمی و در آثار فیلمسازان مقبول حکومتی هم به همان اندازه حی و حاضر است.
مثلاً تنها گونه سینمایی تمام و کمالْ دست پروردۀ جمهوری اسلامی یعنی سینمای دفاع مقدس را در نظر بگیرید؛ این سینما منهای چند کارگردان با استعداد و خلاق مثل ابراهیم حاتمی‌کیا و رسول ملاقلی‌پور کمابیش در طی تاریخش با معیارهای فیلمفارسی عمل کرده: اغراق، شلختگی در ساخت، سیاهی و سفیدی مطلق، قهرمان‌پروری‌های بی‌اساس و تقلید محض از اکشن‌های درجه سه آمریکایی. مثلاً واقعاً فرق صحنه‌های بی‌شماری که در فیلم‌های دفاع‌مقدس، قهرمان در شوری ناگهانی به روی دشمن رگبار می‌گشاید و همه را نابود می‌کند با پشت مسلسل رفتن پوری بنایی در فیلم "خداحافظ تهران" (ساموئل خاچیکیان) چیست؟ جز این که احتمالاً ساخته خاچیکیان برای زمان خودش به مراتب فیلم خوش‌ساخت‌تری بوده و لااقل یک زن را سزاوار این دانسته که به رویارویی با دشمنان برود (گیرم که "دشمنان" فیلم خاچیکیان در آن تحریف‌های همیشگی فیلمفارسی عشایر بی‌نوا هستند.)
شاید تماشای این فیلم‌ها برای یک عده شکنجه باشد، اما عده بیش‌تری هستند که این فیلم‌ها را می‌پسندند و حتی احتمالاً از آن‌ها الهام می‌گیرند. این که این فیلم‌های چه ارزش‌ها یا ضدارزش‌هایی را به جامعه امروز ایران منتقل می‌کنند خود بحث دیگری است.
سینماهای ملیِ عامه‌پسند - چنان که فیلمفارسی یکی از جالب‌‌توجه‌ترین نمونه‌هایش در دنیاست - بازتابی از ضمیرناخودآگاه ملت‌هایند. بر همین اساس فیلمفارسی هم به نیازهای مشخصی در ایران پاسخ می‌دهد. این فیلم‌ها را کارگردان‌هایشان نمی‌سازند، این فیلم‌ها را خود مردم با استقبالشان می‌سازند. کارگردان‌ها فقط کارشان کنترل رفتار تماشاگر و تکرار آن چیزهایی است که آن‌ها پسندیده‌اند.
Image copyrightncrdt
Image captionاین که دولت ترجیح می‌دهد به فیلم‌هایی که ساختار روایی‌شان به فیلم‌های کمدی سکسی ایتالیایی (بدون سکس) شباهت دارد اجازه اکران بدهد تا "قصه‌ها"ی رخشان بنی‌اعتماد خودش قصه دیگری است.
اگر فیلمی به قول سینمایی‌ها کار نکند (یعنی نفروشد)، فیلمفارسی ساز ایراد کار را پیدا کرده و عنصر یا عناصر باعث شکست را در کار بعدی اش کنار می‌گذارد. به همین خاطر فیلمفارسی دنیایی به مراتب پویاتر از سینمای مستقل و یا هنری ایران دارد.
نکته دیگر این که فیلمفارسی هم برای خودش درجاتی دارد؛ بد و بدتری دارد. همه را نباید با یک چوب زد. این سینما ناخواسته حاوی عناصر فرهنگی (یا در واقع ضدفرهنگی) اقلیت‌های و طبقه‌های اجتماعی سرکوب شده است. این دنیایی است که لمپن‌های شهرهای بزرگ ایران در آن فرصتی برای عرضه وجود پیدا می‌کنند؛ زنان با قدرتی نسبی ظاهر می‌شوند، گیرم که همچنین نقش‌هایشان در بند نگاه جنسیت زده و تحقیرآمیز کارگردانان مرد باشد.
فیلمفارسی یک سینمای هوشمند است. مثل یک طوطی آن‌چه بشنود را بدون این که الزاماً معنای چیزی که شنیده را بداند تکرار می‌کند. نفس این تکرار یک سند تاریخی می‌سازد، ثبت یک دوران توسط سینما که امروز یا فردا به کار خواهد آمد.
راه مبارزه با فیلمفارسی چیست؟ نه نیازی به قل و زنجیر هست و نه منع و سانسور. بزرگ‌ترین مبارزه با فیلمفارسی حضور فیلمسازان متفاوت سینمای ایران است که هر فیلم خوبشان می‌تواند نقشی موثر در تغییر ذائقه تماشاگر داشته باشد. باید فقط شرایطی فراهم آورد که آثار سینمای مستقل دیده شوند. باز هم این که دولت ترجیح می‌دهد به فیلم‌هایی که ساختار روایی‌شان به فیلم‌های کمدی سکسی ایتالیایی (گیرم بدون سکس) شباهت دارد اجازه اکران بدهد تا "قصه‌ها"ی رخشان بنی‌اعتماد خودش قصه دیگری است.
اگر فیلمفارسی بین سال‌های ۱۳۳۰ تا اول دهه ۱۳۶۰ محصول مستقیم سیاست‌های فرهنگی اسف‌بار و غیرمنطقی و سانسور کورِ حکومت پهلوی بود، فیلمفارسی امروز هم فرزند خلف همه آن چیزهایی است که جمهوری اسلامی از لحظه تولد تا امروز ترویج کرده، به آن دامن زده و اجازه تصویر کردن داده است.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar