17 ساعت،22 دقیقه گذشته در بلاگستان
«صدا و سیما»ی ریاکاران؟
چند روز پیش، الهام چرخنده، مجری و بازیگر، با حضور در یکی از برنامههای گلریزان تلویزیونی، اعلام کرد از حالا تا لحظه مرگ، حجابش چادر خواهد بود. در ویدیویی دیگر، مجید مجیدی، کارگردان سینما، در جمعی از مسئولان و روحانیان، با حالی منقلب از دیدارش با شیعیان کشمیر میگوید. تغییر نگاه این دو شخصیت، واکنشهای زیادی را برانگیخته است. در زیر نظر تعدادی از اهالی فضای مجازی را درباره این تغییرهای نگرشی میخوانید.
* * *
نعیمه دوستدار نمایش چرخنده را ترحمبرانگیز میخواند و او را بازیچهای میداند در دستگاه تبلیغاتی حکومت: قباحت محض است این به اصطلاح برنامهی خیریهای که در آن الهام چرخنده چرخ میزند... راستی از کجای این داستان بیشتر چندشم شد؟ از آن قهقهههای مستانه مجری و تکه پرانیهایش که به لاس زدن جاهلها در کاباره میماند، یا از آن نگاه تهی و تیلههای بیروح توی چشمخانه زن که رو به دوربین نمایش تخت حوضی اجرا میکرد؟ شاید هم بیشتر از آن حاجی صابونچی متنفر شده باشم که صد میلیون و پنجاه میلیون خرج آخرتش میکرد بدون اینکه توضیح بدهد این پول را از کجا آورده؟ نمیتوانم نازلترین نقطه را در این نمایش پیدا کنم بدون اینکه روی اشکهای حاضران به ویژه حاج آقا راستگو، توقف کنم.
سعید قاسمینژاد مینویسد: به نظرم این چرخنده رمز موفقیت در ایران را خوب یاد گرفته و به کار می بندد. چسبیدن به عریان ترین شکلی به قدرت حاکم و تغذیه کردن از منابعی که در اختیارت می گذارد چرا که مردم ایران نسبت به اطرافیان قدرت حاکم سخت بخشنده اند، کافی است گوشه چشمی نشان دهی تا همه چیز را از یاد ببرند و بر صدر بنشانندت. در چنین وضعیتی چرخنده چرا نچرخد؟ در راهی که او می رود تنها خیر کثیر موجود است و هیچ عذاب الیمی در کار نیست.
یکی از کاربران گوگلپلاس به بقیه اعتراض کرده که: چه گیری داده شده به این الهام چرخنده. خب هر کسی ممکنه توی یه مقطعی از زندگی با توجه به اطلاعاتی که کسب میکنه یا مصلحتی که خیر خودش رو در اون میبینه تغییر موضع بده. خود من یه زمانی دیندار بودم و الان بیدینم. حالا این خانم هم تغییر موضع داده. این مقایسه تصویرهای قبلی این خانم با موضع الانش رو متوجه نمیشم. کسی میفهمه روشنم کنه.
فرض کنید اصلا یه پورن استار بیاد و مسلمون بشه و حجاب اسلامی بگذاره …. حالا اینکه بیایم عکسهای پورن قبل از مسلمون شدنش رو شیر کنیم و براش شعر ببافیم که تو فلان بودی، چه دخلی به موضع فعلی این طرف داره رو درک نمیکنم.
آرش سیگارچی ماجرای الهام چرخنده و امثال او را قصه خود ما میداند: دقیقه یک فیلم. الهام چرخنده انگار نمی داند کجاست و اینجا چه می کند: «اینهایی که اینجا گذاشتین، چیه ماجراش؟ این انگشترا؟» بعد انگشتر معمولی خودش که نمی داند حتی سنگش چیست را بیرون می آورد که این را هم بفروشید. فیلم چندباری کات شده اما گویا صد میلیون می فروشد. بعد تسبیح مادرش و ساعتش.
وقتی به صحنه می نگری، حراجی تبدیل می شود به فروش یک آدم که خود را در عرضه می کند. به این تعبیر های اروتیکی دقت کنید. مجری زبان می ریزد و حتی خانم با تعبیر اروتیکی «در جا نمازم بوده ها»، حاج آقایی را راضی می کند که صد میلیون آن را بخرد. «من خیلی باهاش لذت بردم». از این دست عبارات کم نبود.
محمد بابایی معتقد است مجیدی از دیدارش از کشمیر آنچه را که باید یاد میگرفته، نگرفته است: من از این ویدیو تظاهر و ریا درک نمیکنم. … اما آنچه که مجید مجیدی نمیفهمد و با کمال تاسف نقطه ضعف خیلی از مسلمین و مسلمات تیپ مجید مجیدی هم هست، مقوله مهمی به نام احترام است. … آن بودائیهائی که از آنها سخن میگوید، به ظن قوی و مطابق آموزههای خود، احترام مقدسات شیعیان را داشتهاند. فهم ناقص مجید مجیدی چیز دیگری از آن فهمیده است. لازم است او تلاش کند و بیشتر در این خصوص بداند، و یاد بگیرد، تا بلکه بفهمد که اسم این کار اعتقاد نیست، احترام است.
در ادامه بابایی خطاب به مجیدی میگوید: جناب آقای مجید مجیدی! آنچه که شما در کشمیر دیدهاید، ابداً آن چیزی نیست که فهمیدهاید. آنچه هم که باید یاد میگرفتید، یاد نگرفتهاید. اگر یاد میگرفتید، به جای اشک و آه ناله، به خود و دور و بریهای خود توصیه میکردید که از بودائیها احترام یاد بگیرند، و مقدسات دیگران را محترم بدارند. ماشاالله شما به مقامات دسترسی کافی دارید، به آنها توصیه میکردید که کاری به کار دراویش بیآزار این کشور نداشته باشند، به پر و پای اهلحق نپیچند، اجازه تاسیس یک مسجد را برای سنیهای تهران صادر کنند، غیرمسلمانان را به حال خود بگذارند. و صد البته به خیل شیعیانی هم که مثل مجیدی محمدی فکر نمیکنند، کاری نداشته باشد.
در یکی از پستهای کمپین مبارزه با کودکآزاری در ایران، درباره این ویدیوی مجیدی آمده: آقای مجیدی من اگر جای شما بودم بخاطر جوانان افسرده، بیکار و ناامید سرزمینم گریه میکردم. بخاطر آن بانو که اشک می ریخت و می گفت: امروز قرار بود روزِ عقدم باشد اما روز جدایی از عشقم شد چراکه ما هر دو فوق لیسانس هستیم اما نتوانستیم کاری با حقوق مناسب پیدا کنیم. آقای مجیدی شاید هم برای آن دانشجوی ارشد اشک میریختم که میگفت: هرشب درد دندان هایم را با خوردن مُسکن آرام میکنم، پول دندان پزشکی به قامت درآمد من جور در نمی آید. اصلا برای بچه های شین آباد، کودکان سرطانی یا جوانانی که کلیه هایشان را می فروشند اشک میریختم. آقای مجیدی ملت ایران پیش از شما نیز هنرمندان خودفروش بسیار دیده است.
کاربری در فیسبوک از ماجرای فیلم «حضرت محمد» به کارگردانی مجیدی نوشته: این آقا جلوی رهبر ایران همینجور گریه کرد و رهبر بعنوان هدیه یک کار به او سپرد. یعنی برای کارگردانی فیلمی با مضمون "پیامبر اسلام تا سن 7سالگی" میلیاردها سرمایه کشور رو در دهکوره های قم هزینه کرد. میگن توی اون کویر با آرماتور و بتن یک شهر بشکل مکه و یک شهر بشکل مدینه با پول بیت المال ساخته شد و آخرین سیستمها و .....را پیاده کردند که فقط یک فیلم به سفارش ایشان در بیاد. چرا گریه نکنه؟ کاسبی یعنی همین. دین واسه خیلی ها نون و آب آنچنانی داشت. دلم برای اون پدر کارگری که تنها فرزندشو برای ایران در جنگ فدا کرده و در عوض این عوام فریبها اینجور با نام دین تجارت میکنند و ثروت ملی رو تباه میسازند، میسوزه. کاش اینهمه سرمایه گذاری ارادتی! 2زار می ارزید و یک کشوری این فیلمو میخرید.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar