تصاویری از وضعیت اسف بار کودکان سوری : در جستجوی خوشبختی!
+50
رأی دهید
-10
فرادید: ادامه جنگ وضعیت مردم سوریه را هر روز بدتر و بدتر میکند. اخیرا تصاویری از فرزندان پناهجویان سوری منتشر شده که بازگوی شرایط وخیم آنها است.
به گزارش فرادید به نقل از دیلی میل، جنگ باعث شد تا کودکان سوری مدرسه را ترک کنند و همراه خانوادههای خود به کشورهای اروپایی مهاجرت کنند. البته این اقدام سختیهای فراوانی را برای آنها به همراه داشت. سختیهایی که حتی بزرگسالان نیز دیگر تاب تحمل آن را ندارند.
برخی از مهاجران چندی پیش به آلمان و اتریش و سوئد رسیدند و به نظر میرسد به شکل موقتی در مامنی امن سکونت کنند، اما صف مهاجرت سوریها همچنان ادامه دارد. بسیاری از خانوادهها آواره شده و فرزندانشان شبها حتی جای خوابیدن هم ندارند.
تصاویر کودکانی که از شدت سرما خود را بغل کرده و در فضای باز میخوابند، قلب هر بینندهای را خواهد آزرد. پتو و تشک تمیز نایاب است. بسیاری از این کودکان مجبورند حتی به یک تشک کثیف هم قانع باشند. بیشک خاطرات اعضای خانواده و درگذشتگانشان هر شب در ذهن کودکان سوری نقش میبندد. با این حال، خواب شبانه در جویها و فضای باز به نظر درمانی موقتی برای آنها است.
از سال 2011، جنگ بین بشار اسد، گروه تروریستی سوریه و ارتش آزاد سوریه بالا گرفت. این درگیری تاکنون جان 200 هزار نفر را گرفته و حدود چهار میلیون نفر نیز آواره شدهاند.
آتش جنگ به چشم هزاران کودکی رفته که آیندهای نامشخص را در روبهروی خود میبینند. برخی از کودکان آسیب دیده سوریه آنقدر کم سن و سال هستند که در طول زندگی خود جز جنگ و خشونت هیچ چیزی را ندیده است. بسیاری دیگر از کودکان سوری هم فقط خاطرات مهاجرت را به یاد دارند. آنها خاطرات گذرایی را از زندگی آرام خود در شهرهای حلب و حمص را به یاد دارند.
این تصاویر اما داستانی دیگر را برای ما بازگو میکنند؛ داستان کودکان سوری که در جستجوی زندگی بهتر به اروپا رفته ولی مجبور شدهاند به بدترین شرایط تن دهند. شاید درک شرایط کودکان سوری برای دیگران سخت باشد، چرا که آنها فقط میدانند بریده شدن سر عزیزانشان توسط داعش چه سختی میتواند داشته باشد.
این تصاویر برشی کوچک از زندگیِ اسف بار کودکان سوری در کشورهای اروپایی است. برخی از آنها با بیماریهایی نظیر فلج اطفال و ذاتالریه دست و پنجه نرم میکنند. برخی دیگر نیز به جنگ و خشونت در کشورشان میاندیشند.
در ادامه با تصاویر و داستان زندگی برخی از این کودکان آشنا خواهید شد.
به گزارش فرادید به نقل از دیلی میل، جنگ باعث شد تا کودکان سوری مدرسه را ترک کنند و همراه خانوادههای خود به کشورهای اروپایی مهاجرت کنند. البته این اقدام سختیهای فراوانی را برای آنها به همراه داشت. سختیهایی که حتی بزرگسالان نیز دیگر تاب تحمل آن را ندارند.
برخی از مهاجران چندی پیش به آلمان و اتریش و سوئد رسیدند و به نظر میرسد به شکل موقتی در مامنی امن سکونت کنند، اما صف مهاجرت سوریها همچنان ادامه دارد. بسیاری از خانوادهها آواره شده و فرزندانشان شبها حتی جای خوابیدن هم ندارند.
تصاویر کودکانی که از شدت سرما خود را بغل کرده و در فضای باز میخوابند، قلب هر بینندهای را خواهد آزرد. پتو و تشک تمیز نایاب است. بسیاری از این کودکان مجبورند حتی به یک تشک کثیف هم قانع باشند. بیشک خاطرات اعضای خانواده و درگذشتگانشان هر شب در ذهن کودکان سوری نقش میبندد. با این حال، خواب شبانه در جویها و فضای باز به نظر درمانی موقتی برای آنها است.
از سال 2011، جنگ بین بشار اسد، گروه تروریستی سوریه و ارتش آزاد سوریه بالا گرفت. این درگیری تاکنون جان 200 هزار نفر را گرفته و حدود چهار میلیون نفر نیز آواره شدهاند.
آتش جنگ به چشم هزاران کودکی رفته که آیندهای نامشخص را در روبهروی خود میبینند. برخی از کودکان آسیب دیده سوریه آنقدر کم سن و سال هستند که در طول زندگی خود جز جنگ و خشونت هیچ چیزی را ندیده است. بسیاری دیگر از کودکان سوری هم فقط خاطرات مهاجرت را به یاد دارند. آنها خاطرات گذرایی را از زندگی آرام خود در شهرهای حلب و حمص را به یاد دارند.
این تصاویر اما داستانی دیگر را برای ما بازگو میکنند؛ داستان کودکان سوری که در جستجوی زندگی بهتر به اروپا رفته ولی مجبور شدهاند به بدترین شرایط تن دهند. شاید درک شرایط کودکان سوری برای دیگران سخت باشد، چرا که آنها فقط میدانند بریده شدن سر عزیزانشان توسط داعش چه سختی میتواند داشته باشد.
این تصاویر برشی کوچک از زندگیِ اسف بار کودکان سوری در کشورهای اروپایی است. برخی از آنها با بیماریهایی نظیر فلج اطفال و ذاتالریه دست و پنجه نرم میکنند. برخی دیگر نیز به جنگ و خشونت در کشورشان میاندیشند.
در ادامه با تصاویر و داستان زندگی برخی از این کودکان آشنا خواهید شد.
عبدالکریم در کنار میدان میخوابدعبدالکریم 17 ساله شده است و در خیابانهای شهر آتن میخوابد. او آهی در بساط ندارد و هر چه داشت را به قاچاقچیها داد تا او را از راه دریا به سوریه برسانند. عبدالکریم شبها در میدان اومونویا میخوابد. روزی نیست که به تعداد پناهجویان سوری در آتن صدها نفر اضافه نشود. در اینجا نان قاچاقچیان در روغن است. آنها برای جعل پاسپورت و بلیت هواپیما چه پولهایی که به جیب نمیزنند. عبدالکریم اما پولی ندارد که به آنها بدهد و به همین دلیل هنوز هم در آتن مانده است. او گوشی همراه یکی از هموطنانش را به امانت گرفته تا به مادرش در سوریه زنگ بزند: عبدالکریم زبانش نمیچرخد که از شرایط وخیمش در آتن به مادرش چیزی بگوید. او میگوید که فقط دو آرزو دارد: دوباره در تختخوابش بخوابد و دوباره بتواند خواهر کوچکش را در آغوش بگیرد.
احمد و خانوادهاش هیچ سرپناهی ندارنداحمد 7 سال دارد و شبها در پیادهروی خیابانی در مرز مجارستان و اتریش میخوابد. او زندگی آرامی داشت. او در خانهشان در ادلب خوابیده بود که ناگهان یک بمب با خانهی آنها اصابت کرد. برادر کوچکش در این حادثه کشته شد، ولی احمد با وجود ترکشی که به سر خورده بود از خانه خارج شد. خانواده آنها راهی جز فرار نداشتند. آنها شبها در اتوبوس میخوابیدند و از زمانی که سوریه را ترک کردند مجبور شدند در جاده و جنگل بخوابند.
تصویری از عبدالله
عبدالله 5 ساله است و مجبور است در بیرون ایستگاه مرکزی بلگراد بر روی یک تشک کثیف بخوابد. او از نوعی بیماری خونی رنج میبرد و علیرغم سن کمش شاهد کشته شدن خواهرش در خانهشان در درعا بود. مادرش توان پرداخت هزینهی درمان او را ندارد. عبدالله هنوز در شوک از دست دادن خواهرش است و شبی نیست که کابوسی وحشتناک نبیند.
رالیا و رحاف در خیابانهای بیرونرالیا و رحاف به ترتیب هفت و 13 سال دارند. آنها تمام یک سال گذشته را همراه پدرشان روی کارتن در خیابانهای بیروت خوابیدهاند. آنها از دمشق آمدهاند؛ در آنجا یک نارنجک موجب کشته شدن مادر و برادرش شد.
احمد در صربستاناحمد، شش ساله، روی چمنهای روستای «هورگوس» در شمال صربستان میخوابد. او و خانوادهاش سعی دارند خود را با پای پیاده به کشورهای امن اروپا برسانند. عموی احمد سرپرستی او را بر عهده دارد، چرا که پدرش در شهر دیرالزور کشته شد.
گلستان، دختر شش سالهی اهل کوبانیگلستان دختری شش ساله است که میگوید دلش برای بالشت خودش در خانهشان در کوبانی تنگ شده است. او حالا در شهر سوروچ ترکیه زندگی میکند. گلستان میگوید که از خوابیدن میترسد، چرا که هر شب کابوس میبیند.
شم در آغوش مادرششم یک سال دارد و هنوز متوجه چیزی نیست؛ مادرش اما به جای او تمام غمهای دنیا را بغل کرده است. شم حالا در آغوش مادرش جا خوش کرده و تنها دلخوشی مادرش محسوب میشود. این دو در مرز اتریش و صربستان هستند. آنها یک روز پس از آنکه مرز کشورهای اروپایی به روی پناهجویان سوری باز شد، راهی اتریش شدند.
شهد عاشق نقاشی استشهد، 7 ساله، عاشق نقاشی است. جنگ داخلی سوریه ذهن او را به شدت مشوش کرده است. به همین دلیل، تنها سوژههای نقاشی شهد اسلحه است. مادرش شهد میگوید که اسلحه همه جا دیده میشود. خانوادهی او برای پیدا کردن غذا در مجارستان متحمل سختیهای فراوانی شدهاند.
امیر بعد از 20 ماه هنوز زبان باز نکرده استامیر بیست ماهه شده اما مادرش میگوید که تا حالا یک کلمه هم صحبت نکرده است؛ البته امیر کودک خوشخندهای است. مادر امیر میگوید به احتمال فراوان او زمانی که در شکم مادرش بوده آسیب دیده است. آنها در لبنان زندگی میکنند.
فاطمه شاهد تولد جنین مرده بوده که به دریا انداخته شدفاطمه دختری 9 ساله است. او جزو آن دسته از پناهجویان سوری است که به سوئد رسیدهاند. او شبها در جای گرم و نرم میخوابد، اما هنوز هم تمام صحنات خشن جنگ را به یاد دارد و شبها آنها را مرور میکند. خانواده فاطمه در شهر ادلب سوریه زندگی میکردند که راهی کمپی در لبنان شدند. اما پس از دو سال سکونت در آن کمپ با قایق راهی سوئد شدند. در آن قایق، فاطمه مادری را دید که نوزاد مردهای را به دنیا آورد و آن نوزاد به دریا انداخته شد.
شیراز به فلج اطفال مبتلا استشیراز 9 سال دارد. در سه ماهگی مشخص شد که او فلج اطفال دارد. شیراز در حال حاضر در گهوارهای چوبی در کمپی در سوروچ ترکیه میخوابد. پدر و مادر شیراز از پس پرداخت هزینههای درمان دخترشان برنمیآیند.
فارا؛ دختری زیبا که عاشق فوتبال استفارا دو سال دارد و در شهر ازرق اردن زندگی میکند. او عاشق فوتبال است. پدرش نیز همیشه همراه او است و سعی میکنند شرایط بازی فوتبال را برای او مهیا کند.
«تمام» حملات هوایی را به یاد داردتمام پنج سال دارد. او هنوز حملات هوایی به شهرشان حمص را به یاد دارد که اغلب در شب صورت میگرفت. او دو سال است که به همراه خانواده از شهر حمص کوچ کرده و در انتظار مامنی امن در آینده نزدیک است. او هم مانند فارا در شهر ازرق اردن زندگی میکند.
لمار مجبور است در فضای باز بخوابدلمار هم پنج سال دارد و اهل بغداد است. او روی پتویی در نزدیکی روستای هورگوس در شمال صربستان خوابیده است. لمار به همراه خانوادهاش برای خرید از خانه بیرون رفته بودند که متوجه شدند یک بمب به نزدیکی خانهشان اصابت کرده است. آنها مانند هزاران پناهجوی سوری از طریق دریا به اروپا رفتهاند.
عبدالله 5 ساله است و مجبور است در بیرون ایستگاه مرکزی بلگراد بر روی یک تشک کثیف بخوابد. او از نوعی بیماری خونی رنج میبرد و علیرغم سن کمش شاهد کشته شدن خواهرش در خانهشان در درعا بود. مادرش توان پرداخت هزینهی درمان او را ندارد. عبدالله هنوز در شوک از دست دادن خواهرش است و شبی نیست که کابوسی وحشتناک نبیند.
رالیا و رحاف در خیابانهای بیرونرالیا و رحاف به ترتیب هفت و 13 سال دارند. آنها تمام یک سال گذشته را همراه پدرشان روی کارتن در خیابانهای بیروت خوابیدهاند. آنها از دمشق آمدهاند؛ در آنجا یک نارنجک موجب کشته شدن مادر و برادرش شد.
احمد در صربستاناحمد، شش ساله، روی چمنهای روستای «هورگوس» در شمال صربستان میخوابد. او و خانوادهاش سعی دارند خود را با پای پیاده به کشورهای امن اروپا برسانند. عموی احمد سرپرستی او را بر عهده دارد، چرا که پدرش در شهر دیرالزور کشته شد.
گلستان، دختر شش سالهی اهل کوبانیگلستان دختری شش ساله است که میگوید دلش برای بالشت خودش در خانهشان در کوبانی تنگ شده است. او حالا در شهر سوروچ ترکیه زندگی میکند. گلستان میگوید که از خوابیدن میترسد، چرا که هر شب کابوس میبیند.
شم در آغوش مادرششم یک سال دارد و هنوز متوجه چیزی نیست؛ مادرش اما به جای او تمام غمهای دنیا را بغل کرده است. شم حالا در آغوش مادرش جا خوش کرده و تنها دلخوشی مادرش محسوب میشود. این دو در مرز اتریش و صربستان هستند. آنها یک روز پس از آنکه مرز کشورهای اروپایی به روی پناهجویان سوری باز شد، راهی اتریش شدند.
شهد عاشق نقاشی استشهد، 7 ساله، عاشق نقاشی است. جنگ داخلی سوریه ذهن او را به شدت مشوش کرده است. به همین دلیل، تنها سوژههای نقاشی شهد اسلحه است. مادرش شهد میگوید که اسلحه همه جا دیده میشود. خانوادهی او برای پیدا کردن غذا در مجارستان متحمل سختیهای فراوانی شدهاند.
امیر بعد از 20 ماه هنوز زبان باز نکرده استامیر بیست ماهه شده اما مادرش میگوید که تا حالا یک کلمه هم صحبت نکرده است؛ البته امیر کودک خوشخندهای است. مادر امیر میگوید به احتمال فراوان او زمانی که در شکم مادرش بوده آسیب دیده است. آنها در لبنان زندگی میکنند.
فاطمه شاهد تولد جنین مرده بوده که به دریا انداخته شدفاطمه دختری 9 ساله است. او جزو آن دسته از پناهجویان سوری است که به سوئد رسیدهاند. او شبها در جای گرم و نرم میخوابد، اما هنوز هم تمام صحنات خشن جنگ را به یاد دارد و شبها آنها را مرور میکند. خانواده فاطمه در شهر ادلب سوریه زندگی میکردند که راهی کمپی در لبنان شدند. اما پس از دو سال سکونت در آن کمپ با قایق راهی سوئد شدند. در آن قایق، فاطمه مادری را دید که نوزاد مردهای را به دنیا آورد و آن نوزاد به دریا انداخته شد.
شیراز به فلج اطفال مبتلا استشیراز 9 سال دارد. در سه ماهگی مشخص شد که او فلج اطفال دارد. شیراز در حال حاضر در گهوارهای چوبی در کمپی در سوروچ ترکیه میخوابد. پدر و مادر شیراز از پس پرداخت هزینههای درمان دخترشان برنمیآیند.
فارا؛ دختری زیبا که عاشق فوتبال استفارا دو سال دارد و در شهر ازرق اردن زندگی میکند. او عاشق فوتبال است. پدرش نیز همیشه همراه او است و سعی میکنند شرایط بازی فوتبال را برای او مهیا کند.
«تمام» حملات هوایی را به یاد داردتمام پنج سال دارد. او هنوز حملات هوایی به شهرشان حمص را به یاد دارد که اغلب در شب صورت میگرفت. او دو سال است که به همراه خانواده از شهر حمص کوچ کرده و در انتظار مامنی امن در آینده نزدیک است. او هم مانند فارا در شهر ازرق اردن زندگی میکند.
لمار مجبور است در فضای باز بخوابدلمار هم پنج سال دارد و اهل بغداد است. او روی پتویی در نزدیکی روستای هورگوس در شمال صربستان خوابیده است. لمار به همراه خانوادهاش برای خرید از خانه بیرون رفته بودند که متوجه شدند یک بمب به نزدیکی خانهشان اصابت کرده است. آنها مانند هزاران پناهجوی سوری از طریق دریا به اروپا رفتهاند.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar