«عبور از کانال مانش با قایق خطرناک است، ما با کامیون آمدیم»
+14
رأی دهید
-9
مریم، شیا و عزیز
عزیز هنا که عراقی است، قرار بود در فرانسه به قاچاقچیان پول بپردازد تا او خانوادهاش را با قایق بادی از کانال مانش (اینگلیش چنل) به بریتانیا عبور دهند. اما وقتی از تجربه سفر دوستش خبر شد که در این راه کم مانده بود جانش را از دست بدهد، تصمیمش را عوض کرد.
عزیز هنا، همسرش مریم و دختر پنجسالهاش شیا در اکتبر ۲۰۱۸ به شهر مرزی دانکرک فرانسه رسیدند و بیش از ۲۰ بار تلاش کردند تا از کانال مانش بگذرند. آنها بالاخره در آخر هفته گذشته موفق شدند از طریق کامیون به بریتانیا برسند.
آنها برای مدتی میخواستند از طریق قایق لاستیکی بادی این سفر را طی کنند. قاچاقچیان، عبور از کانال را "بیخطر" وانمود کرده بودند و گفته بودند که یکی از آنها هم به همراه مهاجران برای حدود بیست کیلومتر سفر کند.
عزیز به نقل از این قاچاقچیان میگوید: "وقتی وارد آبهای انگلیس میشوید، آنها به پلیس زنگ میزنند و پلیس به کمک شما میآید و شما را به انگلستان میبرد. همه قاچاقچیان همین را میگویند." گفته میشود که در این مرحله، قاچاقاچی در قایقی دیگر به فرانسه بازمیگردد.
اما تجربیات دو نفر از دوستان عزیز در کمپ دانکرک او را وحشتزده کرد.
کمپ دانکرکبهادر و شکوه که ایرانی و مسیحی هستند با دو فرزند شان، مریم و بنیامین در یک صبح زمستانی به ساحلی در جنوب بندر کشتیها با ماشین برده شدند و با شش نفر دیگر سوار یک قایق شدند.
حدود پانزده دقیقه پس از حرکت، قایق واژگون شد و هیچ کسی جلیقه نجات هم نداشت.
مریم هفتساله میگوید او تنها کسی بود که میتوانست شنا کند. او میگوید: "این آب خیلی سرد بود، بسیار سرد. پاهایم سرد شده بود. میخواستم بمیرم...برادرم را دیدم ولی نتوانستم خودم را به او برسانم."
خوشبختانه بهادر توانست آنها را روی قایق واژگونشده قرار دهد.
مریم میگوید: "دریا خیلی بالا و پایین میرفت...خیلی تند و تاریک بود. مادرم گریه میکرد و دعا میخواند و دیگران فریاد میزدند و کمک میخواستند."
بالاخره آنها نجات داده شدند، اما هر دو کودک به بیمارستان منتقل شدند تا به خاطر سرمازدگی (هیپوترمی) تحت مداوا قرار بگیرند.
بهادر و کودکانش مریم و بنیامینداستان دیگری که عزیز را از عبور با قایق باز داشت، تجربه دوستش، سلیمان و شریک زندگی سلیمان، سایری بود. این دو نفر هم ایرانی مسیحی هستند.
آنها زمانی که ناگهان موتور قایق حامل شان از کار افتاد، ساعتها داخل دریا بودند. آنها و همراهانشان تلاش کردند که موتور را دوباره روشن کنند، اما مخلوطی از آب شور و مواد سوختی داخل قایق را فراگرفت و باعث سوختگی افراد داخل قایق شد.
سلیمان میگوید: "پوست ما میسوخت، خیلی دردناک بود. واقعا ترسیده بودیم. یکی گریه میکرد، یکی دعا میخواند. قایق به این طرف و آن طرف حرکت میکرد."
"ما از خدا میپرسیدیم که 'چرا؟ چه چیزی برای ما دارد اتفاق میافتد؟ چرا؟ ' من هم از خدا پرسیدم 'چرا ای خدا مرا از ایران آوردی که در این دریا بمیرم؟ هیچ کسی نمیداند من کجا هستم ' حتی سه ساعت بعد از آن که موتور ما از کار افتاد، هنوز هم داخل دریا بودیم."
هوا تاریک بود و قایقی که سلیمان فکر میکند بریتانیایی بود، آنها را به یک کشتی فرانسوی برد و همه سرنشینان به بیمارستانی در فرانسه برده شدند.
عزیز در کامیونی که او را به بریتانیا آوردبعد از شنیدن این داستانها، عزیز به قاچاقچیان در دانکرک گفت که او میخواهد این سفر را با کامیون طی کند. مادرش با ضمانت خانهاش ۱۰ هزار پوند قرض گرفت و به افراد وابسته به قاچاقچیان در عراق داد و بعد از آن داستان دنبالهدار تلاشهای ناموفق آنها برای عبور از کانال مانش شروع شد.
گاهی آنها را سگهای پلیس در بندر فرانسه از کامیونی که پنهان شده بودند پیدا میکردند. بعضی مواقع در کامیون اشتباهی جا به جا شده بودند که به سمت رومانی و اسپانیا میرفت. یکبار هم داخل کامیون یخچالی رفتند اما شیا نتوانست سردی آن را تحمل کند و بیمار شد.
عزیز میگوید پلیس فرانسه وقتی آنها پیدا میکرد، رفتار سختگیرانهای نداشت و در بیشتر مواقع آرزوی بخت خوش برای دفعه بعد میکرد.
عبور موفقیتآمیز او در یک روز شنبه اتفاق افتاد. قاچاقچیان زدند و آنها را توسط اتوبوس از دانکرک به یکی از پارکینگهای کامیون به بلژیک بردند. در آنجا داخل یک کامیون مربوط به یک راننده رومانی یکجا با یک خانواده دیگر جا به جا کردند و به این ترتیب عزیز و خانوادهاش از طریق تونل مانش (یورتونل) وارد بریتانیا شدند. تا زمانی که کامیون به شهر نورثهمتون انگلستان نرسیده بود، همه ساکت بودند ولی همین که کامیون به این شهر رسید، سر و صدا کردند تا این که راننده کامیون را متوقف کرد و از دیدن آنها غافلگیر شد.
عزیز و خانوادهاش در بین درختان پنهان شدند تا این که خویشاوندان عزیز که در بریتانیا زندگی میکنند خودشان را به آنها رساندند و آنها را به جای امنتری منتقل کردند و چند ساعت بعد عزیز به اداره پلیس رفت و درخواست پناهندگی کرد.
عزیز میگوید زندگی در عراق به دلیل تلاشی که پانزده سال پیش، در دوره نوجوانی برای رسیدن به بریتانیا کرده بود، برایش خطرناک شد. در آن زمان همراه سفرش پس از پریدن از کامیونی که سرعت کمی داشت، جانش را از دست داد. سالها بعد از آن به گفته او، عموی این فرد با عزیز تماس گرفت و ناگهانی او را متهم کرد و مسئول کشته شدن همراه سفرش دانست و از او درخواست ۵۰ هزار پوند غرامت کرد و تهدید کرد که اگر این مبلغ را نپردازد، دختر عزیز را خواهد کشت.
عزیز میگوید به دلیل این که میتواند انگلیسی حرف بزند و خویشاوندانی در بریتانیا دارد، نمیخواست در فرانسه بماند. او همچنین میگوید دولت بریتانیا به مهاجران و پناهجویان کمک میکند. او میگوید: "آنها خانه و همه چیز میدهند...در فرانسه اینچنین نیست. کمک میکنند ولی مثل اینجا نه."
او اضافه میکند: "خیلی خوشحالم و خدا را شکر. انگلستان برای من مثل بهشت است. در اینجا هیچ کسی نمیتواند به ما آسیب برساند و بعد از سپری شدن ماهها حالا میتوانیم به راحتی بخوابیم. دخترم میتواند به مدرسه برود و آموزش ببیند. او خیلی زرنگ خواهد بود و شاید یک پزشک شود."
شیا، دختر عزیز با راب لاوری، فعال مهاجرت در دانکرکنیل کریپس، سربازرس واحد پلیس جرایم سازمانیافته در منطقه جنوبشرق بریتانیا ( SEROU) میگوید بالا رفتن سطح مراقبت در بنادر کشتی و جدیتر شدن بازرسی کامیونها اخیرا باعث شده مهاجران بیشتر گزینه عبور توسط قایق از کانال مانش را انتخاب کنند.
او میگوید: "پیشبینی میکنم در بهار وقتی هوا آرامتر شود، شمار قایقها افزایش خواهد یافت."
بهادر، دوست عزیز، با وجود تجربه فاجعهباری که با خانوادهاش داشت در نظر دارد دوباره با قایق از کانال مانش عبور کند. او میگوید"ما میخواهیم از اینجا فرار کنیم."
"دوباره نمیتوانیم به ایران برویم، به خاطر این که من یک مسیحی هستم و قطعا جانم را از دست میدهم. دریا خطرناک است، اما ایران خطرناکتر است."
عزیز هنا، همسرش مریم و دختر پنجسالهاش شیا در اکتبر ۲۰۱۸ به شهر مرزی دانکرک فرانسه رسیدند و بیش از ۲۰ بار تلاش کردند تا از کانال مانش بگذرند. آنها بالاخره در آخر هفته گذشته موفق شدند از طریق کامیون به بریتانیا برسند.
آنها برای مدتی میخواستند از طریق قایق لاستیکی بادی این سفر را طی کنند. قاچاقچیان، عبور از کانال را "بیخطر" وانمود کرده بودند و گفته بودند که یکی از آنها هم به همراه مهاجران برای حدود بیست کیلومتر سفر کند.
عزیز به نقل از این قاچاقچیان میگوید: "وقتی وارد آبهای انگلیس میشوید، آنها به پلیس زنگ میزنند و پلیس به کمک شما میآید و شما را به انگلستان میبرد. همه قاچاقچیان همین را میگویند." گفته میشود که در این مرحله، قاچاقاچی در قایقی دیگر به فرانسه بازمیگردد.
اما تجربیات دو نفر از دوستان عزیز در کمپ دانکرک او را وحشتزده کرد.
کمپ دانکرکبهادر و شکوه که ایرانی و مسیحی هستند با دو فرزند شان، مریم و بنیامین در یک صبح زمستانی به ساحلی در جنوب بندر کشتیها با ماشین برده شدند و با شش نفر دیگر سوار یک قایق شدند.
حدود پانزده دقیقه پس از حرکت، قایق واژگون شد و هیچ کسی جلیقه نجات هم نداشت.
مریم هفتساله میگوید او تنها کسی بود که میتوانست شنا کند. او میگوید: "این آب خیلی سرد بود، بسیار سرد. پاهایم سرد شده بود. میخواستم بمیرم...برادرم را دیدم ولی نتوانستم خودم را به او برسانم."
خوشبختانه بهادر توانست آنها را روی قایق واژگونشده قرار دهد.
مریم میگوید: "دریا خیلی بالا و پایین میرفت...خیلی تند و تاریک بود. مادرم گریه میکرد و دعا میخواند و دیگران فریاد میزدند و کمک میخواستند."
بالاخره آنها نجات داده شدند، اما هر دو کودک به بیمارستان منتقل شدند تا به خاطر سرمازدگی (هیپوترمی) تحت مداوا قرار بگیرند.
بهادر و کودکانش مریم و بنیامینداستان دیگری که عزیز را از عبور با قایق باز داشت، تجربه دوستش، سلیمان و شریک زندگی سلیمان، سایری بود. این دو نفر هم ایرانی مسیحی هستند.
آنها زمانی که ناگهان موتور قایق حامل شان از کار افتاد، ساعتها داخل دریا بودند. آنها و همراهانشان تلاش کردند که موتور را دوباره روشن کنند، اما مخلوطی از آب شور و مواد سوختی داخل قایق را فراگرفت و باعث سوختگی افراد داخل قایق شد.
سلیمان میگوید: "پوست ما میسوخت، خیلی دردناک بود. واقعا ترسیده بودیم. یکی گریه میکرد، یکی دعا میخواند. قایق به این طرف و آن طرف حرکت میکرد."
"ما از خدا میپرسیدیم که 'چرا؟ چه چیزی برای ما دارد اتفاق میافتد؟ چرا؟ ' من هم از خدا پرسیدم 'چرا ای خدا مرا از ایران آوردی که در این دریا بمیرم؟ هیچ کسی نمیداند من کجا هستم ' حتی سه ساعت بعد از آن که موتور ما از کار افتاد، هنوز هم داخل دریا بودیم."
هوا تاریک بود و قایقی که سلیمان فکر میکند بریتانیایی بود، آنها را به یک کشتی فرانسوی برد و همه سرنشینان به بیمارستانی در فرانسه برده شدند.
عزیز در کامیونی که او را به بریتانیا آوردبعد از شنیدن این داستانها، عزیز به قاچاقچیان در دانکرک گفت که او میخواهد این سفر را با کامیون طی کند. مادرش با ضمانت خانهاش ۱۰ هزار پوند قرض گرفت و به افراد وابسته به قاچاقچیان در عراق داد و بعد از آن داستان دنبالهدار تلاشهای ناموفق آنها برای عبور از کانال مانش شروع شد.
گاهی آنها را سگهای پلیس در بندر فرانسه از کامیونی که پنهان شده بودند پیدا میکردند. بعضی مواقع در کامیون اشتباهی جا به جا شده بودند که به سمت رومانی و اسپانیا میرفت. یکبار هم داخل کامیون یخچالی رفتند اما شیا نتوانست سردی آن را تحمل کند و بیمار شد.
عزیز میگوید پلیس فرانسه وقتی آنها پیدا میکرد، رفتار سختگیرانهای نداشت و در بیشتر مواقع آرزوی بخت خوش برای دفعه بعد میکرد.
عبور موفقیتآمیز او در یک روز شنبه اتفاق افتاد. قاچاقچیان زدند و آنها را توسط اتوبوس از دانکرک به یکی از پارکینگهای کامیون به بلژیک بردند. در آنجا داخل یک کامیون مربوط به یک راننده رومانی یکجا با یک خانواده دیگر جا به جا کردند و به این ترتیب عزیز و خانوادهاش از طریق تونل مانش (یورتونل) وارد بریتانیا شدند. تا زمانی که کامیون به شهر نورثهمتون انگلستان نرسیده بود، همه ساکت بودند ولی همین که کامیون به این شهر رسید، سر و صدا کردند تا این که راننده کامیون را متوقف کرد و از دیدن آنها غافلگیر شد.
عزیز و خانوادهاش در بین درختان پنهان شدند تا این که خویشاوندان عزیز که در بریتانیا زندگی میکنند خودشان را به آنها رساندند و آنها را به جای امنتری منتقل کردند و چند ساعت بعد عزیز به اداره پلیس رفت و درخواست پناهندگی کرد.
عزیز میگوید زندگی در عراق به دلیل تلاشی که پانزده سال پیش، در دوره نوجوانی برای رسیدن به بریتانیا کرده بود، برایش خطرناک شد. در آن زمان همراه سفرش پس از پریدن از کامیونی که سرعت کمی داشت، جانش را از دست داد. سالها بعد از آن به گفته او، عموی این فرد با عزیز تماس گرفت و ناگهانی او را متهم کرد و مسئول کشته شدن همراه سفرش دانست و از او درخواست ۵۰ هزار پوند غرامت کرد و تهدید کرد که اگر این مبلغ را نپردازد، دختر عزیز را خواهد کشت.
عزیز میگوید به دلیل این که میتواند انگلیسی حرف بزند و خویشاوندانی در بریتانیا دارد، نمیخواست در فرانسه بماند. او همچنین میگوید دولت بریتانیا به مهاجران و پناهجویان کمک میکند. او میگوید: "آنها خانه و همه چیز میدهند...در فرانسه اینچنین نیست. کمک میکنند ولی مثل اینجا نه."
او اضافه میکند: "خیلی خوشحالم و خدا را شکر. انگلستان برای من مثل بهشت است. در اینجا هیچ کسی نمیتواند به ما آسیب برساند و بعد از سپری شدن ماهها حالا میتوانیم به راحتی بخوابیم. دخترم میتواند به مدرسه برود و آموزش ببیند. او خیلی زرنگ خواهد بود و شاید یک پزشک شود."
شیا، دختر عزیز با راب لاوری، فعال مهاجرت در دانکرکنیل کریپس، سربازرس واحد پلیس جرایم سازمانیافته در منطقه جنوبشرق بریتانیا ( SEROU) میگوید بالا رفتن سطح مراقبت در بنادر کشتی و جدیتر شدن بازرسی کامیونها اخیرا باعث شده مهاجران بیشتر گزینه عبور توسط قایق از کانال مانش را انتخاب کنند.
او میگوید: "پیشبینی میکنم در بهار وقتی هوا آرامتر شود، شمار قایقها افزایش خواهد یافت."
بهادر، دوست عزیز، با وجود تجربه فاجعهباری که با خانوادهاش داشت در نظر دارد دوباره با قایق از کانال مانش عبور کند. او میگوید"ما میخواهیم از اینجا فرار کنیم."
"دوباره نمیتوانیم به ایران برویم، به خاطر این که من یک مسیحی هستم و قطعا جانم را از دست میدهم. دریا خطرناک است، اما ایران خطرناکتر است."
مبارزه با قاچاقچیان
نیل کریپس، سربازرس واحد پلیس جرایم سازمانیافته در منطقه جنوبشرق بریتانیا ( SEROU) میگوید بازرسانان گاهی به خاطر جمعآوری مدارک علیه قاچاقچیان قایقها را میگذارند به راه خود ادامه دهند.
"برای به دست آوردن مدارک خوب و برای ازبین بردن این جنایت به طور دائمی و درازمدت، ما مجبور هستیم بر عنصری از خطر که متوجه مردم است چشم بپوشیم."
یک قاچاقچی کرد عراقی که با نام جانو در شمال فرانسه فعالیت میکند، میگوید که به خاطر قاچاق انسان چهار سال را در زندان سپری کرد و بعد از آزادی دوباره به این کسب و کار غیرقانونی برگشت.
نیل کریپس، سربازرس واحد پلیس جرایم سازمانیافته در منطقه جنوبشرق بریتانیا ( SEROU) میگوید بازرسانان گاهی به خاطر جمعآوری مدارک علیه قاچاقچیان قایقها را میگذارند به راه خود ادامه دهند.
"برای به دست آوردن مدارک خوب و برای ازبین بردن این جنایت به طور دائمی و درازمدت، ما مجبور هستیم بر عنصری از خطر که متوجه مردم است چشم بپوشیم."
یک قاچاقچی کرد عراقی که با نام جانو در شمال فرانسه فعالیت میکند، میگوید که به خاطر قاچاق انسان چهار سال را در زندان سپری کرد و بعد از آزادی دوباره به این کسب و کار غیرقانونی برگشت.
منبع : بی بی سی
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar