تصویری آرشیوی از دیدار جواد ظریف و کمال خرازی با صدامحسین
تاریخ انتشار: ۲۷ مهر, ۱۳۹۴
تقاطع: این عکس مربوط به دیدار هیات ارشد ایرانی از عراق در سال ۲۰۰۰ است. در آن زمان، کمال خرازی، وزیر امورخارجه جمهوری اسلامی در دولت محمد خاتمی بود و جواد ظریف، معاونت او را بر عهده داشت.
ظریف در کتاب خاطراتش دربارهی دیدار با صدامحسین، دیکتاتور پیشین عراق میگوید:
«عراقیها تاکید داشتند که تعداد همراهان در ملاقات به دلایل امنیتی باید بسیار محدود باشد. لذا بنده، کاردار ما در بغداد و یک مترجم به عنوان همراه دکتر خرازی معرفی شدند. عراقیها فقط پذیرفتند من همراه وزیر بروم و بعد با اصرار ما مترجم را هم قبول کردند. به نظر میرسد فکر میکردند کاردار ما شهر و اطراف آن را بلد است و نمیخواستند محل اقامت صدام مشخص شود و لذا وی را حذف کرده بودند. زمان ملاقات را مشخص نکرده بودند. یک روز صبح که هیات قرار بود برای زیارت به کاظمین مشرف شود، گفتند ما سه نفر در هتل بمانیم. مشخص بود که برنامه ملاقات با صدام برای آن روز تعیین شده است. طرفهای ساعت ۹ صبح بود که دو اتومبیل تشریفات وزارت خارجهی عراق آمدند و ما را از هتل به محلی که ظاهرا یکی از کاخهای ریاست جمهوری در داخل شهر بود بردند. در یکی از ورودیها، آقای صحاف وزیر امور خارجهی وقت عراق منتظر ما بود. در اتاق انتظار نشستیم و وزرا مشغول صحبت شدند. پس از مدتی، آجودان ویژهی صدام که در همهی عکسها و از جمله عکس ما پشت سر صدام است وارد اتاق شد و با صحاف صحبتی کرد. صحاف به ما گفت برای دیدار صدام باید به محل دیگری برویم. آجودان صدام با یک اتومبیل بی.ام.و که خودش رانندگی میکرد در جلو راه افتاد و به دنبال او در دو اتومبیل جدید که شاید مربوط به ریاست جمهوری بود، دکتر خرازی و صحاف و بنده و مترجم راه افتادیم. مدتی در شهر ما را گرداندند و سپس از شهر بیرون رفتند. ظاهرا میخواستند مطمئن شوند که ما مسیر را گم کردهایم. در بیرون شهر هم مدتی رانندگی کردند تا به باغی رسیدند که هیچ علامت ظاهری جز یک پست دیدهبانی خیلی عادی که در عراق فراوان است نداشت. چند دقیقهای هم در داخل باغ رانندگی کردند تا به یک ساختمان در ظاهر بسیار معمولی رسیدیم. پیاده شدیم. دو نفر از اعضای وزارت امور خارجهی عراق منتظر ما بودند. پس از یک توقف کوتاه و پس از عبور از چند راهرو به داخل سالن بسیار مجللی که علیالقاعده باید در زیر زمین میبود وارد شدیم. صدام در آن سالن منتظر ما بود و با احترام ما را پذیرفت.»
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar