کودکان، قربانیان تجاوز جنسی در مدارس اسلامی پاکستان
سه شنبه ۲۶-۰۱-۱۳۹۹
پلیس پاکستان به طور رسمی اعلام کرده است که تجاوز جنسی در مدارس اسلامی پاکستان به طور گسترده اتفاق میافتد. گزارشهایی از تجاوز جنسی به کودکان که در ادارات پلیس به ثبت میرسد فقط نمایانگر نوک کوه یخ است.
«محبت نیوز»- در پاکستان ۲۲ هزار مدرسه دینی با بیش از دو میلیون دانشآموز به ثبت رسیده است اما تعداد مدارس دینی ثبت نشده بیش از این مقدار است. این مدارس را روحانیون مسلمان دیوبندی و بریلوی اداره میکنند.
کودکان محروم در این مدارس یک وعده غذای رایگان و سرپناهی دریافت میکنند. در این مدارس که تحت نظارت هیچ نهاد رسمی دولتی یا وابسته به دولت قرار ندارند، تجاوز جنسی به کودکان یک امر مرسوم است.
دولت عمران خان وعده اصلاح مدارس دینی را را داده است اما هنوز همچنان نظارتی در کار نیست.
رادیو زمانه به نقل از خبرگزاری آسوشیتدپرس، پلیس پاکستان رسمن اعلام کرده است که تجاوز جنسی در مدارس دینی پاکستان به طور گسترده اتفاق میافتد. گزارشهایی از تجاوز جنسی به کودکان که در ادارات پلیس به ثبت میرسد فقط نمایانگر نوک کوه یخ است. بسیاری از موارد تجاوز جنسی به کودکان اعلام نمیشود و اگر هم موردی به بیرون درز کند، روحانیون در پاکستان والدین این کودکان را به کفر و الحاد متهم میکنند و آنها را برای پس گرفتن شکایت خود به نهادهای قضایی تحت فشار قرار میدهند.
صادق بلوچ، رئیس پلیس در منطقهای در شمال غربی پاکستان در مصاحبه با آسوشیتدپرس اعمال فشار و تهدید والدین از سوی روحانیون پاکستانی را تأیید میکند. کودکان تجاوز دیده اغلب در معرض تبعیض قرار میگیرند و به همین سبب والدین آنها سکوت را به پیگرد قضایی روحانی متجاوز ترجیح میدهند. بلوچ در مصاحبه با آسوشیتدپرس میگوید:
«برخی از این آخوندها که ریش بلند میگذارند و ادای اشخاص باتقوی را درمیآورند، ریاکاری در پیش گرفتهاند، در حالیکه در خلوت پشت درهای بسته اعمال وحشتناکی را انجام میدهند و در همان حال آشکارا کسانی را که ریششان را میتراشند و پاکدست و درستکار هستند، لیبرال مینامند و از آنها انتقاد میکنند.»
هوا سرد بود. چرا لباسهایم را از تن جدا کرد؟
مقامات پلیس پاکستان اعلام کردهاند که هیچ آماری از تعداد کودکانی که در مدارس مذهبی آن کشور قربانی تجاوز جنسی میشوند در دست نیست. برای پلیس پاکستان همینقدر آشکار است که اغلب قربانیان تجاوز جنسی، پسربچههایی هستند که هنوز به سن بلوغ نرسیدهاند. یائوس یک پسربچه هشت ساله یکی از این قربانیان است.
پدر یائوس کارگر فقیری است که سواد خواندن و نوشتن ندارد و فقط به زبان محلی منطقه خود صحبت میکند. با این حال او که آرزو داشت پسرش از آموزش و پرورش برخوردار شود، شنیده بود که مدرسهای مذهبی در منصره، در چند صد کیلومتری جنوب روستای محل سکونت او و خانوادهاش وجود دارد و برخی از پسران این منطقه هم در این مدرسه مذهبی درس خوانده بودند. پس پسرش را به آن مدرسه فرستاد. امکان رفت و آمد برای ملاقات پسرش و حتی امکان ارتباط تلفنی با او وجود نداشت. خبرنگار آسوشیتدپرس که با یائوس مصاحبه کرده گزارش میدهد که او کوچکتر و کم سن و سالتر از آنچه که هست به نظر میرسد. یائوس هنگامی که شرح واقعه را بیان میکند میلرزد:
اواخر دسامبر سال گذشته بود و تعطیلات مدرسه فرارسیده بود. بیشتر دانشآموزان از مدرسه خارج شده بودند. فقط یائوس و تعداد معدودی از دانشآموزان که امکان سفر به روستا و دیدار خانوادهشان را نداشتند در مدرسه مانده بودند. یائوس تعریف میکند که همکلاسیهایش رفته بودند لباسهایشان را بشویند که قاری شمسالدین سر میرسد، دست او را میگیرد، کشان کشان به اتاقی میبرد، در را قفل میکند و به او تجاوز میکند. یائوس میگوید:
« هوا خیلی سرد بود من نفهمیدم چرا لباسهای مرا از تن جدا کرد.»
قاری شمسالدین، این آخوند مسلمان ابتدا چند سیلی به صورت یائوس میزند، بعد از پر شال خود چوبی را درمیآورد و با او کودک را سیاه و کبود میکند و بعدش هم که او از هر نظر توانایی دفاع از خود را از دست داده به او تجاوز میکند.
یائوس دو روز در آن اتاق محبوس بود و قاری شمسالدین در آن دو روز بارها به او تجاوز کرد و آخرسر که یائوس از حال رفته و سخت بیمار و رنجور شده بود از وحشت از آنکه ممکن است زیر دستان او بمیرد، کودک را به درمانگاهی برد. دکتر فیصل مانان سالارزای، پزشک معالج یائوس به خبرنگار آسوشیتدپرس میگوید:
«هر موقع که سعی میکردم به او نزدیک شوم، از وحشت جیغ میزد. روی سر، سینه، روی پاهای کودک کبودیهای زیادی مشاهده میشد.»
تجاوز جنسی به یائوس در درمانگاه تأیید شد. عموی یائوس اما از پذیرش آنکه برادرزادهاش مورد تجاوز جنسی قرار گرفته سربازمیزد. استدلال او هم این بود که اگر خبر تجاوز جنسی به برادرزادهاش در روستا بپیچد، ادامه زندگی در آن منطقه دیگر میسر نیست. سولارزی میگوید:
«حاضر نبود در این باره صحبت کند یا حتی فکر کند که برادرزادهاش ممکن است واقعاً مورد تجاوز جنسی قرار گرفته باشد.»
شواهد اما انکارناپذیر بود. پزشک با پلیس تماس گرفت و قاری شمسالدین بازداشت شد. آزمایش دی ان ای تجاوز جنسی را تأیید و اثبات میکرد.
روحانیون و نمازگزاران در مسجد جامع طلسم القرآن واقع در منطقه دورافتاده شمال غربی پاکستان اما اتهام تجاوز جنسی رابه چالش کشیدهاند. آنها میگویند شمسالدین بیگناه است و قربانی دسیسههای عناصر ضد اسلامی در کشور شده. آنها میگویند جریانهایی در پاکستان با چنین اتهامزنیهایی در پی بیاعتبار کردن رهبران مذهبی پاکستاناند. اوباش و اراذل هم تابع روحانیون دستراستی پاکستاناند.
عبدالقیوم، پدر یائوس از احساس گناه و از عذاب وجدان رنج میبرد. او میگوید شرمنده است که بیش از سه ماه سراغی از پسرش نگرفته بود:
عبدالقیوم، پدر یائوس از احساس گناه و از عذاب وجدان رنج میبرد. او میگوید شرمنده است که بیش از سه ماه سراغی از پسرش نگرفته بود:
«من میخواهم این آخوند به دار آویخته شود. هیچ چیز دیگری جز این نمیخواهم»
پیشنهاد می شود:
- تجاوز جنسی از کانون قرآنی تا مدارس؛ سعید طوسی ها کم نیستند!
- تجاوز جنسی روحانی یک روستا به دختر ۱۱ ساله در کرمانشاه
- تلاش برای لاپوشانی پرونده تجاوز به ۴۱ دختر در سیستان و بلوچستان
مرا ببخش
فقط پسربچه ها قربانی تجاوز جنسی توسط روحانیون در مدارس مذهبی پاکستان نیستند. بسیاری از دختران روستایی هم مورد تجاوز قرار میگیرند. نمونه: مصباح اهل روستای باستی قاسی در جنوب پنجاب.
فقط پسربچه ها قربانی تجاوز جنسی توسط روحانیون در مدارس مذهبی پاکستان نیستند. بسیاری از دختران روستایی هم مورد تجاوز قرار میگیرند. نمونه: مصباح اهل روستای باستی قاسی در جنوب پنجاب.
محمد اقبال، پدر او دقیقن مطمئن نیست که مصباح چند ساله است. گمان میکند که مصباح ۱۱ سال داشته باشد. در روستاهای پاکستان، تعداد زیادی از زایمانها ثبت نشدهاند یا دیرتر به ثبت رسیدهاند، و فقط به حدس و گمان میتوان سن کودکان را دریافت. ساکنان روستا از طریق دامداری و پروش بز زندگی میکنند. مصباح در مسجدی که قرآن میآموخت مورد تجاوز قرار گرفت.
صبح بود که مصباح در مسجد ماند که مسجد را جارو بزند. امام جماعت بچهها را به خانه فرستاده بود و از مصباح خواسته بود به او کمک کند. مصباح در مصاحبه با خبرنگار آسوشیتدپرس به زبان مادریاش – ساریکی – میگوید:
«داشتم جارو میزدم که نمیدانم چرا یکدفعه او مرا از پشت گرفت و با خود به اتاق مجاور کشاند. جیغ میزدم، فریاد میکردم و گریه میکردم.»
مصباح نمیتواند بگوید چه مدت حمله به او ادامه داشت. فقط این را به یاد دارد که فریادکنان پدرش را به کمک میطلبید. تنویر میگوید:
«صدایش را شنیدم که داشت پدرش را میخواند. در را که باز کردم او را دیدم. به نظر میآمد از حال رفته است. شلوار خونیاش گوشهای افتاده بود و روحانی هم وسط پاهای او زانو زده بود.»
تنویر میگوید مصباح به او میگفت: «مرا ببخش.»
آخوند متجاوز بازداشت شد اما بعد از مدتی با سپردن وثیقه آزاد شد.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar