شنبه 16 ژانویه 2016
زنی که آینده نفت ایران را شکل می دهد
آیا الهام حسن زاده نفت ایران را دوباره به جریان خواهد انداخت؟
پیتر والدمن٬ بلومبرگ
در «منسون»، رستورانی در تهران که سوشی، گوشت گاو سیچوآنی، و گودا و کالاماری با نان گندم کامل سرو می کند، آشپزی ترکیبی در اوج خود قرار دارد؛ و همین طور مد و لباس های زنان - دامن ها تنگ اند، ساق های پا دیده می شوند، و روسری ها تقیریباً چیزی از موهای بلوند و حنایی را نمی پوشند. این رستوران با دیوارهای سخت بتونی، مجسمه های الهگان هندو و بودایی، و پیشخوان های قرمزش، بیشتر به رستورانی در منهتن می ماند تا در جمهوری اسلامی ایران. «الهام حسن زاده» سرِ یکی از میزها دارد شام می خورد، با قدی تقریباً ۱ متر و ۸۲ سانتیمتر؛ چشمانی سیاه، ابروهایی ضخیم، و موهای قهوه ای شادابی که از حجابش سرریز شده است. کسانی که همراه او شام می خورند از رؤسای میانسال دو شرکت بزرگ مهندسی و تولیدی در ایران هستند.
حسن زاده، ۳۱ ساله، در خانواده ای از جنوب ایران، با ذهنیت و فضایی سنتی که در کار کشت پسته بودند، بزرگ شد. دکتری خود را با بورس از انگلستان دریافت کرد. کتابی هم درباره صنعت گاز طبیعیِ ایران از زمان انقلاب تألیف کرده که سال گذشته توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر شد. حسن زاده پس از پایان تحصیلات به ایران بازگشت و رییس شرکتی مشاوره ای با نام «انرژی پایونیرز» (Energy Pioneers)، با دفاتری در تهران و لندن، شده است؛ شرکتی که پیشتاز جذب سرمایه گذاران خارجی پس از برداشته شدن تحریم ها در ماه های پیشِ رو است. ایران روی تکنولوژی غرب حساب باز کرده و امیدوار است که برای دو برابر کردنِ تولید نفت و گاز خود در پنج سال آینده، از طریق سرمایه گذاری خارجی بتواند ۱۰۰ میلیارد دلار به دست آورد. تجارتی که حسن زاده تأسیس کرده مبتنی است بر شناختی عمیق از منابع انرژی ایران، روابطی نزدیک با تکنوکرات های حکومت و صاحبین صنایع در تهران، تماس هایی در سطوح بالا با شرکت های نفتی بزرگ، شرکت های حقوقی، و سازمان های سرمایه گذاری در غرب.
مشترهای حسن زاده صبر ندارند. آقای «ب. م. حضرتی» یکی از همراهان او سر میز شام است. می گوید: «شرکت های خارجی باید به سرعت دفاتر خود را تهران باز کنند و سهام شرکت های داخلی را بخرند تا این شرکت ها مدیریت خود را تقویت کنند. متأسفانه آن ها هنوز به ما مثل ۱۵ سال پیش نگاه می کنند». حضرتی مدیرعامل «شرکت بین المللس ارسا ساختمان» و رییس یک شرکت پیمانکاری تجاری است.
حسن زاده می گوید «دنیا به جلو پیش رفته» و این حرف را قبول ندارد که سرمایه گذاران غربی، در بازاری سرشار از نفت، حاضر اند بدون بررسی دقیق جزئیات به تهران بیایند. حسن زاده این اواخر مدام بین ایران و اروپا در سفر بوده و در کنفرانس های تجاری سخنرانی، و با مدیران غربی صنایع نفتی، سرمایه گذاران، بانکدارها، و وکلا درباره ظهور دوباره کشور خویش دیدار و تبادل نظر می کرده است.
حسن زاده، علی رغم سن کمش، در دورانی که در «مؤسسه مطالعات انرژی آکسفورد» کار می کرد، شبکه وسیعی از بازیگران صنایع نفت و گاز را برای خود ایجاد کرده است. این احتمال وجود دارد که بعضی از این ها صرفاً به دلیل تبادل نظر با یک ایرانی درباره تجارت، قوانین آمریکا را دور زده باشند؛ بنابراین، حسن زاده هیچ اسمی از کسی نمی برد. می گوید تا همکاری و سرمایه گذاری غرب در بخش نفت ایران حداقل ۱۸ تا ۲۴ ماه فاصله داریم، شاید هم خیلی بیشتر. شرکا و همکاران آینده هنوز به اطلاعاتی که از تهران می آید اعتماد ندارند، و بانک ها و شرکت های سرمایه گذاری بزرگ، پیش از این که پول خود را به ایران بیاوردند، «هنوز منتظر چراغ سبز» از وزارت خزانه داری آمریکا هستند. «از نظر آن ها، ثبات ایران هنوز جای بحث دارد. اگر دو سال بعد روحانی انتخاب نشود، چه پیش می آید؟»
این نوع نگاه «مهرداد مترجمی»، مهمان دیگر حسن زاده، را کمی آشفته می کند. مترجمی مدیرعامل شرکت «گاما» در تهران است که اخیراً بزرگترین واحد تولید گاز در خلیج فارس، یعنی فاز ۱۲ پارس جنوبی، را تکمیل کرده است. مدیرعامل ۶۰ ساله که موهایی نقره دارد و لبخند و صدای آرام اش ممکن است به غلط از خلقِ تنگ او حکایت کند، می گوید: «همیشه می شود یک فهرست بلندبالا از این «اگر»ها ردیف کرد. اگر دانلد ترامپ رییس جمهور آمریکا بشود چی؟»
بحث به سمت موضوع دیگری پیش می رفت که محل مناقشه و جدل در داخل صنعت نفت ایران نیز هست؛ یعنی بحث بین آن هایی که معتقد اند فاز ۱۲ و دیگر دستاوردهایی که ایران طی چهار سال تحریم به دست آورده ثابت می کند که این کشور به کمک خارجی نیازی ندارد، و آن هایی که مثل مترجمی می گویند تکنولوژی و مدیریت بین المللی برای ایران اجنتاب ناپذیر است. با اینکه در ایران، فاز ۱۲ را نمادی از خودکفایی کشور می دانند و به آن می بالند، ولی به اعتقاد مترجمی، هزینه ای که به دلیل تحریم ها، روی دست ایران گذاشت دو برابر هزینه واقعی اش بود. مترجمی می گوید «نمی توانید تصور کنید چه کار سختی بود». بانک ها در دوبی و آسیا برای انتقال پول ایران رباخواری می کردند. فروشندگان غربی برخی اجناس مثل لوله و شیر صنعتی را به ایران نمی فروختند چون می گفتند در صنایع نظامی و هسته ای کاربرد دارد. قطعات یدکی برای اجناسی مثل تلمبه اصلاً به دست ما نمی رسید؛ یک دستگاه کمپرسور هنوز در گمرکی در دبی است؛ در منجلاب تحریم ها فرورفته.
دسر را آورده بودند؛ دست پیچ انبه سرخ شده با بستنی نارگیل. مترجمی می گوید: «من از نزدیک این تجربه را داشته ام که وقتی یک شرکت اروپایی در کنار ما کار می کند، چه قدر مدیریت همه چیز بهتر می شود. ما می خواهیم نفرتی را که در گذشته وجود داشت فراموش کنیم و دوباره همه چیز را از نو شروع کنیم».
ایران که از درگیری اخیر با عربستان سعودی، رقیب فرقه ای خود در آن سوی خلیج فارس، واهمه ای به دل راه نداده، آماده است تا صنعت انرژی خود را بازسازی کند. غرب نیز از ژوئیه ۲۰۱۵ [تاریخ توافق هسته ای] و برداشتن تحریم ها به شدت خوشحال است. اواخر نوامبر، در کنفرانسی در تهران، «بیژن نامدار زنگنه»، وزیر نفت، بیش از ۳۰۰ مدیر خارجی در بخش انرژی را با ۷۰ پروژه اکتشافی و توسعه و ۳۰ میلیاد دلار سرمایه گذاری جدید، وسوسه کرد و خواستار همکاری با آن ها شد. مقامات وزارت نفت، با اشاره به قراردهای قبلی نفت ایران، از شرایط بهتری برای تولیدکنندگان خارجی خبر می دهند. در قراردهای سابق، نرخ ثابتی به شرکت ها تخصیص می یافت، فارع از این که چه قدر نفت تولید کرده باشند؛ و به شرکت هایی هم که بیش از بودجه تنظیم شده، برای گسترش یک میدان هزینه کرده بودند هیچ پولی پرداخت نمی شد. قراردادهای جدید به مدت ۲۵ سال اعتبار دارند، حال آن که قراردادهای قبلی، فقط ۷ سال اعتبار داشتند. ایران می گوید در فوریه، جزئیات بیشتری اعلام می کند، و در صدد است تا در بهار آینده، اولین قرارداد خود را امضا کند.
«گانش بتانابهاتلا»، از سرمایه گذاران در معاملات نفت و گاز در شرکتی خصوص در «هیوستن»، این سؤال را طرح می کند که «مگر چند بار در طول زندگی یک شخص، یک ابرقدرتِ نفت و گاز درهای خود را برای تجارت باز می کند؟». او به عنوان یک آمریکایی، به کمک بعضی از تولیدکنندگانِ نه چندان بزرگِ نفت که در گذشته از کمک مالی او برخوردار بوده اند، یک تنه خواهان سرمایه گذاری در فرصت های اکتشافی و تولیدی در ایران پس از برداشته شدنِ کاملِ تحریم ها است. از آن جا که می خواست درباره ایران با من صحبت کند، تأکید کرد که اسم شرکتش نباید در مقاله چاپ شود. بتانابهاتلا از هوادارانِ پر و پا قرصِ «جب بوش» و نیز معاون ريیس هیأت مدیره «ماوریم پک» (Maverick PAC) - سازمانی برای تهیه کمک های مالی برای جمهوری خواهانِ متمولِ زیر ۴۰ سال - است. به همین دلیل، بتانابهاتلای ۳۰ ساله بارها با طعنه های رفقای جمهوری خواهِ خود برای علاقه اش به سرمایه گذاری در ایران مواجه شده است. خودش می گوید «برای من انگیزه ارزشمندی است ولی بهایش را هم باید پرداخت».
بتانابهاتلا می گوید مسأله جدی ترش این است که اطلاعات موجود درباره ذخایرِ عظیمِ نفتی و گازی ایران کم و ناقص است: «۳۶ سال است که کسی از بخش های مستقل در زمینه اکتشاف و تولید، پا به این قلمرو [ذخایر نفتی و گازی ایران] نگذاشته است». حسن زاده بتانابهاتلا را در تحقیقاتش کمک کرده، و برایش دیدارها و ملاقات هایی با مقامات ایرانی در نیویورک و اروپا ترتیب داده است. از افرادی که در تیم حسن زاده هستند می توان به دو وکیل برجسته جوان (حول و حوش سی سال) اشاره کرد که یکی شان «امیر قوی» از شرکت «ویلکی فار اند گلگر» (Willkie Farr & Gallagher) در نیویورک است. همچنین، مدیر اجرایی یک شرکت غول آسای تجارت کالاهای اقتصادی در سوییس و رییس بخش توسعه یکی از بزرگترین تولیدکنندگان نفت اروپا نیز از اعضای حلقه حسن زاده محسوب می شوند.
حسن زاده زمانی به مسأله انرژی زمانی علاقمه مند شد که دوران کارشناسی خود را در حقوقِ دانشگاه آزاد در تهران زیر نظر «حسن صدیق»، یکی از وکلای برجسته نفت و گاز ایران، می گذراند. حسن زاده در دفتر وکالت صدیق شروع به کار کرد و با مدیران شرکت های بزرگ نفتی در سراسر دنیا در تماس و همکاری قرار گرفت. او توانست بورس شرکت «رویال داچ شل» را برای ادامه تحصیل در فوق لیسانسِ حقوق در دانشگاه کمبریج، از ۲۰۰۸ تا ۲۰۰۹، دریافت کند.«جاناتان استرن»، استاد راهنمای حسن زاده و مؤسس و رییس «مؤسسه مطالعات انرژی آکسفورد» می گوید: «آدم ها، به خصوص این جا در غرب، واقعاً شیفته اش می شوند. یک زن ایرانی جوان با توانایی های بالا در زبان انگلیسی و پیش زمینه دانشگاهی عالی، تجارب دسته اول، و مدرک حقوق چیزی نبود که کسی تا به حال نمونه اش را دیده باشد».
نکته حیرت انگیز در مورد حسن زاده فقط این نیست که زنی است در دنیای عمدتاً مردانه نفت و گاز؛ بلکه حرف ها و نظرات او هم مهم اند. حسن زاده به صراحت به مشتری های ایرانیِ خود - مدیرانی همسن و سال پدرش که بی صبرانه می خواهند شرکای خارجی را پس از برداشته شدنِ تحریم ها به سمت خود جلب کنند - می گوید هنوز آمادگی لازم را ندارند. البته شکی نیست که شرکت های ایرانی که روابط محکم گسترده ای دارند می توانند سهم اندکی از معاملات اکتشاف و توسعه نفت را به دست بیاورند، کنترل عملیاتی را به شرکت های بین المللی نفت واگذار کنند، و در صورتی که پروژه هایشان سود کند، بنشینند و سودش را در جیب بگذارند. ولی ایران به تکنولوژی، توان اجرایی، و کارهای تخصصی نیاز دارد؛ و این ها، به گفته حسن زاده، چیزهایی نیست که از دلِ این نوع روابط «نیمه استعماری» که در خاورمیانه مرسوم است به دست بیاید.
به گفته حسن زاده، برای آن که شرکت های غربی به شکلی برابر، وارد معامله با شرکای ایرانی خود بشوند، ایران باید اول «زیر ساختی برای سرمایه گذاری» متشکل از بازرسان، وکلا، مشاوران، و دادگاه هایی مستقل تشکیل دهد تا اعتماد خارجی ها را جلب کند. این خودش زمان می برد و نیازمند تعهد به قانون است. در این لحظه، ایران حتی از یک سیستم مرجع اعتباریِ قابل اعتماد هم برخوردار نیست.
حسن زاده می گوید: «سعی ما این است که این زیرساخت را ایجاد کنیم. به دست اندرکاران می گوییم آرام باشید، عجله نکنید، برای همه غذا هست. کاری نکیند که بعداً از آن پشیمان بشوید».
همان قدر که ایران به دنبال برقراری روابط است، حسن زاده از آن طرف، سرمایه گذاران غربی را به صبر دعوت می کند. یک فصلِ کامل از کتاب او، صنعت گاز طبیعی ایران در دورانِ پساانقلاب - خوشبینی، شکاکیت، و ظرفیت ها، به مسأله فساد در ایران و نیاز کشور به اصلاحات حقوقی اختصاص یافته است. به اعتقاد «هاورد راجرز»، از «مؤسسه مطالعات انرژی آکسفورد» که ۲۹ سال نیز با «بریتیش پترولیوم» کار می کرده، این فصل از کتاب بر مدیرانِ بسیاری از شرکت های بزرگ نفتی اروپا که برای «مؤسسه مطالعات انرژی آکسفورد» بیمه نامه صادر می کنند، تأثیر مهمی گذاشته است. الهام حسن زاده در بیرون از ایران، نفوذ خود را از طریق این مرکز تحقیقاتیِ قدرتمند و صاحب نفوذ به کار می بندد. پس از آن که کتاب او منتشر شد، خارجی ها احترام و اعتبار زیادی برای او قائل شدند چرا که از نظر آن ها حسن زاده نگاه دقیق و شفافی به مسايل ایران داشته، و سعی نکرده برای خود مأموریتی در نقش یک واسطه بتراشد. به گفته راجرز، «نگاه الهام نگاهی نیست که صرفاً خوشبینانه باشد. او به چالش های پیش رو، از منظری تجاری، نگاهی واقع بینانه دارد».
با این که ریش سفیدانِ عمامه بر سر بیشترین اخبار ایران را به خود اختصاص می دهند، ولی در واقع این جوان ها هستند که روابط دوباره ایران با غرب را شکل می دهند. دو سومِ این کشورِ ۷۸ میلیونی زیر ۳۵ سال هستند؛ نزدیک به ۶۰ درصدِ کسانی که دیپلم می گیرند وارد دانشگاه می شوند، و این حدوداً همان رقمی است که در بریتانیا و فرانسه هم دیده می شود. به اعتقاد حسن زاده، نیاز این بخش تحصیل کرده ایران به اشتغال - یعنی بزرگترین دارایی انسانی کشور - بزرگترین تهدیدِ درازمدت برای رژیم اسلامی است.
زنگنه، وزیر نفت و تکنوکراتی بی چون و چرا، محیط کاری خود را با جوانانی ۲۰ و ۳۰ ساله پر کرده است. باید به نکته دیگری هم اشاره کرد: با این که بیش از ۶۰ درصدِ جمعیتِ دانشگاهی کشور را زنان تشکیل می دهند، تنها ۱۸ درصد به نیروی کار تعلق دارند. در ایران، دانشگاه محبوبیت زیادی دارد ولی بر ازدواج و مادرِ خانه بودن، تأکید بیشتری می شود، به خصوص از جانب شوهران. حسن زاده که خود مجرد است می گوید بدترین تبعیضی که با آن رو به رو می شود از جانب مدیران ارشدی است که «فکر می کنند چون شما زن هستید» باید پیشنهادهای جنسی آن ها را «قبول کنید». البته آن طور که حسن زاده می گوید این ها استثنا هستند؛ بیشتر کسانی که در صنعت نفت کار می کنند تمام تلاش خود را می کنند تا مفید واقع شوند. حسن زاده می گوید همیشه حس آن ها این است که «ما باورمان نمی شود یک زن بتواند به اندازه شما رک و صریح باشد».
در یک ملاقات صبحگاهی در اکتبر در شرکت «ناموران»، یکی از شرکت های عظیم مهندسی نفت، از حسن زاده و رییس توسعه تجاری شرکت، «پریناز طاهباز»، به شکلی که در خاورمیانه سابقه بسیار کمی داشته پذیرایی شد؛ به این معنی که یک مرد میانسال برای دو مدیر زن چای سرو کرد. طاهباز یکی از چهار زنی است که از دانشگاه تهران در سال ۱۹۹۶، در کنار ۷۸ مرد دیگر، در یکی از رشته های مهندسی فارغ التحصیل شد. حالا، آن طور که خود می گوید، ۷۰ درصدِ فارغ التحصیلانِ رشته های علمی در ایران زن هستند. وقتی طاهباز به شرکت «ناموران» پیوست، یعنی همان سالی که دانشگاهش تمام شد، در دانشکده او از هر ۴۰ مهندس، تنها ۲ نفر زن بودند. امروزه، ۴۵ درصدِ شرکت را زنان را تشکیل می دهند؛ و طاهباز اولین زن در میان پنج سهام دار و اعضای هیأت مدیره «ناموران» است. آن طور که خود می گوید، برای این که اعتماد مردان را به دست بیاورد، مجبور بود روزی ۱۴ ساعت کار کند، ساعت ها در جاده ها براند و به محل های کاری سر بزند، و فراموش کند اصلاً فرزندی دارد. «همسرم می داند که «ناموران» خانواده اول من است».
حسن زاده هنوز تصمیم نگرفته که خانواده ای تشکیل دهد. می گوید مردهای ایرانی علاقه ای ندارند با زنانی ازدواج کنند که تحصیلات خوبی داشته اند و از نظر مالی مستقل اند؛ چون در این صورت، «چه طور می خواهند رویتان کنترل داشته باشند؟» می گوید زن ها یا باید وقتی ۱۷ سال بیشتر ندارند ازدواج کنند، یعنی «قبل از آن که مرعوب کننده بشوند»، یا این که اصلاً کار و حرفه را کنار بگذارند. حسن زاده می دانسته که می خواهد قبل از این که جا بیفتد و زندگی ای تشکیل دهد، دکتری اش را بگیرد. «به من می گفتند اگر مردی دیدی که ازش خوشت آمده، نگو چه کار داری می کنی».
حسن زاده می خواهد مردان را در زمین خودشان شکست دهد. در ایمیلی نوشته: «باید این مرزها را بشکنم تا وارد قلمرویی شوم که همیشه در اختیار و تسلط مردها بوده. من عاشق قدرت/ شعف/ و هیجانی هستم که این بخش به من می دهد تا به عنوان یک زن، مستقیم با مردان مبارزه کنم - دقیقاً آن لحظه ای که نه فقط مرزها را زیر پا گذاشته ای بلکه خودت را از مردان فراتر برده ای؛ دقیقاً آن لحظه ای که در میان هفت یا هشت مرد، تو تنها زن در بین اعضای هیأت مشاوره یک جسله مهم هستی و همه شان از حرف ها و بصیرت های تو ساکت مانده اند».
وقتی حسن زاده برای فوق لیسانس خود به کمبریج رفت، به سرعت با دانشجویان آمریکایی دوست شد: به قول خودش «بریتانیایی ها مرزها را حفظ می کردند». در دسامبر سال ۲۰۰۷، برای اولین و آخرین بار به آمریکا رفت. قرار بود سفری دو ماهه بیشتر نباشد، ولی فقط ۱۰ روز طول کشید. تک و تنها وارد فرودگاه بین المللی «دالس» در واشنگتن شد؛ آن موقع ۲۳ ساله بود. از صف بازرسی بیرون کشیده می شود و به سمت یکی از دستگاه های ردیابیِ مواد منفجره و مواد مخدر هدایت می شود. جریان هوا لباسش را بالا زد. حسن زاده داخل آن اتاق شیشه ای، دچار ترس و وحشت می شود. مسئول مربوطه که از اعضای وزارت امنیت داخلی آمریکا بود سعی کرد حسن زاده را آرام کند؛ بیش از حد صمیمی شده بود. حسن زاده می پرسد: «این طوری با یک زن جوان که هیچ نمی داند چه خبر شده رفتار می کنید؟ با او لاس می زنید؟» در انتهای سفرش هم یک جنگ لفظی دیگر با مرد شهوترانی داشت که شب سال نو مشغول عیاشی در «تایمز اسکویر» بود. می گوید «دیگر نمی خواهم به آمریکا بر می گردم».
پس از آن که فوق لیسانس خود را از کمبریج گرفت، حسن زاده ۲۵ ساله به عنوان جوان ترین استاد حقوق در دانشگاه خود در تهران منصوب شد. در آن دوران، محمود احمدی نژاد در اوج قدرت خود بود؛ یعنی دورانی که او و آیت الله خامنه ای تظاهرات «جنبش سبز» را به ضرب باتوم و بازداشت گسترده فعالان دموکراتیک ناز میان بردند. حسن زاده از بحث درباره مسایل سیاسی در کلاس خودداری می کرد، چون می دانست که به دلیل آن که در غرب زندگی کرده، از نظر سیاسی تحت کنترل است. در عین حال، هیچ تبعیضی قائل نمی شد. مثلاً کمک کرد تا برای فرزند کوشا و درس خوانِ یکی از فرماندهان بسیج، در اتاق بازرگانی، یک دوره کارآموزی فراهم کند. ولی از آن طرف، فرزند درس نخوان و طفره روی یک خانواده بسیجی را انداخت. حسن زاده را تهدید کرده بودند که اگر نمره اش را ندهد، می گویند که برای شاخه اطلاعات دانشگاه، مشکلاتی ایجاد می کند. حسن زاده طرف را از کلاس بیرون انداخت و پلیس دانشگاه را از این موضوع مطلع کرد.
یکی از مأموران اطلاعات حسن زاده را برای سؤال و جواب احضار کرد. مأمور اطلاعات گفته بود حسن زاده متهم است که علیه جمهوری اسلامی صحبت کرده و پرونده مفصلی از سفرهایش در پنج سال اخیر به او ارائه داد. از او می پرسد: «چرا این قدر مرتب از ایران خارج می شوید؟» حسن زاده از تحصیلات خود و نیز سفر بی حاصلش به آمریکا می گوید. می گوید تمام درسگفتارهای دانشگاهی اش را با پشتکاریِ تمام، برای چنین روزی ضبط کرده. کسی که به او اتهام زده بود بالاخره اخراج شد، و حسن زاده نیز از جانب آن مأمور اطلاعاتی، نامه عذرخواهی رسمی ای دریافت کرد که در آن عمیقاً ابراز امیدواری شده بود تا در ایران بماند و به مردم کشورش خدمت کند.
روانه آکسفورد شد. به گفته خودش «انتخاب مجدد احمدی نژاد قلب مان را شکست. همه چیز فرو ریخت و همه به هم بدگمان شدند. گفتم، من که می روم». همه چیز از نظر زمانی، درست از آب درآمد. وقتی حسن زاده در سال ۲۰۱۳ پایان نامه خود را در انرژی به پایان رساند، روحانی بر صندلی ریاست جمهوری نشست. حسن زاده که از «حرف های زیادیِ» ایرانی های خارج از کشور که مدام از رژیم می نالند و بر نمی گردند تا کاری برای کشورشان بکنند، به تهران برگشت تا شرکت «انرژی پایونیرز» را راه اندازی کند. بنیانگذار دیگر این شرکت، «نیما فاتح»، ۴۴ ساله، از مشاوران ارشد محمد خاتمی، رییس جمهور پیشین ایران، است. بیشترِ کار آن ها کمک به شرکت های ایرانی برای تهیه اسناد مالی و مطالعات امکان سنجی است که برای سرمایه گذاران خارجی قابل فهم باشد و بتوانند به آن ها اعتماد کنند. به گفته حسن زاده، تنش با عربستان سعودی تا کنون ضرری نزده؛ شرکت های اروپایی نیز همچنان به دنبال کمک می کردند. هر دو طرف سر در گم مانده اند. به گفته حسن زاده، «هر دو طرف انگلیسی صحبت می کنند منتها از دو سیاره مختلف». برای مثال، بسیاری از مشتری های او فکر می کنند که پس از برداشته شدنِ تحریم ها می توانند برای پروژه های نفتی خود، به سرمایه های خارجی با همان ریسک مالی ای دسترسی داشته باشند که ۱۵ سال پیش، قبل از دوران احمدی نژاد، هزینه می کردند. می گویند به هر حال، شکی نیست که ایران در مقایسه با دیگر کشورهای خاورمیانه، سنگر ثبات است. حسن زاده با اشاره به گفت و گویی اخیر با یک بانکدار سرمایه گذار در لندن، می گوید اگر ریسک مالی در آن سال ها ۲ به ۴ بوده، «حالا بالای ۱۰ است». بانکدار گفته: «به مشتری ها می گویم فریب نخورید!».
پیشرفته ترین پروژه حسن زاده مجموعه عظیمی از پالایشگاه های گاز طبیعی است که بناست بزرگترین در جهان باشد. این پروژه که در روستای بندری باستانی «سیراف» در خلیج فارس واقع شده، از هشت پالایشگاهِ به هم پیوسته تشکیل شده و بناست توسط هشت شرکت خصوصی با سرمایه ای معادل ۳۵۰ میلیون دلار برای هر یک ساخته شود. حکومت گاز را از میدان پارس جنوبی تهیه می کند و کار را با حدود ۱ میلیارد دلار زیرساخت شروع خواهد کرد. در این میان، سه شرکت حسن زاده را برای جذب شرکای خارجی استخدام کرده اند.
می خواهد کارهای بیشتری انجام دهد؛ به همین دلیل هم هست که به صرف چای با پریناز طاهباز، به «ناموران» رفته بود. این شرکت مهندسی نفت یکی از آن هشت شرکتی است که توسط حکومت برای توسعه سیراف انتخاب شده است. وقتی مرد میانسال، مستخدم شرکت، استکان های چای را از روی میز بر می داشت، حسن زاده و طاهباز از نیاز مبرم ایران برای بازسازی تصویر خود ابراز همدردی کردند. حسن زاده از حس خود گفت وقتی تحقیق یکی از مشتریان خود را از امکان سنجیِ سیراف پیش از دیدار با سرمایه گذاران خارجی می خوانده؛ می گفت «تقریباً وحشت کردم. ناکامل و جانبدارانه بود و به شکلی حرفه ای آماده نشده بود».
طاهباز می گفت شرکت او هنوز حاضر نیست متخصصان خارجی را برای کمک استخدام کند. «ناموران» اول می خواست فهرست شرکای خارجی خود را کوتاه کند. ولی شرکت های آمریکایی به خصوص از طریق واسطه ها می خواستند با این شرکت همکاری کنند و به گفته طاهباز، «حتی از بقیه هم علاقه جدی تری نشان می دادند، چون بازار [ایران] برای آن ها بازار دست نخورده ای بود با فرصت ها و امکاناتی بسیار گسترده. شاید کمی زمان ببرد ولی مردم خواهند فهمید که ایران کشوری است که می توان در آن سرمایه گذاری کرد».
حسن زاده موافق است؛ ولی اضافه می کند که مدیریت مالی و سرمایه گذاری پیش از اروپا یا آمریکا، احتمالاً اول از جانب ژاپن، کره، و چین انجام شود. علی رغم تجربه نامطبوعش در آمریکا، شب سال نو، از عشق زیادِ ایرانی ها به تکنولوژی آمریکا می گوید و از این که چه قدر ایرانی ها اجناس آمریکایی را به محصولات اروپا و ژاپن ترجیح می دهند. می گوید ظرف چند روز آینده، حتی شرکت های آمریکایی هم به ایران بر می گردند، و با آغوش باز از آن ها استقبال خواهد شد. «آن ها بر همه اولویت خواهند داشت».
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar