حکایت عروسهای نابالغ
نازک و ظریفاند، دخترکانی سفید پوش که حلقه بر دستانشان میغلتد. نور سپیدی که در برشان میگیرد نشانی از اقبال سفید نیست بلکه بازی کودکانهای است که پایان مییابد. دخترکانی نابالغ که آرزو میکنند بازی تمام شود و بازگردند به خانههایشان و کنار عروسکهایشان شب را سر کنند. شب اما به سر نمیآید. آن شب نه عروسکهای پارچهای که مردی در انتظار آنها است؛ مردی با همه معنای قانونی و شرعی و عرفی شوهر. مردی که از آن شب نه تنها اجازه مدرسه رفتن و مهمانی گرفتن که حتی اختیار جسمشان نیز با او است.
حکایت ازدواج دختران زیر سن قانونی کابوس نیست، واقعیتی است که در برخی کشورهای جهان از جمله ایران رخ میدهد. به گزارش سازمان ملل در حال حاضر بیش از ۷۰۰ میلیون زن در سراسر جهان زیر سن ۱۸ سال ازدواج کردهاند که از این تعداد ۲۵۰ میلیون نفر زمان ازدواج کمتر از ۱۵ سال سن داشتند.
یازدهم اکتبر بیستم مهرماه روز جهانی دختربچهها است.
بر اساس آمار ثبت احوال ایران تنها در سال ۹۴ بیش از ۳۷ هزار دختر با سن کمتر از ۱۵ سال ازدواج کردهاند. بر اساس تحقیقات منتشر شده بیش از ۹۰ درصد این ازدواجها از پیش تعیین شده بوده و ۷۵ درصد عروسان خردسال پس از ازدواج از تحصیل بازماندهاند. پیش از اینکه در گفتگو با کارشناسان به بررسی ابعاد حقوقی و اجتماعی ازدواج دختربچهها بپردازیم پای صحبت لیلا مینشینیم. هیچ آمار و ارقامی نمیتواند مانند زنی که در ده سالگی به خانه شوهر رفته است از هراسها و ترسهای دختربچهها در مواجهه با ازدواج کودکان بگوید. لیلا که نامش را برای مصاحبه خود انتخاب کرده و ساکن شهری است که نمیخواهد از آن نام ببرد جرات آن را داشت که داستان ۱۲ سال زندگی مشترک خود را با ما در میان بگذارد. لیلا در ۱۰ سالگی عروس پسربچهای ۱۵ ساله شد.
آن موقع ده سالم بود. برای من ازدواج انتخابی نبود،چون نصف شب خواب بودم که در زدند و من بیدار شدم. همسایه مان یک حلقه آوردند و دستم کردند. ازدواج من این طور بود.
هیچ صحبتی پیش از آن حتی با خانواده تان صورت نگرفته بود؟
اینجا اینطوری است. چون اکثرا همدیگر را میشناسند احتیاجی به صحبت از قبل نیست.
داماد چند ساله بود؟
او از من پنج سال بزرگتر است. آن موقع ۱۵ سالش بود.
این ازدواج برای همسرت هم به همین اندازه ناگهانی بود؟
انگار که توی خانه خودشان با علی صحبت کرده بودند. برای او به اندازه من شوک آور نبود. ولی من نمیدانستم که اصلا ازدواج چیست. خانواده چیست؟ وظیفه من الان چیست؟ من واقعا این چیزها را نمیدانستم. من حتی به بلوغ نرسیده بودم. آن شبی که حلقه آوردند ونشان کردند، هنوز عادت ماهانه نشده بودم.
مدرسه میرفتی؟
توی روستای ما همه تا کلاس پنجم مدرسه میروند، بعد از آن دیگر نرفتم. اگر میخواستم مدرسهبروم باید میرفتم ……. که نمیشد. نمیتوانستم. پدرم نمیگذاشت.
خواهر و برادرت هم در همین سن ازدواج کردند؟
کلا در روستای ما همه در این سن ازدواج میکنند. ما اینجا بالای ده سال، مجرد نداریم. یعنی همه بچهها اینجا توی همین سن ازدواج میکنند.
هنوز هم همینطور است؟
بله. بله. بهتر شده اما …… هنوز اینطوری است.
آن زمانی که از خواب بیدارت کردند و آن حلقه را دستت کردند چه احساسی داشتی؟ ترسیدی؟ خوشحال شدی؟ فکر کردی بزرگ شدی؟ نگاهت آن موقع به داشتن حلقه و شوهر چه بود؟
راستش را بخواهید خود حلقه و انگشتری برایم جالب بود. ولی هیچ اطلاعی نداشتم از این که این حلقه را برای چه به من میدهند. یکی از داییهای من با پدرم قرار بود صحبت بکند که بگذارد به خانهشان در ….. و درس بخوانم. چون من شاگرد اول بودم. گفت حیف است. آن شب به این فکر میکردم که دیگر فکر نمیکنم دایی بتواند صحبت کند. میدانستم که دیگر این فرصت پیش نمیآید چون من دیگر نامزد شده ام و یک خانواده دیگر برای من تصمیم میگیرد. میدانستم که از آن موقع دیگر همسایه برایم تصمیم میگیرد. حتی اگر پدرم بگذارد و داییام هم بگذارد همسایهکه الان شوهرم است، نمیگذارد. از آن بابت ناراحت بودم. یک ذره میترسیدم. میدانستم دوباره داخل همان کوچه زندگی میکنم؛ جای دوری نمیروم. ولی از اینکه میروم یک خانه دیگر با کسانی که نمیدانم چطوری با آنها رفتار کنم؛ ناراحت بودم. اصلا این علی کیست و من با او چطوری باید باشم؟ از اینها میترسیدم. به خاطر مدرسهام هم ناراحت بودم.
علی را نمیشناختی، تا آن موقع ندیده بودیش؟
چون علی از من یک کم بزرگتر بود، توی کوچه، بچه تر که بودیم همبازی بودیم. ولی معمولا در روستای ما میروند شهر یا میروند تهران کار میکنند. این استکه دیگر همبازی نبودیم و من بعد از آن دیگر نمیشناختمش.
چقدر بعد از آن زمان که حلقه را برایت آوردند توانستی علی را ببینی و از نزدیک بفهمی همسر آینده ات کیست؟
آن شب که حلقه آوردند، علی نبود. فقط پدرمادر و خواهرهایش بودند. خود علی را دو سه روز بعد، روز مراسم دیدم.
روز مراسم، چه کسی لباس را تنت کرد؟ چه کسی اولین تبریک را گفت؟ واکنش خواهرها و مامانت چه بود؟
لباسم را مامانم برایم دوخت چون خودش خیاط بود. خودش تنم کرد. خوشحال بود چون من دختر آخرشان بودم. از این لحاظ که من هم دارم می روم و خیالش راحت است که من هم به زندگی رسیدم. از این لحاظ خوشحال بود.
لباست چه شکلی بود؟
لباسم زشت بود. چون من ریز اندام هستم. لاغرم و لباسم برایم بزرگ بود. چون مادرم با عجله دوخته بود. به اندازه یک دختر ده ساله دوخته بود. ولی من به لحاظ جسمی خیلی کوچکتر بودم. لباس بزرگ بود.
وقتی خودت را در آینه دیدی چه فکر کردی؟
من خیلی بچه بودم. حتی عادت ماهانه نشده بودم موقعی که ازدواج کردم. بدنم رشد نکرده بود. یادم است چون لباسم یک طوری بود که فرم لباس عروس را داشت توی لباسم به جای سینه جوراب گذاشتند.
اولین لحظهای که همسر آینده ات را دیدیبه چه فکرکردی؟ او چه شکلی بود و چطور لباس پوشیده بود؟ ریش و سبیل داشت یا نه؟
او هم بچه بود، پانزده سالش بود و ریش و سبیل نداشت. لباس مرتب پوشیده بود. اولین باری که دیدم روز نامزدی خجالت کشیدم نتوانستم نگاهش کنم. از زندگیم ناراضی نیستم ولی مثل فیلم میآید جلویچشمم. اصلا چطوری اتفاق افتاد آن روز. همه چیز جلوی چشمم سیاه است. یادم نیست چه شد. فقط یادم هست میترسیدم و استرس داشتم، حواسم نبود چه کار دارم میکنم و خوب یادم هست دستهایم میلرزید. ولی او خیلی اعتماد به نفس داشت. انگار نمیترسید اصلا. ولی من خیلی میترسیدم.
علی آن موقع چه کار می کرد؟ شغلش چه بود؟ چقدر درس خوانده بود؟
علی هم ابتدایی را تمام نکرده بود. ولی من تمام کرده بودم. توی مزرعه با پدرش کار میکند.
از نامزدی تا زمانی که مراسم عروسی برگزار شد چقدر طول کشید تا در اتاق مشترک یا خانه مشترکی باعلی زندگی را شروع کنی؟
همان مراسم برای ازدواج بود. آن شبی که حلقه را آوردند حالت «نشان شدن» داشت یعنی اسم کسی رویت باشد. بعد از آن دیگر مراسم ازدواج بود.
پس در فاصله سه روز یا یک هفته، برای همیشه به خانه علی نقل مکان کردی؟
بله. رفتم خانه آنها. توی خانهشان یک اتاق جدا برای ما داشتند.
از همان روز اول که به خانه همسایه تان نقل مکان کردی توی یک اتاق با علی میخوابیدی؟
بله.
اولین باری که کنارش دراز کشیدی، اولین بار که با او در یک اتاق تنها ماندی، به عنوان یک دختر ده ساله به چی فکر میکردی؟چقدر میدانستی که چه اتفاقی قرار است برای تو بیافتد؟ چقدر از رابطه زناشویی اطلاع داشتی؟
قبل روز مراسم خواهرم به من یک چیزهایی گفت. گفت که باید چه کار کنم. یا چه اتفاقی میافتد. که ای کاش آن را هم نمیگفت. من اگر با همان اطلاعات صفر،میرفتم آنجا خیلی بهتر بود. چیزهایی که به من گفت من آن موقع نفهمیدم . چون نفهمیدم و رفتم آن اتاق و تجربهاش کردم، خیلی بدتر بود. خیلی بد بود. خیلی. الان هم… الان خوب شدم. ولی الان هم همان فکر هست همان حس هست. چون من آن موقع خیلی ترسیدم، احساس میکردم خب ازدواج کردیم، حلقه را گرفتم و لباس را هم پوشیدم و توی مراسم هم با شما خندیدم و خوردم و مراسم هم تمام شد و آمدم خانهتان. بس است دیگر بازی تمام شد. ولی بازی تمام نبود. بازی تازه داشت شروع میشد. چیزی که توی ذهنم بود و میخواستم بهش بگویم این است که خب بس است دیگر. تمام شد. بخوابیم دیگر. یا تمام شود و من فردا بروم خانه مامانم درخیاطیاش کمک کنم . داشتم حواس خودم را پرت میکردم. ولی این اتفاق نمیافتاد. او میدانست. نمیدانم.چون علی هم برادر بزرگتر دارد. بهش گفته بودند یا خودش چطوری میدانست. او خیلی خوب میدانست. ولی من… برای من خیلی سخت بود. هنوز هم میگویم اثراتش توی من هست. من الان هم که با تو صحبت میکنمدستهایم میلرزد؛ موقعی که به این فکر میکنم؛ نمیدانی چقدر سخت بود. الان من ۲۲ سال دارم. کم خونی شدید دارم. ضعف دارم. نمیدانم الان از صدایم میفهمی یا نه. کل سال مریضم. الان هم مریضم. من همه اینها را ناشی از اثرات این میدانم. ناراضی نیستم. ولیعلی میتواند اینطور نباشد. یا حداقل آنها میدانستند من ده سال دارم. میتوانستند اجازه بدهند حداقل یک ذره بزرگتر شوم.
آیا فقط از نظر روحی اذیت شدی یا از نظر جسمی هم آسیب دیدی؟
پارگی نبود ولی درد زیاد داشتم. دکتر هم رفتم. چون …. مرکز بهداشت نداریم. رفتم ….. معاینه شدم. یک خانمی بود توی مرکز بهداشت گفت عادت میکنی. چون من خیلی پیش او گریه کردم. مامانم هم آن روز همراهم نبود. با مادر شوهرم بودم کهاو هم بیرون ایستاده بود. دیگر احساس کردمبا این خانم راحتم. پیش او گریه کردم. دلداریم میداد. میگفت من مورد همسن توزیاد داشتم . نترس خوب میشوی. اولش اینجوری است. ممکن است دوباره خونریزی کنی. دفعات بعدی هم اگر با شوهرت خوابیدی باز هم ممکن است خونریزی کنی. نباید بترسی. این پیش میآید.
چند وقت بعد از ازدواجت پریود شدی؟
من سیزده سالم بود. میشود سه سال بعدش.
در تمام طول این سه سال این رابطه را تجربه میکردی؟
بله. ولی همیشه نه. چون بعضی موقعها علی اصلا نبود.
میتوانی بگویی آیا علی را دوست داری به عنوان یک همسر نگاه عاشقانهای به او داری؟
خواهرم همیشه میگوید: علاقه به وجود میآید. تو محال است زندگی کنی با کسی زیر یک سقف و بعد عاشقش نشوی. این حرفها را به من نزن؛ زشت است تو از این حرفها بزنی و بگویی من دوستش ندارم. تو چطور ممکن است دوستش نداشته باشی وقتی ازدواج کردی؟ الان هم نمیتوانم بگویم علی را دوست ندارم. چرا، وقتی نیست دلم برایش تنگ میشود . ولی بیشتر احساس وظیفه است . برایش غذا درست میکنم؛ مواظبش هستم؛ مواظب خانهاش هستم؛ مواظب مادرش هستم؛ مواظب آبرویش هستم. ولی فقط همین است.
لیلا، گفتی که بچه نداری. چرا بچه نداری؟
من خودم دوست ندارم الان باردار بشوم. چون بدنم خیلی ضعیف است. از اول هم اینطور بزرگ شدم که نتوانستم به آن موقعی که توی سنم بود، برسم. میدانی چی میگویم؟ من ده سالم بود؛یکهو به خاطر این مساله که سرم آمد ضعیف شدم . بدنم خیلی جلوترازسنم بود. از بدنم انتظار میرفت خیلی بیشتر از سنم باشد. به خاطر همین من الان اصلا نمیخواهم بچهدار شوم. یعنی خودم نمیگذارم بچه دار شوم. علی اصلا پیشگیری نمیکند. ولی من خودم قرص میخورم. این دیگر تصمیم من است. واقعا باید تصمیم من باشد. چون اگر تا حالا هیچ چیز تصمیم من نبوده حداقل نمیخواهم یک بچه هم به دنیا بیاورم.
الان همچنان داری توی خانه مادر شوهرت زندگی میکنی؟
بله. اینجا حیاط بزرگ است و توی حیاط چهار پنج تا اتاق بزرگ هست و هرکدام اتاق یک نفر است. اینجا خانه من هم یک طرف، یک طرف مادر شوهرم هست و بعد آن یکی برادر علی، او هم در این خانه است ولی او هم در یک اتاق دیگر است. معمولا جدا نمیشوند.
فکر میکنی کسانی که صدای تو را میشنوند، کسانی که احتمال دارد مادر باشند و فکر کنند که برای آبرویشان بهتر است دخترشان ده سالگی ازدواج کند و برود، دوست داری چه حرفی به آنها بزنی؟
من میخواهم فکر کنند به این که من الان در همین شرایط زندگی میکنم. توی شرایطی که مادرم زندگی میکرد. روستا عوض نشده. مردم عوض نشدند. اگر به او فشار میآمد و مردم حرف میزدند و او به خاطر فشار مرا در ده سالگی شوهر داد، برای من هم همین فشار هست. چون هیچ چیز عوض نشده. ولی چرا من مثل او فکر نمیکنم؟ چون من نمیخواهم. فقط میخواهم همه فکر کنند. علی فکر کند. چرا میترسد؟ چرا نمیگذارد من درس بخوانم؟ چرا مثلا خواهرم،خواهر خودم که به من میگوید باید دوستش داشته باشی، چرا فکر نمیکند؟ چرا کسی فکر نمیکند؟ من الان به دختر خودم فکر میکنم، دختری که درذهنم حتی قیافهاش را میشناسم، حتی الان اگر پارچه اضافه داشته باشم برایش لباس هم میدوزم، حتی اگر هنوز به دنیا هم نیامده، من الان میدانم چه سنی ازدواج میکند.من میخواهم دخترم در ۲۵ سالگی ۳۰ سالگی ازدواج کند. این را میخواهم. میخواهم درس بخواند. کاری ندارم بقیه چه میگویند. خواهرم چه میگوید. به او میگویم: من پشت توهستم، تو توی خانه من زندگی میکنی و من از تو حمایت میکنم.من نمیتوانم طلاق بگیرم خودم را راحت کنم. من به جای این فکر میکنم که دختر خودم را چه کار کنم.
هفت استان، بالاترین آمار ازدواج کودکان در ایران
لیلا تنها نیست. او یکی از ۳۷ هزار دختری است که با سن کمتر از ۱۵ سال در سال ۹۴ پیراهن بخت بر تن کردند. در این میان شاید لیلا خوش شانس بوده که علی تنها ۵ سال از او بزرگتر بود. در سال گذشته ۸۰ دختر با سن کمتر از ۱۵ سال به خانه مردانی بالای ۴۰ سال رفتند. این در حالی است که بر اساس قوانین جمهوری اسلامی نکاح پیش از بلوغ ممنوع بوده و سن ازدواج دختران در قانون مدنی ۱۳ سال تمام با شرط اجازه پدر تعیین شده است.
کامیل احمدی، مردمشناس ساکن ایران است و پژوهشی جامع درباره ازدواج زودهنگام کودکان در ایران انجام داده است. او میگوید ازدواج دختربچهها در ایران از پراکندگی جغرافیایی در مناطق مختلف برخوردار است: «من هفت استان کشور را که بالاترین درصد ازدواجهای دختران و پسران زیر سن هجده سال سن قانونی به رسمیت شناخته در منشور سازمان ملل را دارد، انتخاب کردم: خراسان رضوی، آذربایجان شرقی، هرمزگان، خوزستان، سیستان و بلوچستان، آذربایجان غربی و اصفهان. در این موراد، آمار و ارقامی در مورد ازدواج زیر سن قانونی، از سوی ثبت احوال منتشر میشود ولی آمارهای بسیاری هم هست که نهفته است. مثلا دختران و پسران زیادی در این روستاها مشاهده کردیم که هرگز ازدواجهایشان ثبت نشده، خانوادهها نمیخواهند ثبت کنند. این امر دلایل مختلفی دارد. یا روی ازدواج زیاد مطمئن نیستند؛ یا عدم آگاهی یا نبوددانش کافی برای ثبت ازدواج روی خانوادههاسبب میشود که ازدواج ها را ثبت نکنند. عامل دیگر ترس از مراحل قانونی و رفتن به شهرها در مناطق روستایی وجود دارد که در آنها معمولا خیلی سنتی وار ازدواج میکنند و عاقد محلی را با یک دستنوشته میآورند و ازدواج صورت میگیرد. علاوه بر این، ممکن است یکی از طرفین مشکل و موانع قانونی داشته باشد که نمیخواهد به مراجع قانونی مراجعه کند و یا دلایل دیگر. درصد زیادی از ازدواجهایی هم که در ایران رایج است معمولامرد، زن اول را در شناسنامه ثبت میکندو زن دوم و سوم و دیگریها را با فقط دستنوشتهای از عاقد، عقد میرساند و ثبت نمیکند.»
سنتها را نمیتوان به سادگی ریشهکن کرد
تحقیق ازدواج زودهنگام کودکان نشان میدهد که بیش از نیمی از این دست ازدواجها در روستاها و شهرهای کوچک صورت میگیرد. مصطفی اقلیما جامعه شناس ساکن تهران معتقد است که رشد نیافتن جامعه در ایران و روستایی سنتی ماندن جامعه حتی در میان شهرنشینان سبب اقبال خانوادهها به ازدواج زودهنگام کودکان است: «در شهرهای کوچک مردم فقیرند و دیگر به این توجه ندارند که دخترشان هشت ساله است یا ۹ ساله؟ میگویند حالا یک خواستگار آمده و شوهر دارد. معمولا هم آن مردها هجده ساله و یا کمترند. چون در ایران سن برایشان مطرح نیست و برای ازدواج لازم نیست هجده سال تمام باشد. زمانی که یک روحانی آنها را عقد میکند از نظر شرعی اینها میتوانند زندگی را شروع کنند و فکر میکنند آمادگیاش را دارند. ما جامعه سنتی و روستایی هستیم. حتی در شهرهایمان هم مردم اگر بتوانند همینطور فکر میکنند و میگویند دختر ده ساله است باید ازدواج کند. هنوز بینش کافی از ازدواج به مفهومی که آمادگی روحی جسمی باشد ندارند. یک مقدار که دختر بالغ شد میگویند زن کامل است.»
تایید سخنان مصطفی اقلیما هشدار ثریا عزیزپناه رییس هیئت مدیره انجمن حمایت از حقوق کودکان بود که در خرداد ماه امسال از ازدواج ۱۷ درصد دختران در ایران پیش از رسیدن به هجده سالگی خبر داد و بالا رفتن آمار ازدواج دختران زیر هجده سال در تهران را زنگ خطر اجتماعی دانست.
همزمان با بالا رفتن آمار ازدواج دختران زیر هجده سال آمار دختران دانشجو نیز سالها است که بالاتر از آمار پسران دانشجو است. تناقضی که برای ایجاد تغییر به گفته شهلا شفیق جامعه شناس ساکن فرانسه نیاز به استمرار و تلاش دارد:« من فکر میکنم این تعریف از مدرنیته غلط است. یعنی جامعه میتواند شهرنشین شود و دانشگاه داشته باشد و تمام ابزار مدرن شدن را داشته باشد، بدون اینکه به آن مدرنیتهای دست پیدا کند که حقوق شهروندی و حقوق دموکراتیک را جاری کند. اجرای حقوق شهروندی این نیست که شما قانون وضع کنید و بگویید زنان باید هجده سالگی ازدواج کنند. همراه این یک سلسله کارهای اجتماعی و یک سلسله کارهای آموزشی صورت میگیرد. در جوامعی که به این مرحله رسیدهاند، روند خیلی طولانی بوده و این روند طولانی به جز اینکه حمایت شود و به جز اینکه جامعه آزاد باشد و به جز اینکه بحث اجتماعی وجود داشته باشد، ممکن نمیشود.شما نمیتوانید سنتهای پیش مدرن و قبیلهای و عشیرتی و پدرسالاری را ریشه کن کنید.»
قانون، معضلی که هنوز حل نشده است
سابقه قوانین ازدواج کودکان در ایران به سال ۱۳۱۳ باز میگردد. ماده ۱۰۴۱ حداقل سن ازدواج دختران را ۱۵ سال و پسران را ۱۸ سال تعیین کرده بود. این قانون در سال ۱۳۵۷ و پس از انقلاب اسلامی به دستور آیتالله خمینی لغو شد و تا سال ۷۹ نکاح قبل از بلوغ به شرط رعایت مصلحت توسط ولی طفل جایز شناخته شده بود. در این سال مجمع تشخیص مصلحت نظام قانون فعلی را تصویب کرد که بر اساس آن ازدواج دختران در ۱۳ سالگی و پسران در ۱۵ سالگی با اجازه ولی و تشخیص دادگاه مجاز است. نسرین ستوده حقوقدان ساکن تهران درباره تعیین سن ازدواج در قوانین ایران میگوید:« مسایل قانونیبیش از هرچیز به مفهوم بلوغ در افراد برمیگردد. میدانید که قانون ایران در بخش مسایل مربوط به سن مسئولیت کیفری، تعیین مجازات برای افراد زیر هجده سال، به گونهای است که این افراد را حتی در معرض مجازات اعدام قرار میدهد. حتی با اصلاحیهای که در سال ۱۳۹۲ به قانون مجازات اسلامی وارد شد، همچنان دختران از سن ۹ سالگی و پسران از سن ۱۵ سالگی در معرض مجازات اعدام قرار میگیرند. این به این دلیل است که قانونگذار ایران با پیروی از بخشی از نظریات فقهی که در دیدگاههای اسلامی، شریعت اسلامی وجود دارد، سن رشد عقلی افراد را برای دختران ۹ سالگی و برای پسران ۱۵ سالگی فرض کرده. این در حالی است که حقوق و تکالیف آنها با هم برابر نیست. زیرا همین قانون مدنی در ماده ۱۰۴۳ خودش میگوید نکاح دختران، دختری که تا به حال ازدواج نکرده و حتی اگر به سن چهل سالگی هم رسیده باشد، موقوف به اجازه پدر یا جد پدری او است؛ در حالی که همین دختر در سن ۹ سالگی مرتکب جرم سنگینی شود بدون در نظر گرفتن زمینههای تربیتی اجتماعی و خانوادگی در معرض مجازاتهای سنگین حدود و قصاص قرار میگیرد. این مشکلاتی است که در مجموع قوانین ما وجود دارد. به دلیل اینکه با موازین علمی حاکم بر زندگی امروز بشری سازگار نیست.»
اصل چهارم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تصریح کرده که کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. موازین اسلامی که در آن، از زمان پیامبر اسلام به بعد سن بلوغ دختر ۹ سال تعیین شده است. این قاعده اسلامی در حالی مبداء تعیین سن بلوغ دختران در ایران است که در بسیاری از کشورهای جهان ازدواج افراد با سن کمتر از هجده سال غیرقانونی تلقی میشود و برقرار رابطه جنسی فرد بالاتر از هجده سال با کودک زیر هجده سال جرم محسوب میشود. قانونی دانستن ازدواج زیر هجده سال و رواج ازدواج زیر سن قانونی در حالی در ایران در جریان است که سالهاست لایحهای به عنوان لایحه «حمایت از کودک و نوجوان» در انتظار تصویب در مجلس شورای اسلامی است. لایحهای که توسط کانون اصلاح و تربیت تنظیم شد و به دولت محمود احمدینژاد تقدیم شد اما هنوز در هزارتوی راهروهای مجلس سرگردان است. در ماده پانزدهم این لایحه برای فردی که با دختران و پسران زیر سن قانونی ازدواج کند تا دو سال مجازات زندان تعیین شده و همچنین خواستگار، عاقد، والدین و سرپرستان قانونی کودکی که ازدواج کرده نیز مباشر جرم تعریف شده اند.
فرنوش امیرشاهی خبرنگاران پیشین پارلمانی ساکن پراگ از دلایل تاخیر در تصویب این لایحه میگوید: «پیچیدگیهای حقوقی و حتی فقهی زیادی در این لایحه وجود دارد. زیرا برخی از مسایل مربوط به حوزه کودکان و نوجوانان گره خورده با مسایل شرعی و فقهی است. در مورد سن ازدواج کودکان، هرچند در این لایحه سعی شده جوانان زیر هجده سال را کودک حساب کنند ولی باز هم به موضوع ازدواج دختران در ۱۳ سالگی و پسران در کمتر از ۱۵ سالگی که در قانون مدنی به آن اشاره شده،در لایحه جدید هم خاتمه داده نشده است.با این حال حقوقدانها و فعالان حقوق کودکان تصویب این لایحه را برای اینکه تکلیف قوانین مغفول مانده و همینطور مبهمی که در این حوزه وجود دارد روشن شود، گامی بسیارموثر و مهمی میدانند.»
ازدواج خردسالان یا تجاوز در کودکی
به خانه لیلا بازگردیم. زنی که در ده سالگی به خانه شوهر رفت و سه روز پس از اعلام نامزدی اولین رابطه جنسیاش را تجربه کرد. رابطه جنسی که مهر پایانی بر دوران کودکی او بود. مژگان کاهن روانشناس ساکن بلژیک از تبعات محرومیت از دوران جوانی میگوید: «شما وقتی یک کودک یا نوجوان را در موقعیت ازدواج زودرس قرار میدهید در حقیقت او را از کودکی و نوجوانی محروم میکنید. برای اینکه فرد بتواند از لحاظ روانی و جسمی و فکری به رشد لازم برسد، باید این دوران را سپری کرده باشد. ازدواج، خصوصا اگر اجباری باشد و فرد از آن آگاهی هم نداشته باشد، باعث میشود فرد، اولین تجربه جنسی را، به خصوص در مورد دختران، به عنوان تجربهای وحشت بار زندگی کند. عین شرایط تجاوز است که درتمام زندگی میتواند همراه او باقی بماند. غریزه جنسی چیزی است که قاعدتا شما باید بتوانید بدنتان را به عنوان منبعی که از آن لذت میبرید تجربه کنید.
متاسفانه در این کار به جای اینکه کودک یا نوجوان بدن خودش را به عنوان یک منبع لذت تجربه کند، به عنوان چیزی که وحشت را به روان او القاء میکند تجربه کند. دو عکس العمل خیلی بزرگ میتواند داشته باشد. یا اینکه رابطه خودش را با همه احساساتش قطع کند. در حقیقت یک مکانیسم روانی است که از فرد میتواند حمایت کند تا بتواند به زندگیش ادامه دهد. در نتیجه فرد نسبت به همه چیز بیتفاوت میشود، نه تنها به احساسات جنسی خودش بلکه همزمان نسبت به اطرافش و اتفاقاتی که میافتد. و این خیلی آسیب جدی است و فرد احتیاج به یک رواندرمانی عمیق دارد برای اینکه این شوک روانی را از بین ببرد. مدل دیگرش هم هست که فرد مدام در وحشت به سر میبرد که آن هم یک جور شوک روانی است.»
بر اساس آمار سازمان ثبت احوال ایران سال گذشته ۱۵۰۰ نوجوان کمتر از پانزده سال در کشور صاحب فرزند شدند. در این میان استان سیستان و بلوچستان بیشترین مرگ کودکمادران را دارد. این استان نرخ ۵ و نیم درصدی تولد و ۱۲ درصدی مرگ مادر را در کشور دارد.
با همه تبعات فرهنگی و اجتماعی و روانی ازدواج زودهنگام دختران، محمد اسفنانی دادیار دیوان عالی کشور قانون منع ازدواج کودکان زیرهجده سال را مغایر شرع اسلام عنوان کرده و گفته است اگر جلوی ازدواجهای زودهنگام گرفته شود روابطنامشروع زیاد میشود.
از حسین قاضیان جامعه شناس ساکن واشنگتن میپرسم علیرغم همه تبعات منفی ازدواج زودهنگام برای کودکان، چرا جمهوری اسلامی بر اجرای آن اصرار دارد.حسین قاضیان پاسخ میدهد:« مقامات سیاسی در جمهوری اسلامی از انبان سنتهای فرهنگی جامعه ما، مفهوم ناموس را استخراج میکنند و پشت آن سنگر میگیرند. پشت چیزی تحت عنوان ناموس میشود روابط را به صورت مشروع و غیرمشروع تعریف کرد و از مشروعش دفاع کرد و به نامشروعش حمله کرد واین را موضوع مهمی قلمداد کرد و آدمها را پشت این فکر جمع کرد. اینجا آدمها صدا پیدا میکنند. صدای آنها با صدای دولت پیوند میخورد و با آنها همدست میشوند. اما آن بچهها صدایی ندارند. آنها کودک اند.
آنها قدرتی در جامعه ندارند. زیر زایمان جان میدهند. در خانهها مورد خشونت قرار میگیرند. جسمشان صدمه میبیند؛ برای اینکه آماده رابطه جنسی نیستند. اینها را کسی نمیبیند برای اینکه آنها صدایی ندارند. کودک اند. کسانی صدا دارند در این جامعه که میتوانند پشت مفاهیم سنگر بگیرند، پشت مفهوم ناموس. مفهومی که آنقدر قدرتمند است که آدمهایی را که حتی ممکن است از لحاظ سیاسی با نظام سیاسی شان مخالف باشند پشت آن فکرها جمع میکند و خودشان را تبدیل میکند به عناصر سرکوب و همدست نظام سیاسی که با توسل به این مفاهیم مردم را جمع کند وعلیه آن آدمها مبارزه کند.»
اسفندماه سال گذشته کمیته حقوق کودک سازمان ملل از دولت ایران خواست قوانین کیفری و قانون ازدواج کودکان دختر را اصلاح کند. درخواستی که تاکنون به آن پاسخی داده نشده است.
منبع: رادیو فردا
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar