آوارگان، تعارف، نزاکت، صراحت
- 25 دقیقه پیش
پدیدهٔ آوارگان، کوچدادهشدگان، راندهشدگان، پناهندگان، پناهجوها، فراریها، بیخانمانها و دربهدرها نتیجهٔ غلبه و فتح و قتل عام، و از پیامدهای مهندسی اجتماعی است. حکومتها و حکمرانان لازم میدیدهاند ترکیب جمعیت و نسبت قومها تغییر کند، و دست به جابهجا کردن یا حتی قلعوقمع اقوامی زدهاند.
مانند بسیاری موارد مهندسی اجتماعی، نتیجهٔ نهایی ممکن است همان خواست طراحان تغییر نباشد. مشهورترین یا بدنام ترین مورد مهندسی قومی، پاکسازی ”آلمان بزرگ“ و کل اروپا از یهودیان منکوب و هراسان، تنها ده سال پس از شروع برنامه به ایجاد دولت قدرتمند و نترس یهود منجر شد. این خوابوخیال رایش سوم هم نتیجهای سخت خلاف انتظار داشت. انگار انسان محکوم به غافلگیرشدن در برابر نتایج اعمال خویش و در برابر آینده است.
در مواردی، نتایج مورد نظر را به دست میدهد اما با شدت یا ضعفی ورای تصور طراحان. شاهان صفوی کسانی را برای ترویج مذهب شیعه از جبل عامل (لبنان امروزی) به ایران آوردند. سپس برای انداختن جامعهای فرسوده و کمرمق در مسیر صنعت به منظور ایجاد توان مقاومت در برابر عثمانی که همتای اروپای آن زمان بود، ارمنیهایی به پایتخت ایران کوچاندند.
نتیجه تماشایی است: کوچدادهشدگان دستهٔ اول مردمی را که پیشتر ساکن این سرزمین بودهاند ”یکدرصدی“ میخوانند. کوچدادهشدگان دستهٔ دوم همچنان ”اقلیت“ و ”ارامنهٔ ایران“ (نه حتی ایرانیان ارمنی) خطاب میشوند.
طنز حذر از سرزمین های کفر
امروز جهان وضعیت ناخواسته و غریب دیگری در برابر دارد. نبرد میان شیعه و سنی و فروپاشی عراق و سوریه و لیبی به شکلگیری پدیدهٔ داعش انجامیده که سختگیریاش در اجرای احکام و نیز جنگهای ویرانگر داخلی جماعتی بزرگ را تارانده است.
در حالی که برنامهٔ داعشیون برای بازگشت به اسلام ناب نیاز به رعایا دارد، هنوز روشن نیست گریز دستهجمعی جماعت تا چه حد اخلال در طرح آنهاست. همین قدر میتوان گفت انگار آنها هم غافلگیر شدهاند و این از ویدئوهایشان که مسلمانها را به قلمرو ”خلافت اسلامی“ دعوت میکند و از مهاجرت به ”سرزمینهای کفر“ بر حذر میدارد پیداست. دلیلی که اقامه میکنند: زندگی در کشورهای غربی زمینهساز ”معاصی کبیره“ است، حقارت مسلمانها را در پی دارد و مانع میشود به ”تکالیف و واجبات دینی“ خود عمل کنند.
از این بحث که حق و حقوق در جهانبینی داعش جایی ندارد و نگاهش یکسر متکی به تکلیف است بگذریم؛ این طرز فکر مختص آن دار و دسته نیست. نکتهٔ طنزگونه در اندرزشان به فراریان است که به نظر داعشیون از فرط خداپرستی روی پا بند نیستند و دنبال جایی برای انجام تکالیف دینی میگردند: در رفتن از تور ما همانا یعنی سقوط در ورطهٔ گناه و انحطاط اخلاقی و معاصی کبیره.
در یک سالی که از ظهورشان میگذرد هرچه کردهاند میتواند بروز اعتقاد قلبی به حقیقت و مصلحت باشد. اما این شوخی خنک که سر جایت بمان تا دخلت را بیاورم به حد مسخرهای ناپخته است و باورکردنش دشوار که صادرکنندگان چنین انذاری حتی ذرّهای به حرفی که میزنند اعتقاد دارند. بیشتر نشان از این دارد که تب مهندسی اجتماعی به شیوهٔ دینی هم زود عرقش درمیآید. سقوط از مهیب و مخوف بودن و رعدآسا حرفزدن به لودگی و چرتوپرت گفتن.
در آن سو، هراس از نفوذ داعش در اروپا در پوشش سیل پناهجویان جای بحث دارد. تاکنون نگرانی غرب این بوده است که ستیزهجوهای دارای گذرنامهٔ کشورهای غربی بهعنوان شهروند رسمی به خانه برگردند و تکنیکهای کشتاری که در خاورمیانه یاد گرفتهاند در اروپا هم پیاده کنند.
مقدمهٔ آن واهمه این واقعیت است که ستیزهجویان مورد نظر در اروپا به دنیا آمدهاند و مدرسه رفتهاند اما در خانههایی انباشته از طرز فکر اسلامی خاورمیانهای بزرگ شدهاند و از همسالانی نظیر خویش تأثیر پذیرفتهاند. پس داعش نباید نیاز داشته باشد به اروپا آدم اعزام کند. در خود اروپا جزیرههای خردهفرهنگ ناهمگن با اکثریت کشور میزبان تالاب پرورش مجاهدان راه خشونت و تنفر از سفیدهای مسیحی است.
از همین رو در میان سیل پناهجویان این روزهای اروپا سفید و موبور طبقهٔ متوسط غیرمسیحی یا کمترمسلمان سوریه را جداگانه ارزیابی میکنند. اما در آمریکا نه. دههها تبلیغ شدید رسانههای راست تصویری چنان سیاه از آن کشور به دست داده است که حتی مصائب بیخانمانها در کوتاهمدت مشکل بتواند آن را خاکستری کند.
قومیت عربی تنها یکی از رگههای موجود در مخزن ژنتیک مردم سوریه، و اسلام در شکلی مدیترانهای و رقیقشده تنها یکی از عناصر فرهنگ آن کشور است.
جمهوری اسلامی ایران، گرچه تا حد بسیار زیادی مقصر فلاکت سوریه است که قربانی دلارهای تفرقهافکن و نبرد شیعه و سنی شد، حتی اگر امکان پذیرش داشت پناهجوی سوری نمیپذیرفت. نوع پوشش و فرهنگ و شیوهٔ زندگی و رنگ پوست و نژاد مدیترانهای نوادگان فنیقیها میتواند در ایران اسلامی سخت مسئلهساز باشد.
زمستان ۵۹ ورود جنگزدگان آبادان پیشنمازهای شیراز را عصبانی کرد و روی منبر حرفهایی زدند که در یادها ماند. با توجه به نارضایی عمومی از دخالتهای سماجتآمیز جمهوری اسلامی در دعواهای ملتهای دیگر، پیداشدن سر و کلهٔ پناهندگان سوری در ایران بینهایت بعید است.
این ناشکیبایی تنها به دیدگاه سیاسی برنمیگردد. در ایران به مهاجران افغانستانی هم از خیلی بالا نگاه میکنند هرچند اینها هیچگاه مواجببگیر و نانخور و سربار نبودهاند؛ در این مملکت کار کردهاند و زحمت کشیدهاند.
کشورهای ثروتمند جنوب خلیج فارس حتی زیر انتقاد شدید جهانی با صراحت میگویند کمکهایشان را نقدی و خشکه میدهند اما پناهنده نمیپذیرند. استقبال پرهیاهوی فلسطینیهای ساکن کویت از ارتش اشغالگر عراق که به قصهٔ ”اخوّت عربی“ پایان داد کاملاً روشن کرد عواقب این کار تعارفبردار نیست.
سیل آوارگان پناهجوی خاورمیانه اروپای غربی را در منگنه گذاشته است اما گرفتاری تنها در منابع مالی نیست.
اعتبار لیبرالیسم غربی با آزمونی سخت در خطر افتاده است. زمانی سفیر عثمانی در فرانسه با دیدن باغهای زیبای آن کشور گفت ”این دنیا زندان مؤمنان و بهشت بیدینان است.“ داعش گرچه ظاهراً غافلگیر شده که شماری بزرگ از مغلوبان پا به فرار میگذارند، از این نظر میتواند خشنود باشد که بهشت کافران لیبرالمنش را خوب به دردسر انداخته است.
تا چندی پیش عمدتاً استرالیا در هچل بود. به رهگیری دریایی دست زد و پناهجویان را به جاهای دیگر فرستاد. چند ایرانی هم که امید رسیدن به شادکامی در انتهای رنگین کمان داشتند سر از کامبوج درآوردند.
بندر کاله در شمال فرانسه هم نقطهٔ تمرکز پناهجویانی شد که امیدوار بودند خود را قاچاقی از راه تونل مانش به بریتانیا برسانند. بحران جنوب ایتالیا هم گسترش یافت و اینک از ترکیه و شرق مدیترانه تا اروپای مرکزی گسترده است. به غرب اروپا و سراسر آن کشید و ادامه خواهد یافت.
هجوم بلازدگان نگونبخت و/یا جویندگان زندگی بهتر به هر سرزمینی میتواند در چشم میزبان در حکم بلا و آفت باشد و شعارهای سیاسی و مواعظ اخلاقیاش را در بوتهٔ آزمایش بیندازد.
دیوارها
پس از برچیدهشدن دیوار برلن به نظر میرسید با بهاصطلاح ”پایان تاریخ“، تنها دیوار مرزبندی در چین مکانی توریستی خواهد بود. اما دیوارهای دیگری در اسرائیل، در مرز آمریکا با مکزیک و در جاهای دیگر بالا رفت و کلافهای فلز تیغدار در قلب اروپا سیمهای خاردار جنگ جهانی اول را به یاد میآورد. خندق و میدان مین هم در راه است؟
در قرن پانزدهم، ورود توپ در فتح قسطنطنیه به ساختن قلعههای سنگی پایان داد. امروز در عصر چشم ماهواره و پهپاد مسلح، کشیدن دیوار در برابر ایلغار آدمهای پیاده به دستور کار برمیگردد.
دیوار کلمات تلخ و سخنان تحقیرآمیز هم بالا میرود. حرف نخستوزیر بریتانیا دربارهٔ پناهجویان بندر کاله (”یک مشت خارجی درهم و برهم مثل مور و ملخ“) بازتاب منفی در آن کشور داشت. و وقتی از دولت مجارستان انتقاد کردند چرا پلیس به سوی پناهجویان نان پرتاب میکند، بیانیهٔ رسمیاش توضیح داد اینها حتی بلد نیستند برای گرفتن نان در صف بایستند.
دعوت صدراعظم آلمان از پناهجوها حتی در دولت خودش نالازم و نسنجیده تلقی شد و کشورهای همسایه به زبان یا در عمل گفتند مهاجران از هر راهی دلشان میخواهد به آلمان بروند اما از این طرف نه. البته بیشتر در عمل تا به زبان. عجالتاً حرفزدن از پیامد یله شدن دهها هزار غریبه در خیابانها خلاف شفقت انسانی و نزاکت اجتماعی و عملی دستراستی تلقی میشود.
خاورمیانه با نابودی شهرها و رفتن جوانان مدرسهرفتهاش به خویشتن خویش و آنچه خود داشت، یا نداشت، رجعت میکند. و در غرب این نظرها قوت میگیرد: پولی که میخواهید خرج جنگ کنید به این آدمها بدهید جایی بیرون از سرزمینهای ویرانشان مثل آدم زندگی کنند؛ و وقتی این همه مرد جوان که از دیوار راست بالا میروند کشورشان را رها میکنند، چرا جوانان غربی برای نفت، یا هرچه، در آن شنزارها خودشان را به کشتن بدهند؟
پیامد هجوم درماندگان مشرقزمینی به غرب شاید تنها از این نظر قابل پیشبینی باشد که کشورهای آماج هجوم ناچارند بیشتر به سرچشمهٔ مسئله فکر کنند. پیشتر هم به نظر خودشان به منشأ مسائل پرداختهاند ـــــ در افغانستان، عراق، لیبی، سوریه ــــ و نتیجه هر بار فاجعهای بزرگتر و بدتر بوده است.
سیاسیون غرب راه گریزی از مخمصهٔ فراریان جنگهای گسترده در برابر نمیبینند و دخالت بیشتر یعنی شیرجهرفتن در باتلاق. امکان بیطرفی در نزاعهای زایندهٔ این شرایط وخیم را حتی همقطاران و ملتهای خودشان باور ندارند. برای بیطرفماندن دولتهای آنها دویست سال دیر شده است.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar