جشنواره فیلم لندن؛ از دختران بزهکار ایرانی تا زن روسی که دم درآورد
- 11 اکتبر 2016 - 20 مهر 1395
شصتمین دوره جشنواره جهانی فیلم لندن در حالی برپاست که این جشنواره قدیمی- یکی از باسابقه ترین جشنواره های سینمایی- هنوز در جست و جوی هویت دست و پا می زند.
این جشنواره در میان نگهداشتن عنوان "جشنواره جشنواره ها"- با نمایش گزیده عظیمی از فیلم های سایر جشنواره های جهان به همراه اولین نمایش چند فیلم تازه عمدتاً بریتانیایی- یا تلاش برای کسب هویت به عنوان یک جشنواره مسابقه ای پا در هواست؛ کاری که از چند سال پیش با افتتاح بخش مسابقه آغاز شد و آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها. تکرار نمایش فیلم هایی که در جشنواره هایی چون کن و ونیز درخشیده اند در بخش مسابقه جشنواره لندن خودبخود ارزش این بخش را مخدوش می کند.
قهر محسوس با سینمای ایران؟
انستیتو فیلم بریتانیا در برنامه های خود در سینماتک فعالش با سه تالار نمایش، طی سال های اخیر به سینمای ایران کم توجه نبوده، اما به نظر می رسد جشنواره لندن که توسط همین انستیتو برگزار می شود، آنچنان که باید پذیرای سینمای ایران نیست. این جشنواره در وجه "جشنواره جشنواره ها"یش، طی سال های اخیر بسیاری از فیلم های ایرانی را که در جشنواره های جهانی درخشیده اند نادیده گرفته و در بخش مسابقه فیلم های بلند و مسابقه فیلم های اول هم امسال پذیرای هیچ فیلمی از ایران نیست.
سینمای ایران تنها در بخش مسابقه مستند، یک فیلم دارد: "رویاهای دم صبح" ساخته مهرداد اسکویی، و در تمام بخش های دیگر که مجموعاً سیصد و هشتاد فیلم کوتاه و بلند را در بر می گیرد، تنها پذیرای "فروشنده" اصغر فرهادی در بخش "گفتمان"(Debate) است.
تلخی رویاها
رویاهای دم صبح، سومین قسمت از سه گانه مهرداد اسکویی است در باب نوجوانان بزهکار که این بار دوربین جسور فیلمساز در موقعیتی کمیاب به درون کانون اصلاح و تربیت دختران نفوذ می کند و تصویری بکر از دختران بزهکار زیر هجده سالی ارائه می کند که گاه از فرط تلخی مضمون، آزار دهنده است.
این فیلم برنده جایزه عفو بین الملل در جشنواره برلین امسال، به دلیل صراحت اش و توانایی فیلمساز در ارتباط برقرار کردن با این دختران و نفوذ در دل رویاها - و در واقع استفاده از دوربین به عنوان نوعی سنگ صبور- موفق می شود روایت تاثیرگذار و متفاوتی باشد؛ با تمرکز بر روایت در درون همین محل و همراهی کردن دختران- با دوربینی که گاه از پشت شانه های آنها دنبال شان می کند- و پرهیز از گفت و گو با خانواده ها و حتی نگهبانان این مرکز و تمرکز بر شخصیت هایی که غرابت آنها چشمگیر است.
فرهادی و چالش هایش
به رغم شایعات عجیب منتشر شده در نشریات فارسی زبان درباره عدم پذیرش فیلم فروشنده در جشنواره لندن، این فیلم تنها فیلم داستانی ایرانی پذیرفته شده در این جشنواره است؛ چالش درگیر کننده دیگری از اصغر فرهادی درباره مفهوم قضاوت و داوری- این بار در دو وجه مفهوم قدرت و فساد ناشی از آن و همین طور در وجه هنر و ارتباط آن با زندگی (در نمایشنامه ساعدی و تئاتر در حال اجرا) - که از اول تا آخر تماشاگر را درگیر یک موقعیت بغرنج می کند تا آنجا که می تواند نفس تماشاگر را گاه در سینه حبس کند: با دوربینی قدرتمند و بازی های عمدتاً عالی- حالا دیگر یکی از ویژگی های ستایش شده فرهادی در سطح جهان: قدرت بازی گرفتن- با جزئیاتی حیرت انگیز که هر بار تماشای فیلم می تواند بخش های تازه ای از آن را رمزگشایی کند. برنده دو جایزه در جشنواره کن و نماینده به حق سینمای ایران در اسکار، مطلوب غالب منتقدان بریتانیایی و آمریکایی (نه چندان محبوب فرانسوی ها) و مغضوب برخی از جناح های سیاسی داخل ایران و نمایندگان آنها در رسانه ها.
راز و رمز فیلمساز زن افغان
"گرگ و گوسفند" ساخته شهربانو سادات که امسال برای اولین بار در بخش دو هفته کارگردانان جشنواره کن به نمایش در آمد و تحسین شد، در بخش شهامت (Dare) جشنواره لندن به نمایش در می آید: یک فیلم شبه مستند که تصویری نسبتاً جذاب و متفاوت از یک روستای دورافتاده در افغانستان ارائه می کند که به قول خود فیلمساز با تصویر جاافتاده افغانستان- در ارتباط با جنگ- بسیار متفاوت است.
اینجا داستان ها و افسانه ها به دل واقعیت روزمره نفوذ می کنند و فیلمساز ابایی ندارد که فضای مستندگونه اش ناگهان آمیخته با اسطوره و رمز و راز شود و نزدیک به سوررئالیسم.
ده فیلمی که در جشنواره لندن باید دید
- تونی اردمن (Toni Erdman): فیلم محبوب منتقدان در جشنواره کن که به طرز غریبی از چشم داوران دورماند؛ تصویری شگفت انگیز از بطالت زندگی که در رابطه یک پدر و دختر متجلی می شود، با فضایی ساده و به شکلی ضدقصه که تمام مناسبات تثبیت شده زندگی ما را به چالش می کشد.
- فرانتز (Frantz): بهترین فیلم فرانسوا اوزون پس از چند تجربه پیاپی ناموفق و نومید کننده که این بار در فضایی سیاه و سفید، تاثیر جنگ را در یک داستان عاشقانه جمع و جور- در مقطع پس از جنگ اول جهانی؛ با دو عاشق از دو سوی جنگ- تصویر می کند با میزانسن های تحسین برانگیز.
- دیوید لینج؛ زندگی هنری (David Lynch: The Art life): یک مستند دیدنی درباره وجهی از هنر این نابغه سینمای پست مدرن که به نقاشی ها و خلق آثار غیر سینمایی او می پردازد و البته تصویری کماکان دقیق و خیره کننده از احوال یک فیلمساز غریب و دنیای وهم آلودش ارائه می کند.
- لاکپشت قرمز (The Red Turtle): یک انیمیشن بدون دیالوگ با تصاویری بسیار قوی و تاثیرگذار و قدرت داستان گویی شگفت انگیز که نیاز به هر دیالوگی را از بین می برد.
- سفر برای شکار(Safari): مستند درخشانی از اولریش سیدی که با سه گانه اش "بهشت" شهرت جهانی یافت، درباره اروپایی هایی که در آفریقا برای تفریح شکار می کنند؛ یک فیلم دردناک و تلخ که شکار نایاب ترین حیوانات را با دوربینی ثابت و ناظر به تصویر می کشد (و آن را به زیبایی به نژادپرستی این شکارچیان هم مرتبط می کند) با تصاویری دردناک که اشک از چشم تماشاگران سرریز می کند.
- شادترین روز در زندگی اولی ماکی (The Happiest Day in the life of Oli Maki): یک فیلم ساده و جمع و جور با مفهومی بارها تکرار شده- که پول و شهرت خوشبختی نمی آورد- اما با بیانی بسیار بدیع و تازه و گیرا که یکی از بهترین فیلم های سال را رقم می زند.
- فارغ التحصیلی (Graduation): یک فیلم تحسین برانگیز دیگر از کریستین مونجیو، ستایش شده ترین فیلمساز رومانیایی درباره مفهوم وجدان و شرایط امروز جامعه رومانی که به راحتی تعمیم پذیر است و می تواند درون و برون هر شخصیت و هر جامعه ای را در بربگیرد.
- پترسون (Paterson): یکی از بهترین ساخته های جیم جارموش که باز به طرزی عجیب از چشم داوران جشنواره کن دور ماند؛ یک فیلم خالص درباره روزمره گی و خلق هنری، با ستایش سادگی- و شعر- که به طرزی ماهرانه موفق می شود گذر زمان و سکون و سکوت زندگی را تصویر کند؛ با بازی گلشیفته فراهانی- نه در اوج- و چند آواز قدیمی ایرانی نوستالژیک.
- جانور شناسی (Zoology): یک فیلم دیدنی دیگر از سینمای پرقدرت این سال های روسیه با یکی از بامزه ترین مضمون ها- درباره زنی که دم در می آورد!- که ابعادی انسانی و اجتماعی می یابد و با لطیف ترین و زیباترین صحنه ها مفهوم تنهایی انسان را می کاود.
- زندگی یک زن (با عنوان فرانسوی یک زندگی Une Vie): یک فیلم تاریخی غریب که در ابتدا سرشار از تناقض به نظر می رسد، اما بسیار هوشمندانه پیش می رود: مهمترین اتفاقات داستان را نمی بینیم و تنها با درون یک زن روبرو هستیم که به شدت ما را با خود درگیر می کند: حرکت خلاف جریان با تلاش برای همراهی ما با زنی که نه تنها قهرمان نیست، بلکه بسیار منفعل و ضعیف هم هست؛ فیلمی نمادین درباره زوال اشرافیت.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar